از جدا شدن از دوستم به شدت ناراحت هستم

09:55 - 1400/08/15

میخواستم بگم که من از اول عید امسال یه مشکلی برام به وجود اومده که اصلا انتظارش رو نداشتم،البته این اتفاق نتیجه کار های خودم هست ولی من خیلی وقته از خداون د طلب مغفرت کردم و به هر کسی هم میگم ،میگه مطمئن باش خدا غفاره و تو رو بخشیده،من چند ماهی هست از خدا میخوام که حاجتم رو بده،ولی متاسفانه انجام نمیشه و گاهی وقت ها بد تر هم میشه،خیلی وقت ها از امام رضا میخوام که بریم مشهد اما اونم نمیشه،و من در واقع یه جورایی اون امیدی که داشتم رو از دست دادم،و خیلی هم روی ایم مسئله حساسم،میشه یه راهکاری بهم بدید،ممنونم

همین که امیدم رو از دست دادم و یه جورایی میترسم که جواب نگیرم

جواب وی رو نگیرد

یعنی اون حاجتی که چند ماهه از خدا میخوام رو نگیرم،در واقع من یه دوستی دارم که از خواهر برام نزدیکتره و متاسفانه یه سوء تفاهمی بینمون ایجاد شده البته بین خانواده هامون که میگن ما دیگه همدیکه رو نبینیم بهتره،و ما هم خیلی به هم وابسته ایم و من اول ها خیلی تلاش کردم اما جز بدتر شدن اوضاع چیز دیگه ای اتفاق نیفتاد،دیگه چند ماهه که دست به دامن خدا شدم و یه جورایی دنبال این هستم که خدا مشکل رو حل کنه

البته دوستم هم دختر خوبی هست و از همه لحاظ عالیه،فقط این وسط کار های من از روی جهالت بود که باعث این سوء تفاهم شد

ممنون میشم چند تا رو بگید

البته من به عمقِ کارِ خودم پی بردم و پشیمونم فقط میخوام که خدا حاجتم رو بده که متاسفانه تو این مورد به مشکل برخوردمخب  الان من،مامان و بابام و حتی مامان و بابای اون دوستم هم نمیدونن که ما از دوریِ همدیگه اذیت میشیم و الان تنها راهِ ارتباطی ما فضای مجازی هست ،که البته اگه اون رو هم خانواده هامون متوجه بشن متاسفانه مشکل پیش میاد،من از خدا خواستم که دوستیمون رو برگردونه چون واقعا ما دو تا دیگه مثل خواهر شدیم و دقیقا زمانی که خیلی شدیدا بهم وابسته بودیم ،این اتفاق جدایی افتاد و ما همدیگه رو هر از گاهی تو مسجد محله میبینیم،منم الان منظورم اینه که دیگه خیلی ناامید شدم،مخصوصا دلم واقعا از خدا و ائمه شکسته،میخوام یه چیزایی بگید کل موضوع همینه هر دو تامون 14 ساله هستیم

----------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum  
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/188536

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 3 =
*****
تصویر maleki
نویسنده maleki در

باسلام خدمت شما کاربر گرامی:

از اینکه به فکر برطرف کردن مشکلتون و برگشت به معنویات قبل از این اتفاق بودید بسیار خرسندیم.

شما دو مشکل را خودتون برای خودتون درست کردید و شرایط هم به توجه به اراده ی شما داره کمک میکنه تا این دو مشکل بزرگتر بشه.

یعنی به محض اینکه اراده ی شما بر حل مشکلتون شکل بگیره به سرعت همه چی درست شده و به حالت قبل بر میگرده.

اولین قدم:

شما به هیچ وجه به خداوند و بخشش اون نباید سو ظن داشته باشید و برای حل این طرف مشکل کافیه این جمله را تکرار کنید:
بدتر از اینکه من خطا کردم اینه که به خدا اعتماد نکنم.
یعنی با فهم جمله ی بالا و اعتقاد بهش به سمت ارامش حرکت خواهید کرد. یعنی اعتماد به خدا.
درباره اینکه شما این اعتماد  را هم باید به صورت عمیق پیدا کنید هم یسری مطالبی هست که صورت تمایل با کارشناسان ما مکاتبه کنید تا به شما کمک کنند.

مطلب دوم بعد از حاصل شدن این مطلب:

ابتدا اون اعتمادی را که به خاطر اشتباهتون از دست رفته را باید جبران کنید یعنی اون کار ورفتاری که باعث شده این اتفاق بیافته باید جبران بشه که البته درموردش باز هم باید بیشتر صحبت بشه.

اما تمرکز نکردن و رها کردن ذهنتون از این وابستگی و علاقه هم قدم بعدی هست که با اراده شما باید صورت بگیره.

یعنی کمتر در طول روز بهش فکر کنید و سعی کنید استقلال عاطفی خودتون را به دست بیارید.

اگر درمورد استقلال عاطفی و رها شدن از وابستگی های زیان زا مطالبی را بخونید و درصورت نیاز و داشتن ابهام مجدد ذیل همین پست بگید تا بیشتر درموردش صحبت کنیم.

ابتدا برای تقویت اعتماد به نفس و بازیابی شخصیت و رشدتون باید قدم های موثری بردارید تا به مرور این مشکل حل شده و در آینده هم بتونید با مشلاتی شبیه به همین درست برخورد کنید و آسیب نبینید.

موفق باشید.

تصویر دریافت سوالات

من جوابم رو خوندم،اما متاسفانه توی این چند روز همه چی خیلی بدتر هم شده،چون مامانامون نمیدونستن ما با هم رابطه داریم از مجازی،فهمیدن و مامانِ منم گفت که اگه دوباره باهاش حرف بزنم منو نفرین میکنه،و منم با اینکه هنوز قلبم فقط به عشق  اون کار میکنه و اونم هنوز دوستم داره و اصلا نمیتونه ازم خداحافظی کنه ولی دیروز برای همیشه از همدیگه خداحافظی کردیم،یعنی چون فهمیدیم امکان نداره تا آخر عمر همو ببینیم دوباره و اینکه حتی نمیتونیم در آینده هم حرف بزنیم چون مامانم گفته نفرینم میکنه و اگه بکنه از اینی هم که هستم بدبخت تر میشم

برای همین مجبور شدیم از هم خداحافظی کنم واسه همیشه،اما از دیروز حال هر دو تامون خیلی بده و اگه اینجوری پیش بره حتی نمیتونیم درس بخونیم
و اینکه تو جواب نوشتید اون اعتمادی که از دست رفته رو برگردونم،خب اون اتفاق رو فقط مامان و بابای من میدونن،و مامان و بابای من هم اونقده حرفش رو پیش کشیدن و منم گفتم که پشیمونم که باید تا الان فهمیده باشن من دیگه توبه کردم
و یکی هم اینکه اگه میتونستم ازش دل بکنم،تا الان توی این هشت ماه تونسته بودم

تصویر maleki
نویسنده maleki در

باسلام مجدد خدمت شما همراه گرامی:

اینکه صحبت از اعتماد شد برای همون قسمت بود که متاسفانه پیش اومد و خانواده اطلاع پیدا کردند از ادامه ی رابطه ی شما.
وقتی مادر شما به نفرین متوسل میشه و شما را به این وسیله می خواد باز بداره نشان دهنده ی اینه که شما نتونستید بعد از این جریان اعتمادشون را جلب کنید.

الان هم نیازی نیست شما به مادرتون و یا خانواده اصلا درمورد رابطه و گذشته صحبت کنید و بذارید زمان بهش بخوره تا بعدا با شرایط برید جلو.

اما نکته ی مهمی که باید بهش بپردازیم اینه که بعد از مطالبی که در پست قبلی خدمتتون عرض کردم و باید درموردش مقداری زمانی بذارید، اینه که شما به نبودن دوستتون فکر کنید نه به بودنش.

مقداری سخته و طول می کشه با این تکنیک ولی توقع داریم که شما هم با ما همراهی و همکاری کنید و عجله نداشته باشید. نکات قبلی را بخونید و به این تکنیک هم عمل کنید:

شما مدام به روزهایی که باهم بودید دارید فکر می کنید و دنبال راه های ارتباط بوده اید ولی الان فقط به این فکر کنید که:

دوستتون نیست و به قول خودتون برای همیشه ازش خداحافظی کردید و اصلا دنبال اینکه مجدد بخواهید باهاش رابطه برقرار کنید نباشید.

یعنی به نبودنش بپردازید و اینکه چند روز دیگه مطمئن خواهید شد که نبودن بعضیا درسته سخته ولی زندگی را مختل نمی کنه.

شما الان در آغاز راه پیشرفت و کسب موفقیت ها هستید و اگر بنا باشه که این مسائل شما را مشغول کنه شک نکنید که آینده ی خوبی را رقم نخواهید زد.

یه لیستی از کارها و مشغولیاتی که دارید را برای ما ارسال کنید تا بهتر بشه یه برنامه ی متنوع و قابل انعطافی را برای شما تدارک ببینیم.

پس با این فکر و ذهنیت که باید روش و سبک زندگی شما در طی ده روز تغییر کنه اراده کنید و شروع کنید.

موفق باشید.

تصویر دریافت سوالات

سلامِ دوباره،من متن رو خوندم اما من هنوز خیلی کوچیکم واسه اینکه بخوام با این روش ها اون کسی رو که واقعا دوستش دارم و اولین کسی هست که بهش دل بستم و محاله فراموشش کنم رو از یادم ببرم،همونطور که ما هیچوقت نمیتونیم حتی برای یه روز به امام حسین یا بقیه ائمه فکر نکنیم،منم واقعا نمیتونم بهش فکر نکنم،البته تمام سعیم رو کردم که حالمو خوب کنم ولی متاسفانه نمیشه شاید نبودنش زندگیم رو مختل نکنه اما قلبم رو اذیت میکنه

خب قضیه ای که مامانم اعتمادش از من جلب شده اینه که بعد از اینکه اولین بار گفتن رابطه نداشته باشید ،ما واقعا نمیتونستیم از هم جدا بشیم و مجبور بودیم از طریق اینترنت حرف بزنیم و اگه رابطه مون به هیچ طریقی ممکن نمیشد،یه بلایی سر هردو تامون میومد،بعد اولین بار وقتی مامانامون دوباره فهمیدن با هم حرف میزنیم و به حرفشون گوش نکردیم،احساس میکنم چند بار که فهمیدن به حرفشون گوش نمیدیم اعتمادشون رو ازمون گرفته و هیچ جوره هم نمیشه برگرده

ولی منم خیلی جاها شنیدم اگه با یه مومنی بیشتر از سه روز قهر کنیم دیگه نماز و عباداتمون مورد قبول خدا نیست،درسته؟

و اینکه گفتید یه لیستی از کار های روزانه ام بگم،اینکه صبح ها سر کلاس مجازی هستم و بعدش نمازمو میخونم و بعدش یا استراحت میکنم و یا درس میخونم و بعد از ظهر ها سه روز در هفته هم کلاس قران و زبان دارم و بعضی روز ها هم برای نماز مغرب و عشا میریم مسجد محله مون ،بعضی روز ها هم میریم خونه مامان بزرگم و بعضی اوقات آخر هفته ها میریم یه مسافرت کوتاه،البته اینم بگم که مامانم میدونه دوری از دوستم محدثه ،چقدر برام سخته و از اون جریان به بعد همش سعی میکنه فکر منو از محدثه دور کنه اما نتونسته،یعنی همه ی کار هایی که میشه گفت فکر منو مشغول میکنه و مامانم انجام میده اصلا حالم رو خوب نمیکنه و وقتی میدونه دوری از دوستم باعث شده یه مشکلاتی برای قلبم به وجود بیاد،اما هنوزم سعی داره با جدا کردنِ هر چه بیشتر من و دوستم همه چی رو تموم کنه که تموم هم نمیشه.....

که البته رفتن به مسجد محله مون رو تازگی ها دیگه دوست ندارم،چون اذیتم میکنه واقعا وقتی دوستم هم میاد نماز و ما مجبوریم از هم دور باشیم و خیلیا وقتی میبینن ما که جونمون به هم وابسته بود،الان اینجوری قهریم،البته ما قهر نیستیم فقط مجبوریم به قهر بودن تظاهر کنیم ولی اینو بقیه نمیدونن،ومیپرسن که چرا رابطه مون اینجوری شده و البته دوستم همیشه سعی میکنه آرومم کنه و میگه این حسی که دیگه مسجد رو دوست ندارم ،حس بدی هست و خدا اصلا دوست نداره،درسته؟

میدونم که اگه میخوام حالم بهتر بشه باید حرفاتون رو قبول کنم اما احساس میکن سن کمم باث میشه نتونم

تصویر maleki
نویسنده maleki در

سلام خدمت شما همراه گرامی:

از اینکه پیگیر هستید و واقعا دوست دارید این مساله براتون حل بشه از شما تقدیر و تشکر می کنیم و تمام سعی و تلاش من و همکارن ما در این مجموعه این هست که این مشکل به زودی حل شده و شما به یه ارامش نسبی برسید.

یه سوال هم اضافه کنم به مطالب قبلی و اونم اینکه چه خصوصیتی داره این دوستتون که شما بهش علاقه دارید؟ یعنی افراد دیگه ای نمی تونند این خصوصیات و یا بهترش را داشته باشند؟

بین فامیل و یا اطرافیانتون کسانی نیستند که بتونند جای ایشون را پر کنند؟

امتحان کردید؟

اما نکته مهمی که دقیقا همین باعث شده شما نتونید با این مساله خوب برخورد کنید همین تلقین هایی هست که متاسفانه دارید تکرارش هم می کنید و خود کم پنداری را در شما ایجاد کرده.

جملات شکننده و خطرناکی مثل:
من هنوز خیلی کوچیکم ...
محاله فراموشش کنم ...
واقعا نمیتونم بهش فکر نکنم ...

همین فکر ها تونسته شما را یه دختر ضعیف بار بیاره و نه تنها در مورد دوستتون بلکه در اینده خیلی برای شما ضرر داره. لذا تغییر این جملات و کلمات و به نوعی تلقین های ذهنی شما اولین کاری هست که باید بکنید و تا این کار را شروع نکنید فایده ای نخواهد داشت.

بنده صحبت از اراده کردم و گفتم خدمت شما که باید اراده کنید. توقع ما اینه که سطر به سطر مشاوره ها را بخونید و عمل کنید و بعد هر جا به مشکلی برخورد کردید مجدد مراجعه کنید. نه اینکه بشینید و بگید نمی تونیم و نمیشه و محاله...

برای انسان که خدای اراده و حرکت و تلاش هست مخصوصا یه نوجوان پویا و سرحالی مثل شما این کلمات باید در حد یه شوخی و خنده دار باشه.

قله های خوشبختی انتظار شما را دارند به دل می کشند و بعد شما در پایین قله سرگرم شدید و این اصلا برای شما پسندیده نیست.

مثال امام حسین علیه السلام را زدید که نباید فراموشش کرد. بله درسته وقتی یه ماجرایی یه شخصیتی و یه رفتار و گفتاری برای انسان درس اموز باشه و وسیله ای برای ارامش و ترقی حتما باید بهش بپردازیم. اما چیزی که در دوست شما هست را باید دقیق برعکس همه ی اینا دونست و الان تنها عامل به هم زننده ی زندگی شما همین مطلبه.

البته ما هم از کلمه ی فراموش کردن استفاده نمی کنیم و میگیم تاثیر و حضور فکری و ذهنی دوستتون را کمرنگ کنید. نمیگیم دوستش نداشته باشید بهش فکر نکنید بلکه می گیم این مسائل نباید برهم زننده ارامش و مانع پیشرفت شما بشه.

البته اینکه میگم برعکس به خاطر رفتارهای خانوادتون هست و حتما اگر منصفانه برخورد کنیم و مدیون مادر و پدرتون نباشیم باید بگیم یه آُسیب و ضرری را در این رابطه دیدند که تشخیص دادند این ارتباط قطع بشه.

البته قطعی ارتباط دلیل بر قهر کردن نیست که شما حدیث قهر را هم اوردید.

اما درمورد برنامه هاتون:

خیلی عالیه که شما به همه ی مسائل اعم از اموزشی عبادی و تفریحی می پردازید. مقداری توی اتاقتون و جایی که درس می خونید تنوع ایجاد کنید و اون سلیقه های قشنگ و ناب و ظریف دخترانه را در تزیین وسایل و کتاب ها و حتی میز و صندلیتون به کار ببرید یه فضای جذاب و شیک و زیبا.

اگه مسجد دیگه ای نزدیکتون هست از اون مسجد برای نماز استفاده کنید و یه برنامه ی ورزشی جاش خالیه که یا یادتون رفته بنویسید و یا ندارید که حتما باید یه برنامه ی ورزشی توی کارهاتون داشته باشید.

مجدد اون کلمه ی اخر را بیان کردید(... احساس میکن سن کمم باث میشه نتونم ...)  که توی پست بعدی اثری از این کلمات نباشه یعنی به جای نمی تونم ها از کلمات بهتر و مثبت تری استفاده بشه که ما هم انرژی بگیریم.

موفق باشید

تصویر علی بیرانوند

ممنون،دعا کنید همه ی اون کارهایی رو که گفتید بتونم بکنم،چون خیلی سختمه بتونم از پسش بر بیام،و اینکه گفتید هیچ کس نمیتونه جای اون دوستم رو بگیره؟واقعا نمیشه،چون اول ها خودم این روش رو تمرین کردم ولی دیدم یه جوری همه فقط اسمشون دوسته و اون کسی که واقعا هم من همه جوره عاشقشم و هم اون ،همین دوستمه،هر وقت عصبانی بودم فرقی نمیکرد چه از دست خودش چه از دست دیگران و وقتی میومدم که پیش دوستم و دلمو پیش اون خالی کنم،هیچوقت برام عصبانی نمیشد و حتی خیلی وقت ها حال خودشم از قبل بد بود اما حال خودش رو اصلا نمیگفت و سعی میکرد یه حرفام گوش کنه و آرومم کنه و هر وقت بهم پیام میداد حتی از نوعِ پیام دادنم میفهمید که حالم بده،بقیه دوستام حتی وقتی بهشون میگفتم حالم خوب نیست فقط بلد بودن بگن :(الهیی،عزیزممم)،هر وقت تو درسام اشکال داشتم حتی اگه ساعت دوازده شب هم ازش میپرسیدم شده تا ساعت 1،تمام تلاشش رو میکرد تا اشکالم رفع بشه،یعنی واقعا تو شرایطی که تک فرزندی اذیتم میکنه اون برام واقعا مثل یه خواهره حتی با ارزشتر از یه خواهرِ تنی،و فکر نکنم کسی بتونه جای خواهرم رو برام پر کنه

تصویر maleki
نویسنده maleki در

باسلام و خداقوت خدمت شما همراه گرامی:

خیلی خوب شد و این تصمیم به تغییر خودش بزرگترین قدمی هست که میشه برداشت.

حالا تازه می رسیم به تکنیک ها:

وقتی شما تصمیم گرفتید و با اراده اومدید جلو یعنی قسمت بزرگ مشکل را حل کردید پس تا می تونید از فکر کردن به خاطراتی که دارید خودداری کنید.

و اولین تکنیک اینه که نباید به خودتون اجازه بدید هر وقت که دلتون خواست بهش فکر کنید. برای فکر کردن هاتون یه برنامه ریزی و ساعت خاص در نظر بگیرید و به مرور از میزان اون ساعت هم کم کنید.

همه ی حرفایی که گفتید را ما قبول داریم و اصلا اینکه ایشون دوست خوبی نبوده یا مثل و مانند داره یا نداره را بذارید کنار دیگه.

به این هم باید فکر کنید دیر یا زود این اتفاق باید می افتاد حالا با ازدواج کردن هر کدومتون یا یا دانشگاه قبول شدن و هر چیز دیگه ای . پس به این اتفاق باید اینجوری نگاه کنید که روزی این جدا شدن باید انجام می شد.

موفق باشید.