از دست بچه هام کلا فه ام !!!

08:05 - 1400/10/25

من ۳۵سالمه. ی پسر سه و نیم ساله دارم. و ی دختر ۱۵ ماهه.
خودم خانه دار و شوهرم صبح تا شب سرکاره.
از وقتی بچه دومم دنیا اومده اعصابم ضعیف تر شده گاهی شده پسرمو میزنم پسرم اخلاقش خوب بود ولی ی مدته خیلی بد شده ، با گریه ی چیزیو‌میخواد . دخترمو‌خیلی اذیت میکنه و میزنه، همش همه چیو ازش میگیره. مثلا اگر دخترم کنترلو برداره پسرم با زور ازش میگیره بعد یا هولش میده ی دونه بهش میزنه.تا حالا چندین بار سرشو زده زمین. من اگر نا چندبار این حرکتو ببینم هی صداش میکنم و تذکر میدم ولی ببینم گوش نمیده یهو عصبانی میشمو برخورد میکنم باهاش.
باباش بدتر از من اعصابش خیلی ضعیفه ، با کوچیکترین حرکت سریع عصبانی میشه ذاد و بیداد راه میزنه و پسرمو‌ میزنه. یوقتایی دستشو میگیره مثل ی بره میندازتش ی طرف. منم که میرم سمتش میکه دخالت نکن و با منم برخورد میکنه جیگرم اتیش میگیره ولی کاری نمیتونم بکنم.
اینم بگم من دوتا بارداری خیلی سختی رو داشتم.سخت از لحاظ جسمی نه، از لحاظ روحی ،
بارداری اولم که کلا تو دعوا ‌و قهرواشتی با همسرم بودم یعنی همش کار من گریه بود، بارها شده بود تو بارداری دست رو من بلند کرده بود حتی ی بار هفت ماهم بود دست گذاشته بود رو گلوم و داشت خفم میکرد. هیچ توجه و محبتی نمیکرد اونم تو اون دوران حساسی که بیشتر از روزای عادی بهش نیاز داشتم. خودم حس میکنم افسردگی بارداری و زایمان گرفته بودم چون روحیم خیلی حساس تر از قبل شده بود. بهشم میگفتم بهم میخندید و قبول نداشت.
ولی رفتارم با پسرم خوب بود دعواش نمیکردم چه برسه زدن.
وقتی بار دوم فهمیدم باردارم.یک لحظه تماااام صحنه ها و رفتارای بارداری اول اومد ذهنم. تا یک هفته فقط گریه میکردم به شوهرم میگفتم من از پس دوتا بچه برنمیام با تفاوت سنی کم اونم دست تنها. بعدم من از بارداری هیچ دل خوشی نداشتم بدم میومد از این دوران نحس که اونجوری بهم گذشت. بهش میگفتم تازه فهمیدیم تا قلبش تشکیل نشده بندازمش که گناهم نداشته باشه میگفت وقتی ناخواسته شدی یعنی خدا صلاح دونسته.هیچی گول این حرفارو خوردم و بچه رو نگه داشتم. باز همون بارداری اول برام تکرار شد اینبار سختتر چون ی بچه کوچیک دوساله هم داشتم.
حتی دوران شیردهی که اینقد ازش میگن همش با حرص و جوش به جفت بچه هام شیر دادم.
هیچوقت درک نشدم. هیچوقت مورد توجهش نبودم. و اینو بارها و بارها و بارها تو این ۹سالی که ازدواج کردیم بهش گفتم. من تو زندگی هیچی ازت نمیخوام جز محبت ، توجه، ابراز علاقه.ضمن اینکه همسرم حقوق افراد بیرون از خونه خیلی براش باارزشه. چه خانوادش، چه دوست و رفیق و همکارش، یعنی رفتارش با اونا بیسته هرمدلی که باهاش حرف بزنن و رفتار کنن شوخی و جدی رو‌ عالی جوابشونو میده.ولی من که زنشم حق هیچیو ندارم. بارها شذه جلوی بچم با خشونت بهم گفته خفه میشی یا بیام خفت کنم.
الان که رفتارمو با پسرم میبینم داغون میشم وقتی میزنمش اعصابم بدتر میریزه بهم ، میشینم گریه میکنم. یوقتایی بغلش میکنم و ازش عذرخواهی میکنم.میدونم کارم اشتباس ولی احساس میکنم نمیکشم به مخم فشار میاد.
یوقتایی فکر میکنم افسردگی دارم و چون درمان نشدم اینطوری شدم.کوچکترین حرفی هم به شوهرم نمیتونم بزنم چون اقدامی که برام نمیکنه هیچ مسخرمم میکنه.
الانم که این حرفارو به شما زدم بخاطر بچه هامه گناه دارن، دارن اذیت میشن. شما به دادم برس

 

-------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum  
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/registe

http://btid.org/node/197190

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****
تصویر maleki
نویسنده maleki در

باسلام خدمت شما کاربر گرامی:

شرایط بسیار سختی را در حال سپری کردن هستید و روزهایی را که باید در کنار همسر و فرزندتون به خوشی و لذت بگذره، با سردی و ناراحتی داره طی میشه.

امیدواریم بتونید به زودی با صبر و حوصله و کسب مهارتهای لازم در طی چند جلسه به آرامش نسبی دست پیدا کنید و در کنار فرزندان عزیز و همسر محترمتون به خوبی و خوشی زندگی کنید.

ابتدا که متن شما را می خوندم مشکل را در رفتار شما و فرزندانتون حس کردم و یادداشت کردم تا در این زمینه صحبت ها را شروع کنم. اما به محض اینکه وارد جریان بی مهری و برخوردهای سرد همسرتون در دوران بارداری و قبل از اون شدم، گره ی کار را در همین همراه نبودن همسرتون می دونم که البته مقداری هم بر میگرده به اینکه شاید در مواردی شما نتونستید ایشون را با خودتون همراه کنید.

درسته همسر یک خانم در همه ی شرایط خصوصا در دوران بارداری و چند ماهی بعد از اون باید به صورت ویژه و خاص باهاش همراه باشه و این بر میگرده به نوع برخوردهای خانم در قبل از این دوران. منظور اینه که شما از ابتدای زندگیتون باید به چند مساله توجه می کردید و الان هم برای شروع می تونه بسیار زمان مناسبی باشه چون نیازتون بیشتر از قبل هست.

سوال من اینه :
همسرتون چرا شما را جدی نمی گیره؟
دلیلش را می تونید در رفتارهای خودتون پیدا کنید. ممکنه شما با توجه به روحیات حساسی که دارید دوست داشته باشید از ریزترین و کمترین حس و حالتون برای همسرتون بگید و توقع داشته باشید ایشون هم به همش گوش کنه و خواسته هایی که دارید را براتون عملی کنه. در حالی که همسرتون با شما ممکنه که کاملا متفاوت باشه و اصلا براش جزئیات و مسائل ریز اهمیت نداشته باشه. و یا به نوعی زود خسته بشه از صحبت کردن.

پس در همین ابتدا درخواستی که از شما داریم اینه که بیشتر از قبل با روحیات همسرتون اشنا بشید و بهش نزدیک شده و بیشتر بشناسید ایشون را. در یه جایی نوشته بودید که ایشون با بقیه خوب هست و احترام میذاره به همه، این یعنی همسرتون ظرفیت زیادی داره از نظر اخلاقی که بتونه برای شما هم جذاب باشه.

در حین اینکه دارید شناختتون را بازبینی و تکمیل می کنید نسبت به همسرتون، مقداری درمورد کنترل احساسات و هیجاناتتون تمرین داشته باشید و روزانه میزان و تعداد عصبانیت و یا راحت بگیم، از کوره در رفتنتون را بشمارید و میانگین بزنید. مثلا شما روزانه چهار الی هشت بار عصبانی می شید و فریاد می زنید و یا فرزندتون را تنبیه بدنی می کنید. این تعداد را روزهای بعد یدونه یدونه کمتر و کمتر کنید؛ همین که با خودتون قانون بذارید که باید با تسلط بیشتر روی رفتارم از تعداد عصبانیت هام کم کنم خودش گام بلند و مهمی هست که برداشتید.

دو مطلب بسیار مهم و کلیدی را در جلسه ی اول با شما مطرح کردیم که امیدواریم بهش توجه کافی داشته و در عمل کردن و تمرین بهشون دقت لازم را داشته باشید. برای تمرین و بازخوردگیری این جلسه ده روز فرصت دارید و عجله نکنید. در طول این ده روز در مورد رفتارهای خودتون و همسرتون بیشتر صحبت می کنیم تا راحت تر بتونید این دو کار را انجام بدید.

اگر در توانتون بود و دیدید که حوصله و ظرفیتش را دارید یادداشت بذارید درمورد مهارت های تربیت فرزند باهم جداگونه صحبت کنیم.

موفق باشید.