افزودن دیدگاه

تصویر سیزده
نویسنده سیزده در

سلام.امیدوادم حالتون خوب باشه.من با یکی از اقوام پسرمون از بچگی با هم بودیم و خب من از زمانی گه یادم میاد دوستش دارم.ولی از اینکه بفهمه و عکس العملش چیز دیگه ای باشه میترسم.از طرفی یکی از اقوام دورمون و اون با هم یه رابطه خیلی راحت و نزدیک دارن و من نمیتونم به خاطر جو خوانواده ام ازش بخوام که بهم بگه چه ارتباطی باهم دارند.رابطه ی بد منظورم نیست فقط خیلی باهم راحت و جورن.و خب این اذیتم میکنه به حدی که حتی از ارتباط چشمیم باهاشون میترسم و سعی میکنم ازشون دور باشم تا این موضوع رو نفهمن و در اینباره استرس دارم.نظرات شمارو هم که مطالعه کردم از ازدواج نوشته بودید ولی خب ما هر دومون سن کمی داریم مثلا شونزده هفده.و اینکه دوست ندارم خودم کسی باشم که به دوست داشتنش اعتراف کرده.دوست دادم اول حس اون رو بدونم که اگه اون به من این حس رو نداره ازش دوری کنم.خیلی سعی کردم فراموشش کنم اما چون شرایط خونوادگیمون به نحوی هست که حداقل هفته ای یکی دوبار میبینمش احساس میکنم غیز ممکنه.و این رو هم بگم که رابطمون باهم خوب نیست یعنی از روبه رو شدن باهاش واهمه دارم حتی در حد سلام علیک.لطفااا راهنماییم کنین.ممنونم،

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
15 + 5 =
*****