10:14 - 1399/02/11
از نظر عرفانی چگونه حوا از آدم جدا شد
-------------------------------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال و از طریق کدپیگیری که دریافت میکنید پاسخ را مشاهده نمائید: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين نظراتشان جهت نمايش بعد از فعالیت مفید، ديگر منتظر تاييد مديرانجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register
انجمنها:
http://btid.org/node/152158
برخی از صوفیه از جمله ابوحفص عمر سهروردی، نیز در بیان مراتب میان آدم و حوا، مرتبۀ آدم را روح علوی و از عالم غیب، و مرتبۀ حوا را روح حیوانی و از عالم خلق دانستهاند. از نظر سهروردی، همانگونه که روح حیوانی از روح علوی به وجود آمد، حوا نیز از آدم ایجاد شد، و همان مودت و انسی که میان روح علوی و روح حیوانی برقرار است، میان آدم و حوا نیز وجود داشت و دل حاصل اتحاد آنها بود.
با ظهور ابنعربی تفسیرهای تازهای دربارۀ حوا، و به دنبال آن دربارۀ زن و مقام او مطرح شد. در این زمینه، دیدگاه وی بهطورکلی با روایتهای رایج آن زمان هماهنگ است، چنانکه باور دارد که آدم پس از آفرینش فاقد شهوت نکاح بود، حال آنکه توالد و تناسل و نکاح در این عالم، که مایۀ بقای نوع است، از پیش در علم حق تقدیر شده بود. به همین سبب، خداوند از دندۀ آدم حوا را آفرید تا به سبب انحنایی که در دنده وجود دارد، با همسر و فرزندانش به مهربانی رفتار کند، و در آن جایی از تن آدم که حوا از آن بیرون آمده بود، شهوت را نهاد، تا آدم به حوا تمایل یابد که در واقع جزئی از وجودش بود. حوا نیز به آدم اشتیاق داشت، زیرا آدم موطن و خاستگاه او بهشمار میآمد (ابنعربی، الفتوحات ... ، 2/ 248- 249؛ فصوص ... ، 216؛ خوارزمی، 785-786).
ابنعربی با استناد به آیۀ 228 سورۀ بقره (2)، مرتبۀ زن را پایینتر از مرتبۀ مرد میداند ( الفتوحات ... ، 2/ 248، 11/ 438)، اما پس از آن، با در ذهن داشتن داستان آفرینش، به بیان این نکته میپردازد که مرد بر صورت خداوند، و زن بر صورت مرد آفریده شده است و از این رو، گرایش و شوق خداوند نسبت به انسان، نوعی گرایش کل به جزء، و همچون شوق و رغبت مرد به جانب زن است و اشتیاق مرد به ربّش نوعی بازگشت به اصل و گرایش جزء به کل، و همچون اشتیاق زن به مرد بهشمار میآید ( فصوص، 216-217؛ خوارزمی، همانجا).
بر همین اساس، اگر مرد حق را در نفس خود مشاهده کند، این شهود حق در منفعل است، بیواسطه، زیرا نفس او بیواسطهای توسط حق آفریده شده و از این رو منفعل است. حال اگر شهود حق را در نفس خود با ملاحظۀ این نکته داشته باشد که زن از نفس او آفریده شده است، حق را در صورت فاعل مشاهده میکند. همچنین اگر حق را در زن مشاهده کند، این شهود حق در منفعل (با واسطۀ نفس خود، که واسطۀ ظهور زن است) شمرده میشود.
به این ترتیب، شهود حق در زن توسط مرد اَتَمّ و اکمل است، زیرا شهود فاعل منفعل، یعنی شهود حق در فاعلیت و منفعلیت است و این از آن روی است که حقِ ظاهر از یک سو به صورت زن در نفس مرد تصرف میکند و او را منقاد و محب نفس خود میگرداند (فاعل) و از سوی دیگر، در صورت زن ظاهر میشود که محل تصرف مرد، و مطیع امر و نهی او ست (منفعل) (ابن عربی، همان، 217؛ قیصری، 2/467- 468؛ خوارزمی، 787- 788؛ عفیفی، 331-332؛ جوادی آملی، 232-233).
ابنعربی همچنین خلقت حوا از آدم را با تولد عیسى از مریم مقایسه میکند. به باور او، خلقت جنس مؤنث از جنس مذکر برخلاف قانون کلی طبیعت است، زیرا در هستی جنس مؤنث توالد و تناسل را برعهده دارد. بنابراین در خلقت عیسى، خداوند مذکر را از مؤنث، بدون مذکری به عنوان پدر به وجود آورد تا قانون کلی هستی به اصل خود بازگردد و از این طریق، معجزۀ خود را آشکار نمود ( الفتوحات ... ، 2/250-251، 8/ 89؛ قیصری، 1/274).
باز از نگاهی دیگر، ابنعربی و پس از او شارحان آثارش، نقش آدم و حوا را در آفرینش دیگر نفوس انسانی با نقش عقل اول یا قلم اعلى (آدم)، و نفس کلی یا لوح محفوظ (حوا) مقایسه میکنند و از نکاح معنوی میان عقل و نفس، یا قلم و لوح سخن به میان میآورند که موجب ظهور و بروز عوالم گوناگون هستی میگردد (ابنعربی، همان، 2/313؛ قیصری، 1/213-214؛ عزالدین، 96؛ آملی، المقدمات ... ، 446-447، 492، جامع ... ، 144-145).
در همین زمینه، اسیری لاهیجی در تفسیری بر بیت 259 گلشن راز شبستری که به همین مضمون اشاره دارد، پس از بیان این نکته که عقلِ کلْ تعینِ اول، و برزخ جامع میان احکام وجوب و امکان است، و اینکه نفس کل از عقل کل به ظهور میرسد، در تمثیلی سمت راست عقل کل را که روح اعظم و قلم اعلى است، جهت وجوب، و سمت چپ آن را که رو به سوی عالم دارد، جهت امکان میشمارد و از آنجا که نفس کل در جهت امکان و از سمت چپ عقل کل وجود مییابد، ظهور آن را به آفرینش حوا از جانب چپ آدم تشبیه میکند (ص 166-167).
عزیزالدین نسفی (د اواخر سدۀ 7 ق/13 م) نیز به نوبۀ خود در مقایسهای میان عالم کبیر (جهان) و عالم صغیر (انسان)، در وجود انسان عقل را آدم، روح را حوا، طبیعت را ابلیس، شهوت را طاووس و غضب را مار بهشمار میآورد ( الانسان ... ، 149، کشف ... ، 63).
منبع مطلب