افزودن دیدگاه

تصویر sh _ Z
نویسنده sh _ Z در

سلام
موضوع رو که دیدم فوق العاده برام جالب بود، دقیقا این موضوع برام پیش اومده. منم زمانی که دانشجو بودم از  همکلاسیم خوشم اومد، یعنی به معنای واقعی عاشقش شدم. دختری که می خواستمش سه سال از من بزرگتر بود، جالب اینکه اونم مثل شما اون اوایل "هر هر" میخندید و میگفت من و تو محاله بتونیم با هم زندگی کنیم (بخاطر این می گفت که من از اون کوچیکتر بودم و از طرفی شرایط ازدواج هم نداشتم) خلاصه مدتی گذشت و ما با هم بصورت پیامکی ارتباط داشتیم. اون میگفت که اگر منو میخوای بیا خواستگاریم، منم شرایطم رو براش توضیح دادم و گفتم که واقعا نمیتونم حتی یک درصد هم شرایط جلو اومدن رو ندارم. به هر حال من ازش خواستم یا بهتره بگم ازش خواهش کردم که فعلا خودمون دو نفری به هم متعهد بشیم تا یکی دو سال دیگه، که من روبرا بشم و بیام جلو، اما ...
اما دختر خانوم علی رغم اینکه میدونست من انسان بسیار سالمی هستم، خانواده م سالمه، قول الکی نمیدم، قصد سوءاستفاده ندارم ، نمیخوام سرکارش بزارم و مهمتر از همه اینکه از عمق وجود فهمیده بود که چقد برام عزیزه و چقد دوسش دارم، بهم گفت ...
"بهتره تمومش کنیم" یعنی انگار تموم دنیا رو به یکباره رو سرم زدن. نابود شدم واقعا. تا دلت بخواد از همه نظر افت کردم. از نظر تحصیل، از نظر کار و ... کلا راندمان پیشرفت زندگیم منفی شد.
برای اولین بار تو زندگیم، برا خودم گریه کردم. به زمین و زمان ناسزا گفتم ...
گفتم عیب نداره فلانی، اگه تو اینو میخوای باشه. 
و مثل مرد، تمومش کردم
من الان فوق لیسانسم رو گرفتم و استاد دانشگاه هستم و میتونم برا ازدواج قدمی رو به جلو بر دارم
علی رغم اینکه اون دختر رو حتی هنوزم هر جایی ببینم یه حس خاصی پیدا میکنم، ولی دیگه نمیخوام برم سراغش، میدونی چرا ... ؟
چون این وسط یه چیزی رو خووووووووووب احساس میکنم، اینکه اون حاضر نبود بخاطر من ریسک کنه، و این یعنی اینکه من رو بخاطر خودم نخواسته. همین و بس!
تنها کاری که از دست اون بر میومد برا بهم رسیدن ما بکنه، این بود که صبر کنه، و اون حتی این کار رو هم نکرد
ولی من چی! حاضر بودم به خاطر اون عرف ازدواج رو بشکنم (با دختری که از خودم بزرگتره ازدواج کنم)، جلوی پیشرفت تحصیلی و اقتصادی خودم رو بواسطه ازدواج زودهنگام بگیرم(به هر حال باید زیر بار انواع و اقسام مسئولیت ها می رفتم) و ...
یه چیز دیگه هم بگم، به شرفم قسم، اگر این دختر به من میگفت فلانی برو تااااااااااااااا میتونی برا زندگیت تلاش کن که زودتر بهم برسیم، باز هم قسم یاد میکنم که اگر شب و روز هم نخوابیده بودم، کار میکردم ، تلاش میکردم تا به عشقم برسم. ولی افسوس که نگفت ...
کمااینکه این حالت ممکنه برای من خیلی بهتر باشه، چرا که نسبت به اون موقع خیلی تو زندگیم پیشرفت کردم و بهتره بگم که لحظه به لحظه در حال پیشرفت هستم خداروشکر. پس طبیعتا شانس ازدواجمم به مراتب قوی تر خواهد بود.
ختم کلام اینکه علی رغم تمام احترامی که برای حجه الاسلام علی کریمی بواسطه راهنماییشون برای شما(بزرگی که سوال رو پرسیدن) قائل هستم، نظرم اینه که اگر واقعا "عاشق" هم هستین و شما این پتانسیل رو در پسر میبینید که بخاطر داشتن شما یکسری سختی ها رو متحمل بشن و واقعا "مرد" زندگی بشن، پس بیشتر فکر کنید و جواب بدین. باز هم تاکید میکنم اگر از انسانیت، درستی، سالم بودن و مرد عمل بودنه پسر مطمئن هستید ok بدید در غیر این صورت همان کلام جناب کریمی صحت دارد.
راست و حسینی این است که زندگی با "عشق" چیز دیگر است.
براتون از درگاه خداوند عزیز، هر تصمیمی را که به خیر و صلاح شماست، تقاضا دارم
یا علی ...
(کاربری از کرمانشاه)

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 9 =
*****