اعتراض بر اراده و تقدیرات خداوند

10:45 - 1393/04/16

اعتراض بر اراده و تقدیرات خدا

 

و شکّی نیست که این صفت، منافی مقتضای توحید و ایمان،  و موجب سخط پروردگار منّان است. و بنده عاجز و ذلیل «مهینی»1 را که به اسرار قضا و قدر، جاهل و از موارد حکمتها و مصالح، غافل است چکار به اعتراض و انکار بر افعال خداوند خالق عالم حکیم خبیر؟! و مخلوق ضعیف و بیکاره را چه یارای نارضایی به رضای پروردگار او؟!

 

ما بنده ایم و عاجز، او حاکم است و قادر

گر می کشد به زورم، ور می کشد به زاری

به درد و صاف تو را کار نیست دم درکش

که هرچه ساقی ما ریخت عین الطاف است

 

در بعضی از اخبار قدسیّه وارد شده است که: «وای، پس وای از برای کسی که گوید: این امر چرا شد؟ و فلان امر چگونه شد؟!».2

و در خبر قدسی دیگر رسیده است که: «منم خدایی که بجز من خدایی نیست. پس هرکه صبر نکند بر بلای من، و راضی نشود به قضای من، و شکر نکند از برای نعمای من، برود خدایی بجوید سوای من». 3

موسی بن عمران علیه السّلام عرض کرد که: «پروردگارا! چه کس در نزد تو محبوب تر است؟ فرمود: کسی که هرگاه من محبوب او را از او بگیرم سر تسلیم نهد. پس عرض کرد که: سخط تو بر کدام کس است؟ فرمود: کسی که طلب خیر از من کند در امری، و چون حکمی کنم از برای او به حکم من راضی نباشد».4

مروی است که: «یکی از پیغمبران ده سال شکایت کرد به خدا از فقر و گرسنگی و برهنگی، و دعای او به اجابت نرسید. بعد از آن، خدا به او وحی فرستاد که: تا چند شکایت خواهی نمود؟ من اهل شکایت نیستم و سزاوار نیست که مرا مذمّت کنند و تو، به شکایت و مذمّت سزاوارتری. و از برای تو پیش از خلق آسمان و زمین چنین مقدّر شده، و چنین فرموده ام از برای تو پیش از آنکه دنیا را خلق کنم. آیا تو می خواهی که به جهت تو خلق دنیا را از سر گیرم؟ یا می خواهی تقدیر را به جهت تو تبدیل کنم و اراده تو بالای اراده من باشد؟! پس به عزّت و جلال خودم قسم که اگر یک بار دیگر این به خاطر تو بگذرد اسم تو را از دیوان نبوّت محو می کنم».5

و مروی است که: «به حضرت داود وحی رسید که: تو می خواهی و من می خواهم، و آنچه خواهش من است به وجود می آید. پس اگر سر تسلیم به خواهش من گذاردی آنچه خواهش توست کفایت می کند، و اگر قبول نکردی خواهش مرا، در تعب می اندازم تو را در آنچه می خواهی، و آخر هم نخواهد شد مگر آنچه من خواهم».6

و بالجمله هرکه دانست که عالم و جمیع آنچه در آن یافت می شود صادر از حضرت آفریدگار است به مقتضای حکمت و خیریّت و موافق صلاح نظام، به نحوی که از آن بالاتر متصوّر نمی شود، اگر یک جزو آن متغیّر شود صلاح و خیریّت مختل می گردد، و هرکه خدا را به خدایی، و خود را به بندگی شناخت می داند که نارضایی و اعتراض در امری که بر او وارد می شود غایت جهل، و نهایت جرأت است. و به این جهت هیچ یک از پیغمبران در هیچ امری هرگز نگفتند: کاش چنین بودی.

یکی از اصحاب سیّدالمرسلین می گوید که: «ده سال خدمت آن سرور را کردم و هرگز به من نفرمود که: چرا چنین کردی و چرا چنین نکردی؟ و هرگز نگفت: کاش چنین می شد یا کاش چنین نمی شد. و چون یکی از اهل بیت در امری از من مؤاخذه می نمود حضرت می فرمود: بگذارید او را، اگر مقدّر می بود می شد».7

مروی است که: «فرزندان خرد حضرت آدم بر بدن او بالا می رفتند و پایین می آمدند و پاهای خود را بر دنده های مبارک آن حضرت می گذاشتند مانند نردبان و بالا می رفتند تا سر او و بعد از آن به این نحو پایین می آمدند، و او سر به پیش افکنده بود و چشم از زمین بر نمی داشت و سخن نمی گفت. یکی از اولاد بزرگ او گفت: ای پدر! چرا از این حرکت آنها را منع نمی کنی؟ گفت: ای پسر! آنچه من دیده ام شما ندیده اید، و آنچه من دانسته ام شما ندانسته اید. یک حرکت کردم مرا از سرای کرامت و شرف به خانه ذلّت و خواری افکندند، و از منزل نعمت و راحت به محلّ رنج و محنت انداختند، می ترسم یک حرکت دیگر کنم بلایی دیگر به من نازل شود».8

و مروی است که: «روزی حضرت عیسی علیه السّلام را در بیابان، باران شدید گرفت، به هر طرف می دوید پناهی نمی دید، تا رسید به مکانی که شخصی در نماز ایستاده بود. در حوالی او باران نمی آمد در آنجا قرار گرفت تا آن شخص از نماز فارغ شد. عیسی علیه السّلام به او گفت: بیا تا دعا کنیم که باران بایستد.

گفت: ای مرد! من چگونه دعا کنم، و حال گناهی کرده ام که مدّت چهل سال است که در این موضع به عبادت مشغولم که شاید خدا توبه مرا قبول کند و هنوز قبول توبه من معلوم نیست، زیرا از خدا خواسته ام که اگر از گناه من بگذرد یکی از پیغمبران را به اینجا فرستد. عیسی علیه السّلام فرمود: توبه تو قبول شد، زیرا که من عیسی پیغمبرم. و بعد از آن فرمود: چه گناه کرده ای؟ گفت: روزی از تابستان بیرون آمدم هوا بسیار گرم بود، گفتم: عجب روز گرمی است».

http://btid.org/node/32628

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 10 =
*****
تصویر baseirat
نویسنده baseirat در

تقدير وجود دارد در عين حال بندگان در افعال خود و در زندگي خود مختار هستند و هرگونه بخواهند عمل مي کنند و تقدير الهي جز به خير و صلاح بندگان رقم نمي خورد.در تمام امور انسان مختار است.

تصویر ستاره
نویسنده ستاره در

ممنون دوستان خوبم شما لطف دارید

تصویر باران
نویسنده باران در

بسیار عالی ستاره جون. ممنون ابجیم

تصویر afsooooos
نویسنده afsooooos در

عااااالی بووووود ستاره جووون
دلم و خیلی قرص کرد و البته خجالت زدم کرد از این همه اصرار...
خدایا مهربانم راضیم به رضای تو... هر انچه که برای من نیکوتر است همان را روزیم گردان....
خدای مهربووووونی ها شکرت.....

تصویر ترنم
نویسنده ترنم در

«منم خدایی که بجز من خدایی نیست. پس هرکه صبر نکند بر بلای من، و راضی نشود به قضای من، و شکر نکند از برای نعمای من، برود خدایی بجوید سوای من».

 

الحمدالله رب العالمين ... خيلي ممنونم از پست با محتوا و كاربردي شما دوست خوبم