افزودن دیدگاه

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

من خیلی میترسم شب ها روزا زیاد نمیترسم تا خالا شده چند شب 3تا 4بار از جام تو رخت خواب بیدار  شدم نشستم یه بارم وقتی چشمامو باز کردم نشسته بودم  یه هو برادر زادمو دیدم کنارمه گفتم ترسیدم بعد صورتمو اون ور کردم بعد  برگشتم دیدم نیست  خیلی ترسیدم بعد خوابیدم 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 3 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.