سلام خسته نباشید
چند روز قرار که خونه عمومون باشیم، خونه عمه مون هم همون جاست قرار که یه چند وقت باشیم تا بابام خونه اجاره کنه اما ما دو روز که این جا هستیم خیلی برام سخت میگذره چون یه پسر بزرگ دارن هر وقت که توخونه رفت آمد داره اذیت میشم یا از حرف های بچه هاشون یا عذاب وجدان استفاده از وسایل شون برای آشپزی
کلا خیلی اذیتم نمی خوام این جا باشم ولی از طرفی نمی خوام بابام ناراحت ش
دیشب هم چون حجاب داشتم وپسر عمه ام بزرگ واقوام زن عموم نشسته بودن هر چی دلشون خواست گفتن من هم چیزی نگفتم خیلی برام سخت تمام شد
نمی تونم تحمل کنم وصبرم خیلی کم دارم اذیت میشم از حرف هاشون، من تا حالا تو جمع نبودم ونمیدونم
چیکار کنم خیلی اذیت میشم از حرف هاشون وکاراشون اذیتم احساس میکنم که نباید میومدم
----------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register
عرض سلام و احترام
سوالتان را کامل خواندم. سوالی که سرشار از حُجب و حیا و اخلاق مداری شما بود. برای ما افتخار است در کشوری زندگی میکنیم که دخترانی همچون شما در آن زندگی می کنند.
اما پیرامون سوالتان باید بگوییم متاسفانه ابهاماتی در آن است.
مثلاً از سن و میزان تحصیلاتتان چیزی بیان نکردید.
واکنش مادر شما در مقابل مسائلی که برایتان پیش آمده چیست؟
آیا مواردی که در اینجا درج فرمودید را به مادرتان اطلاع دادید یا نه؟
چه چیزی سبب شده که ناگهان مجبور به تخلیه خانه سابقتان شوید و تا پیدا شدن خانه جدید در خانه اقوام باشید؟
آیا پدرتان پیگیر پیدا کردن خانه هستند؟ احتمال می دهید تا چند وقت دیگر خانه پیدا کنند؟
اینکه فرمودید: "از حرف های بچه هاشون" اذیت میشوید چه صحبت هایی از آنها شنیده و رفتارهایی از آنها دیده اید که تحمل را برای شما سخت کرده است؟ سن آنها چقدر است؟
اینکه فرمودید "دیشب هم چون حجاب داشتم و پسر عمه ام بزرگ و اقوام زن عموم نشسته بودن هر چی دلشون خواست گفتن" یعنی آنها میانه خوبی با مسئله حجاب و عقاید شما ندارند؟
البته این که فرمودید "من هم چیزی نگفتم خیلی برام سخت تمام شد" باید بدانید بهترین کار ممکن را انجام دادید چراکه پاسخ گفتن به آنها در صورتی که پایبند به مسائل اخلاقی نباشند، ممکن است بر بی ادبی آنان بیفزاید یا حداقل ممکن است از منزلت شما کم کند که هیچ کدام از اینها مطلوب نیست.
اما این که فرمودید "عذاب وجدان استفاده از وسایل شون برای آشپزی" را دارید، به نظر نمیآید خیلی این عذاب وجدان صحیح باشد.
در هر حال شما مهمان آنها هستید و وقتی قرار شده است آنجا باشید و از امکانات آن خانه و منجمله آشپزخانه آنها استفاده کنید، طبیعی است آنها این مطلب را پذیرفته باشند که قرار است شما به وسایل آنها دست بزنید.
هرچند حال شما قابل درک است اما شما فکرتان را بابت این مسئله مشغول نکنید.
البته در این گونه موارد بهتر است مادرتان پیش قدم شده و کارها را انجام دهند.
این که فرمودید "احساس میکنم که نباید میومدم" مگر امکان نیامدنتان وجود داشت و مثلاً جای دیگری میتوانستید بروید؟
این که فرمودید "نمی تونم تحمل کنم و صبرم خیلی کمه دارم اذیت میشم از حرف هاشون، من تا حالا تو جمع نبودم و نمیدونم چیکار کنم خیلی اذیت میشم از حرف هاشون و کاراشون اذیتم" هر چند ما به صورت دقیق نمیدانیم آنها چه می گویند و چه کاری انجام میدهند منتها از شما میخواهیم آنچه میگذرد را حمل بر امتحان الهی و یک تجربه کنید، امتحانی که خداوند پیرامون آن چنین می فرماید:
«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ [عنکبوت/ ۲ و ۳] آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: "ایمان آوردیم"، به حال خود رها میشوند و آزمایش نخواهند شد؟! در حالی که یقیناً کسانی را که پیش از آنان بودند، آزمایش کرده ایم (پس اینان هم بی تردید آزمایش می شوند)، و بی تردید خدا کسانی را که (در ادعای ایمان) راست گفته اند می شناسد، و قطعاً دروغگویان را نیز می شناسد.»
همچنین سعی کنید تا آنجا که ممکن است خود را به کارهای مفید مثل خواندن کتاب مخصوصا کتاب های شهید مطهری مشغول کنید.
البته با توجه به ابهاماتی که در سوالتان بود خوشحال خواهیم شد در صورت صلاحدید به آنها پاسخ بفرمایید تا امکان ارائه راهنمایی بیشتر ممکن شود.
سلام خسته نباشید
ماقرار دوماه خونه عمه ام بمونیم تا بابام کارگری کنه
خواهر کوچیکم از رفتارها ناشایست بقیه اذیت میشع وبه خاطر اینکه مامان برگشت شهرمون وما ۴ تارو اونجا گذاشته به خاطر بابام
اما یه مشکلی وجود داره آنوقت توی این خونه اومدیم خودم به عنوان آبجی بزرگ ترشون خیلی زود رنج شدم
چند روز پیش بین بین آجیم ودختر عمه ام یه اختلاف پیش اومد دختر عمه این دعوا رو بین دخترخاله تعریف کرد
وشبش یکی از دختر خاله هاش اومدتو اتاق ما کلی حرف رد وازاین اختلاف سوءاستفاده کنه
وبعد ازاین که حرف های آبجیم رو شنید واسه دخترعمه تعریف اونم خیلی اذیت شد
امروز که فهمید عموم بدون اجازه دست شو توجیب لباس های هام کرده بچه اش نشسته بود
برگشت گفت که گوه خورده که دستش رو رو توجیب پیراهن من کرده
ظرفیت من خیلی کم
امروز ناخودآگاه یهو دلم گرفت وبه این نتیجه رسیدم که اشتباه کردم که با مامانم نرفتم خونه وکنار عمه ام موندم
صبر وتحملم خیلی کم شده
منم کلی با آبجیم دعوا کردم
عرض سلام و احترام مجدد
متاسفانه در پیام جدید نیز از سن و تحصیلات خود چیزی بیان نکردید.
اما با توجه به آنچه بیان داشتید به نظر میآید که اگر برایتان مقدور است به همراه خواهر و برادرتان به شهر خود برگردید و در این مسئله پدرتان نیز اذیت نخواهد شد و مادرتان نیز موافق باشند، بهترین کار ممکن همین باشد.
لذا پیشنهاد می دهیم این مسئله را هم با پدر و هم مادر در جریان گذاشته و نظرشان را جویا شوید.
و توصیه می کنیم در این مسئله تعارف نداشته باشید و حقیقت را آنگونه که هست بیان نمایید.