من خیلی میترسم شب ها روزا زیاد نمیترسم تا خالا شده چند شب 3تا 4بار از جام تو رخت خواب بیدار شدم نشستم یه بارم وقتی چشمامو باز کردم نشسته بودم یه هو برادر زادمو دیدم کنارمه گفتم ترسیدم بعد صورتمو اون ور کردم بعد برگشتم دیدم نیست خیلی ترسیدم بعد خوابیدم
من خیلی میترسم شب ها روزا زیاد نمیترسم تا خالا شده چند شب 3تا 4بار از جام تو رخت خواب بیدار شدم نشستم یه بارم وقتی چشمامو باز کردم نشسته بودم یه هو برادر زادمو دیدم کنارمه گفتم ترسیدم بعد صورتمو اون ور کردم بعد برگشتم دیدم نیست خیلی ترسیدم بعد خوابیدم