امیر، دیگر به خانه باز نمی‌گردد.

21:46 - 1393/09/14

خدا کند! یادشان برود که به مادر امیر یادآوری کنند... خدا کند!

.

.

.

از پیچ شمیران که بگذری
خیابان سمت چپ
در کوچه شهید امیر مردانی
پیرزنی روی صندلی تاشو نشسته است
فراموشی دارد
فقط لازم است هر روز کسی به او یاد آوری کند:
مادر جان!
جنگ سال‌هاست تمام شده
امیر، دیگر به خانه باز نمی‌گردد.

انجمن‌ها: 
http://btid.org/node/47851

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
7 + 8 =
*****
تصویر سروناز20

خداااااا ... مراقب یاس رویای این مادر باش...

تصویر آرام
نویسنده آرام در

تو را از پوليورپوسيده‌ات شناخت، مادر...

پوليوري كه هر گره‌اش را گريسته بود

در شب‌هاي حمله...

و بافته بودش

با پشم گوسفندانی که در غیاب تو

خود به چَرا می برد ...

حالا دیگر سنگی بود

که نامت را بر خود داشت

و او می توانست تا آخر عمر

تحویل سال ها را کنار تو باشد !

.

.

سال ها زیر خاک مانده بودی

و استخوان هایت فرقی نداشت

با استخوان همسنگری سرما خورده

که پیش از وقوع خمپاره

پولیورت را به او بخشیده بودی !

"شعر از یغما گلروئی"

تصویر آرام
نویسنده آرام در

مامور آمار:
سلام مادر، از سازمان آمار مزاحم میشم.
شما چند نفرید ؟
مادر سرشو پایین میندازه و سکوت میکنه،
بعد میگه:
میشه خونه ما بمونه برای فردا ؟
چرا مادر ؟
آخه شاید فردا از پسرم خبری برسه . . .

تصویر یکی از آدمای روی زمین

بسم الله الرحمن الرحیم

به شهدا که فکر می کنم و یاد روز جواب می افتم ... دلم می ریزد.

تشکر از مطلب و عکس زیباش ...

تصویر آقا سعید

مطمئن باشید که اون مادر فرزندشو میبینه...

اون مائیم که فکر میکنیم چیزی برا دیدن وجود نداره!!!! 

و انتظار توهم ماست...

تصویر رایحه
نویسنده رایحه در

سلام...

مــــــــادران شهـــــــــــــداشرمنده ایم...

**اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم**