این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست.

22:25 - 1393/08/11

کوچه‌ها را یک به یک طی می‌کنم و مقابل خانه «یانیس» می‌رسم زنگ می‌زنم، زنی میانسال در را به رویم باز می‌کند و خودش را مادر «یانیس» معرفی می‌کند. این زن به همراه تنها فرزندش در این شهر زندگی می‌کند و اعضائ خانواده آن ها سال ها پیش ایران را به مقصد کانادا ترک کرده اند. وقتی از او در مورد حال و هوای محرم و عزاداری امام حسین(ع) می‌پرسم ، بی اختیار اشک هایش سرازیر می‌شود و می‌گوید: هر چه دارم پس از خدا از عنایت امام حسین(ع) است و اگر چه من مسیحی هستم، اما در قلبم ارادت ویژه‌ای به امام شما دارم. وی بدون مقدمه کتابچه زیارت عاشورای کوچکش را برمی دارد و ادامه می‌دهد: این کتابچه تمام زندگی من است و هر وقت دلتنگ می‌شوم آن را مرور می‌کنم و دلم آرام می‌شود.
هنوز گفت و گوی من و آن زن ادامه دارد که «یانیس» هم از راه می‌رسد، پسری جوان که خودش را 22 ساله و دانشجوی دندانپزشکی معرفی می‌کند.
از وی درباره ارادتش به سیدالشهدا(ع) می‌پرسم که می‌گوید: عشق به امام حسین(ع) در قلب من انتها ندارد وهمیشه در روحم علاقه‌ای آتشین نسبت به ایشان احساس می‌کنم.
وی ادامه می‌دهد: من هرگز کرامت امام حسین(ع) را نسبت به خودم فراموش نمی‌کنم، بگذارید شرح ماجرا را بگویم. سه سال پیش به بیماری ناشناخته‌ای دچار شدم که همه پزشکان تظاهرات بیماری ام را سرطان تشخیص دادند، مدت ها در بستر بیماری بودم وهمه امیدها نسبت به بهبودم به صفر رسیده بود. یادم هست مصادف با ایام محرم باز هم در بیمارستان بستری شدم، مقابل بیمارستان تکیه‌ای بود که عزاداری امام حسین(ع) در آنجا برگزار می‌شد. یک روز همراه یکی از بیماران که نمی‌دانست من مسیحی هستم، بدون مقدمه به من گفت چرا به امام حسین(ع) متوسل نمی‌شوی و شفایت را از ایشان نمی‌خواهی؟ بیمار ما شفا گرفت.
«یانیس» ادامه می‌دهد: نمی‌دانم چرا، ولی ترجیح دادم نگویم که مسیحی ام و بی اختیار دلم شکست و با خودم گفتم امام حسین، امام مسلمانان شیعه است و مسیحی را چکار با مسلمانان؟ اما همین قدر بگویم که در این فکر و خیال ها خوابم برد. در عالم رؤیا مردی مهربان و نورانی به سراغم آمد و من را به اسمم صدا کرد. پرسیدم شما که هستید که در جوابم گفت؛ من متعلق به همه انسان ها هستم من تنها امام شیعیان نیستم. آن وقت به من اشاره کرد که برخیز. گفتم نمی‌توانم و باز تکرار کرد برخیز «یانیس» که آنچه در دل داشتی برایت مقرر شد.
این جوان مسیحی در حالی که اشک پهنه صورتش را پرکرده، تصریح می‌کند: از خواب پریدم و احساس شعفی ویژه داشتم، خودم را حرکت دادم و سبکی زیادی را حس می‌کردم. حال خوبی داشتم و واقعا به عنایت امام حسین(ع) شفا گرفته بودم.
«یانیس» ادامه می‌دهد: یک روز پس از آن ماجرا از بیمارستان مرخص شدم در حالی که هیچ اثری از بیماری در من نبود وهمه پزشکان از این اتفاق شگفت زده بودند. از آن روز تاکنون محرم‌ها عزای سیدالشهدا(ع) در این خانه برپا می‌شود و نذری می‌دهیم.
مادر «یانیس» نیز که عشق واعتقاد خاصی به امام حسین(ع) دارد، می‌گوید: هر سال شب عاشورا نذری شله زرد می‌پزم و همسایگان محله نیز به من کمک می‌کنند، نذری‌ها را میان دسته‌های عزاداری که در میدان هفت تیر تجمع می‌کنند توزیع می‌کنیم. 

 

 

 

http://btid.org/node/44829

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 6 =
*****
تصویر همای
نویسنده همای در

سلام

داستان جالبی بود، بعد از خوندن رفتم یکم بیشتر دربارش مطالعه کنم، جالبه ردپای امام حسین(ع) رو تو داستانای خیلی از غیرمسلمونها (واقعاً دوس ندارم از واژه «کافر» استفاده کنم) میشه پیدا کرد.