17:52 - 1392/12/23
مي گويند ابليس، زماني نزد فرعون آمد در حاليکه فرعون خوشه اي انگور در دست داشت و مي خورد، ابليس به او گفت: آيا هيچکس مي تواند اين خوشه انگور را به مرواريد خوش آب و رنگ مبدل سازد؟
فرعون گفت: نه.
ابليس با شيوه مخصوص خودش (جادوگري و سحر) آن خوشه انگور را به دانه هاي مرواريد تبديل کرد.
پس فرعون تعجب کرد و گفت: آفرين بر تو که استاد و ماهري.
ابليس سيلي اي بر گردن او زد و گفت: مرا با اين استادي به بندگي قبول نکردند، تو با اين حماقت چگونه دعوي خدايي مي کني؟
انجمنها:
http://btid.org/node/27199
سوم اینکه تا شیطون نباشی نمیتونی شیطونا خوب بشناسی
البته یکم به مزاح هم شبیه هست این مطلب خیلی زوم نشه روش
و ابلیس درب خانه فرعون را کوبید
فرعون گفت کیست کوبنده
ابلیس گفت : لعنت بر تو
فرعون گفت چرا؟
ابلیس گفت : تو چه خدایی هستی که از پشت در خبر نداری؟
نتیجه داستانو شما بگید.
یکیش اینه لعنت بر هر کسی که ادعا میکنه و اونی نیست که میگه
یکم تند و تیز بود ولی خب یه برداشت بود
دوم اینکه این شیطونا همدیگرروهم قبول ندارن.
انقدر این شیطونا بزنن همدیگه رو تا مفلوج شن!
جالب بود
البته من این داستان رو یه جور دیگه شنیده بودم و تقریبا اینجوری بوده که فرعون به دستور شیطان تو ریشش جواهرات کار میزاره تا از دور براق و زیبا باشه و ادعای خدایی کنه و بعد از شیطان بابت همین حرفش سیلی میخوره(نوش جونش :)
حرف در مورد سکولار و خداشناس منو به یاد حرف امام در مورد ادعای اسلام شناسی صدام و کارتر و سادات فرمودن انداخت
:)
واقعا با چه رویی ادعای خدایی میکرد؟
ممنون،تا حالا نشنیده بودم قشنگ بود
شیطونم خدا شناس بوده هاااااااااااااااااااا !!!!
یاد قضیه ی سکولار خداشناس انداخت منو (خخخخخخخخخخخخخخ)
مطلب جالبی بود. ممنون