این وداع من است یا تولدی دیگر؟!

10:19 - 1400/05/10

به تو از دور سلام خواهم داد!

امروز که به این صفحات می نگرم، هدفم را در لابلای ازدحام سؤالات، پوشیده می بینم! 
شاید این تصورات پوشالی من است! نمی دانم!

هدف من از ورود به برخی صفحات چه بود؟!

این را می دانم که برای ثانیه ثانیه های حضورم، 
برای تک تک واژهای مذکورم، 
در پی دلیل قانع کننده ای، همیشه در تکاپو بوده ام.
من شاید در حد خود، در مواردی تابوشکنی کرده ام. 
شاید از خطوط قرمز زیادی که برای خود داشته ام، عبور کرده ام. 

من بعنوان زنی چهل و چند ساله که از وقت خودنمایی او سالهاست گذشته؛ 
زنی که در این صفحات، گاهی از الفاظ محبت آمیزش نسبت به همسرش می نگارد 
و گاهی از تنگناهای زندگیش می سراید و گاهی ...  
درد دل کردن 
هدف من نبود...

شاید آنچه که قلمم را در صفحاتی سپید به جولان وامی داشت، 
نگاه معصومانه دخترکی بود، با موهایی درهم و پاهایی لاغر و گردنی باریک 
که در کنار پنجره ایستاده و به انتهای بن بست کوچه ای می اندیشد که قلب من آن را از محله های کودکیم دزدیده است 
و در انتظار باد که یک شب او را با خود خواهد برد... 
و شاید من در نهایت تاریکی و در انتهای شب، فکر میکردم 
رستاخیز من گواه آنست که بتوانم 
یک چراغ و یک پنجره امید و یک دریچه 
که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرد؛ برای او به ارمغان بیاورم.

تلاش من آن بود که در گودی انگشتان پدر کودک؛ پرستوها را بارور سازم. 
دستان مادرش را در باغچه خانه بکارم؛ امید که سبز شود و بهاری تازه آمیزد.

شاید من در پی آن بودم که در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست، 
و در دلی که به اندازه یک عشق است؛ 
بهانه های ساده خوشبختی برویانم؛ به امید سرسبزی... 
من برای خاطر آن دخترک معصوم؛ پدر و مادری را به درخت و آب و آتش پیوند میزدم.

شاید تلاش می کردم با افروختن سیگاری در فاصله رخوتناک دو همآغوشی، 
دلهای یخ زده مأیوسی را شعله ور سازم، 
تا باشد کلبه ای را حرارتی!
جوری تخمین بزنم که در لحظه مسدودی، 
تلاقی دو نگاه، لبخند رضایت و آرامش صبحگاهی برآوَرَد.

تمام تلاش من از گردش حزن آلودم در باغ خاطره ها، 
گرفتن دستان زنان و کودکان معصومیست که دوست می دارم.
دستانی را بگیرم و آرام آرام دلی را در اقیانوسی مسکن دهم، 
باشد صید مرواریدی که چون گوشواری به دو گوش دخترکان معصوم این مرز و بوم بیاویزد!
امید که تلاش من برای صعود او از پله های متروک زندگی به ثمر بنشیند. 
صعودی به بلندای 
به آغوشِ خانواده واصل گشتن!

تمام تلاش من از رونق دادن گلها در گلدان و رهانیدن قناریها؛ 
خریدن فرصتی است برای ایجاد گشایشی؛ 
گشایش لحظات مسدودی که بن بست رسیده... 
و دست یازیدن به آسمانی که آویختن پرده ای آن را از طفلک معصوم ربوده است!

شاید هدف من آن باشد که به کودکی که هر روز از مدرسه برمی گردد، بیاموزم: 
زندگی یک خیابان درازست که تو را در خود تکرارکنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد.
و به او بیاموزم : 
چه بسا صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد، هیچ مرواریدی صید نکند. 
دل او باید در اقیانوسی مسکن گزیند.

من مشتاقانه و شاید ملتمسانه، به دنبال آن کورسوی امید؛ پیوسته می کوشم! 
من هنوز به چشمان آن دخترک معصوم می نگرم! 
و شاید آنگاه که نگاه من، در نی‌نی چشمان او خود را ویران میسازد، به آینده مبهمش می اندیشم!
دختری که به اندازه فاصله دو "سلام" با زندگی فاصله دارد!!!!!

امید که سلام من؛ سرآغاز سلامی باشد از زبان مادری 
که امروز زنی تنهاست. 
و در آستانه که هر روز با زنبیلی 
بار تنهایی خود به دوش کشد 
و از کوچه ای تنگ و تاریک به تنهایی گذر کند. 
امید که در گذران این صفحات، با حجمی از تصویری آگاه، ز مهمانی یک آینه برمی گردد. 
و بر لبانش برگ گل کوکب می چسباند 
و به پدر کودک سلامی روح افزا و جان آفرین هدیه بخشد.
امید که سلام من؛ سرآغاز سلامی باشد از زبان پدری 
که آنرا با ادراک ماه و با دریافت مهر خواهد آمیخت، 
و با لبخندی پرمعنا کلاه از سر برمی دارد 
و با احترام همسر خود را مشعوف صاحب سلام می کند: 
سلام بر تو ای پری چهره همزاد من! ؛ صبح بخیر...
امید که سلام من؛ سرآغاز سلامی باشد به همه پدران و مادران میهنم 
که سحرگاه با "تولدی دیگر" به زندگی باز خواهند گشت.

من تمام قد، در برابر تو کودک معصوم سرزمینم
که هنوز آنجا 
در آستانه پر عشق ایستاده ؛ برخواهم خاست 
و دست بر سینه، به تو کودک دلبند عزیزم سلامی دوباره خواهم داد:
به تو از دور سلام!

2 مرداد 1400 ساعت 10 صبح.... به یاد فروغ 
اقتباس از شعر "تولدی دیگر" از زنده یاد "فروغ فرخ زاد"

یاعلی

-------------------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/registe+635

http://btid.org/node/176968

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 2 =
*****
تصویر به تو از دور سلام

تكرار غريبانه ي روزهايت چگونه گذشت
وقتي روشني چشمهايت
در پشت پرده هاي مه آلود اندوه پنهان بود

با من بگو از لحظه لحظه هاي مبهم كودكيت
از تنهايي معصومانه دستهايت
آيا مي داني كه در هجوم دردها و غم هايت
و در گير و دار ملال آور دوران زندگيت
حقيقت زلالي درياچه نقره اي نهفته بود؟

اكنون آمده ام تا دستهايت را
به پنجه طلايي خورشيد دوستي بسپاري
در آبي بيكران مهرباني ها به پرواز درآيي
و اينك شكفتن و سبز شدن در انتظار توست...

در انتظار تو...