اینقدر خسته و درموندم کرده که نگو...

15:02 - 1401/11/02

سلام وقت بخیر
من وهمسرم از وقتی که نامزد کردیم مشکل داشتیم تا الان ک ۸سال میگذره و یه پسر۵ساله دارم.
دنیا.طرز فکر.عقیده هامون کلا متفاوته.
اینقدر خسته و درموندم کرده ک نگو حتی به فکر خود کشی میفتم...
هرچقدرمیگم طلاق نمیده و متاسفانه خانوادمم حمایت نمیکنن
چیکار کنم؟؟؟

 

----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/233965

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 0 =
*****
تصویر مرادی
نویسنده مرادی در

با سلام و عرض ادب خدمت شما
از حسن اعتماد شما به مجموعه اندیشه برتر سپاسگزارم

گاهی اوقات رفتارهای اطرافیان مخصوصاً همسر می‌تواند مشکلات زندگی انسان را شدید کند تا جایی که  انگیزه‌ای  برای ادامه زندگی وجود نداشته باشد. از این‌که در حال حاضر از رفتارهای همسرتان به‌شدت ناراحت است به‌گونه‌ای که حتی  در هم‌اکنون، حاضرید از همسرتان جدا شوید برایم قابل‌درک است.
 با توجه به مشکلاتی که مطرح کردید نکاتی را خدمتتان عرض می‌کنم که امیدوارم برایتان مفید واقع شود.

 یکی از مسائلی که در سؤال شما مشاهده می‌شود بزرگ‌نمایی است. اگرچه درک می‌کنم مشکلات زندگی شما بسیار زیاد است و در حاضر در خیلی از مسائل با یکدیگر اختلاف دارید اما بااین‌حال  نمی‌توان گفت در همه مسائل زندگی با یکدیگر مشکل‌دارید. در سؤال خود مطرح کردید که  ” دنیا.طرز فکر.عقیده هامون کلاً متفاوته. ”

لطفاً نگویید مشکل بنده این نیست لطفاً مشکل من را حل کنید اگرچه متوجه ام که مشکل اصلی شما این نیست اما توجه داشته باشید الفاظ در نوع رفتار ما بسیار  تأثیرگذار هستند. پس نکته اول اینکه مراقب افکار و الفاظی که به کار می‌گیرید باشید تا شرایط برای خود بدتر نکنید و بهتر بتوانید به خودتان کمک کنید.

برای اینکه در مشاوره بتوان راهنمایی‌های ریشه‌ای و جامع‌تری داشته باشیم نیاز است که اطلاعات کاملی از وضعیت و مشکلات به وجود آمده داشته باشیم تا اینکه بتوانیم راه‌حل مناسبی ارائه دهیم پس به سؤالات زیر پاسخ دهید تا انشالله در ادامه راه‌حل‌های پیشنهادی را خدمتتان عرض کنم.

سن تحصیلات، شغل و مدت ازدواج خود و همسرتان را بیان کنید( در این قسمت مشخصات خود و همسرتان را باهم بیان کنید). نحوه آشنایی و ازدواج شما چگونه بوده است.

در سؤال خود گفتید که " این‌قدر خسته و درموندم کرده ک نگو حتی به فکر خود کشی میفتم." لطفاً بفرمایید در چه مسئله‌ای احساس درماندگی و خستگی می‌کنید. جزئی‌تر توضیح دهید و مواردی که از آن‌ها رنج می‌برید را با توجه به اهمیت و اولویت توضیح دهید.( مثلاً بگوید  هرچی ازاو  درخواست می کنم پول خرجی نمیدهد  یا مثلاً دست بزن دارد کوچکترین بهانه ای  شروع به زدن میکند.)

سطح فرهنگی و مذهبی خود و همسرتان را بیان کنید؟

واکنش او نسبت به درخواست طلاق شما چیست؟ چه جوابی می‌دهد؟ آیا تابه‌حال درخواست طلاق رسمی ( محضری) نیز داده‌اید؟

آیا تابه‌حال قهر کرده‌اید و به خانه پدرتان رفته باشید؟
درمجموع هر آنچه در این مشکلتان مؤثر است را بیان کنید تا بتوانم راهنمایی مفیدتری را خدمتتان عرض کنم.

تصویر دریافت سوالات

خانم۲۹ساله دیپلم ۱سال نامزد و۷ساله ازدواج کردیم
آقای۳۶ساله دیپلم ردی
غریبه ساکن تهران بودن ما ساکن قم
یه دوست خانوادگی معرفی کردن
دوران نامزدی مون ک ۱سال بود متوجه شدم خیلی متفاوت هستیم ولی بنابر حساسیت های خانوادم چیزی نگفتم.ما اصلاتا ترک هستیم ولی قم بدنیا اومدم و بزرگ شدم.فرزند اول خانواده
همسرم فرزند آخر.خیلی کاری نبود همش شغل عوض میکرد و میکنه.اخلاق تندی داشت زود عصبانی میشد و بشدت دهن بین...و خیلی فرق بین من و مادر و خواهرش میذاشت یعنی کلا باید حرف حرف اونا میشد.
با کلی سختی چندسال گذشت کل سرمایه زندگی با خرید و فروش ماشین رفت
موند فقط پول ک خونه کرایه کنیم
ماچندسال ساکن  تهران بودیم و الان ۳ساله قم هستیم.قبل اون ۲بار کوچ کردیم تهران و برگشتیم قم
یعنی میخوام بگم سرلجبازی کار خونه ام جابجا میکرد
تواین مدت بنابر اختلافاتش باخانوادش تازه متوجه شد چقدربخاطر اونا منو اذیت کرده یه کم اخلاقش بهترشد
نه سرپول دادن یا خرید بیرون رفتن اصلا سختگیرنیست.دست ب زن نداره.
سرهرچیزی زود عصبانی میشه یا باخانوادم یا حتی خانوادش ی مدت قهرمیکنه سر چیزای الکی  
عصبانی میشه حالیش نمیشه مهمون هست یا زشته واینا
خب من ی دختر زرنگ باارداه واینا
طوری شد ک تو نامزدی لبخند رولب من نبود لاغر میشدم
خودش و خانوادش خیلی اذیت کردن.حتی بعد عروسی ک ساکن تهران شدیم طبقه بالا خونه مادرشوهرم هر شب من باگریه گذشت دریغ از یه کم محبت مهربانی
الان درسته بهتر شده ولی یاد اون روزا ک میفتم ک چقدر مدارا کردم کوتاه اومدم واقعا تاسف میخورم
ولی پسرم تازه بدنیا اومده بود بیکار شد و بحثای الکی شروع شد مثلا خانوادش میگن تو بردیش قم همسرمم دور برمیداشت
۱ماه مارو گذاشت و رفت تهران
اون موقع شکایت کردیم ولی دیگ ادامه دار نشد با وساطت آشتی کردیم و پرونده بسته شد
خانوادمم میگن طلاق تو طایفه نداریم و زشته بچه داری نمیشه جدا بشی واینا
من خودم نماز و قران و اینا میخونم.
همسرم نمیخونه.
طلاق ک میگم میگه من زندگیم رو دوس دارم
بچه میمونه وسط...
چندباری بله...زود میاد اصلا طاقت تنهایی رو نداره
 فقط همون۱بار رو ۱ماه ک رفت تهران همون بود الان بدون ما دیدن مادرش هم نمیره.
کینه ای ام هستش فقط کافیه مثلا یه حرکت یا یه حرف بشنوه از کسی...
زبون تند داره...

جایی بریم یا کسی بیاد مهمونی عروسی عزا فرقی نداره ی چیزی رو بهونه میکنه یه بحث و دعوایی را میندازه.
خیلی خسته و درمونده شدم دیگ هیچ چیزی برام مهم نیست فقط میگم صبح و شب بشه فقط روزا بگذره
نمیدونم باید چیکار کنم
مشاوره رفتم صحبت کردم خیلی تلاش کردم ولی بازم همونه
جایی بریم یا کسی بیاد مهمونی عروسی عزا فرقی نداره ی چیزی رو بهونه میکنه یه بحث و دعوایی را میندازه.
خیلی خسته و درمونده شدم دیگ هیچ چیزی برام مهم نیست فقط میگم صبح و شب بشه فقط روزا بگذره
نمیدونم باید چیکار کنم
مشاوره رفتم صحبت کردم خیلی تلاش کردم ولی بازم همونه