با توجه به شرایط عقد رو به هم زدم اما حالا....

04:28 - 1393/08/09

با سلام
پسری 35 ساله هستم. دکترای تخصصی و عضو هیئت علمی دانشگاه. 4 سال پیش از طریق خواهرم با خانمی آشنا شدم. در نگاه اول پسندیدم و در همان چند ماه اول با خانواده ایشان آشنا شدم. قبلا با یک پسر هم دانشگاهیشون دوست بودن. می دونستم اما قرار شد به هیچ وجه با ایشون در تماس نباشن و خودشون گفتن به کلی تموم شده. اعتماد کردم. بعد از نزدیک 2 سال رابطه که البته با بدبینی گاه گاه ایشون به من همراه بود و اشک من رو در می آورد و من به خاطر مسافت دور کمتر می تونستم به دیدنشون برم رفیم خواستگاری ایشون. ما از دو شهر مختلف اما نزدیک هستیم. وقتی رفتیم خواستگاری به خاطر ترسش ار آینده ایشون شرط مهریه بالا، حق انتخاب محل زندگی و در اختیار داشتن تام درآمد من رو تقاضا کردند. من دلسرد شدم. اما خودم رو متعهد می دونستم . می گفتم با گذر زمان نظرش عوض میشه. به همین خاطر نتونستم و ترسیدم اقدام جدی کنم. تا اینکه 2 سال پیش براشون خواستگاری اومد که از نظر خانوادشون خوب بود. من ناراحت شدم و با کلی تلاش نظر اون رو برگردوندم. و قرار عقد یا من گذاشتن. نزدیک عقد که شد یک فایل صوتی از ایشون به دست من رسید که داشت با یکی راجع به دوست پسر سابقش صحیت می کرد…. و صراحتا گفت اگر وضع مالی ایشون خوب شده باشد حاضر است با ایشون ازدواج کند ( در حالی که تاریخ عقد با من تعیین کرده بود). من دوستش داشتم روزی که میخواستیم برای عقد راهی بشیم خانوادم من رو منصرف کردند. ما نرفتیم و اونها خیلی دلخور شدند جون تدارک دیده بودند. تا چند روز پیش هم با هم بودیم ما رابطه نزدیکی داشتیم (نزدیکی تا حد امکان). اما درست وقتی که من با خودم کنار اومدم و خواستم همین آخر امسال عقد کنم گفتن خواستگار دیگری اومده و میخوان با ایشون اردواج کنن و نمی تونن سر عقد نیومدن من رو ببخشن چرا که تمام نزدیکانشان هم دل چرکین بودند. بهشون گفتم می دونم که دو بار اتفاق افتاد اما من هم دلیلی داشتم و برایم سخت بود. حتی بار دوم که سر عقد نرفتم میخواستم رابطه رو قطع کنم که با وساطت بهترین دوستم و خواهش خودش برگشتم. من هنوز هم دوستش داشتم. حتی در این 4 سال یک روز هم نبود که حداقل تلفتی یا با اسکایپ و …. با هم در ارتباط نبوده باشیم. خودشون به شدت به عشق من اقرار می کنن اما با گریه و زاری می گن ار آینده زندگی با من می ترسند و من اشتباهات بزرگی مرتکب شدم. هر چند کاملا به خاطر قضیه عقد ابراز پشیمانی و بخشش کردم. اما گفتن بعضی چیزها قابل گذشت نیست. تا یک هفته قبل از این موضوع پیشش بودم و خیلی خوب بودیم اما یک دفعه عنوانش کرد و گفت برو دنبال زندگیت. هر چند گفت نهایت سعیش رو میکنه که باز هم بتونه به من برسه چون میگه با کارهایی که من کردم خانوادش مخالفن و اگه خودشم راضی بشه خونوادش راضی نمیشن. به شدت ار آینده با من می ترسه. که نکنه من بزارم برم با بیخیالش بشم. البته من آدم توداری هستم و کم حرف و کمتر ابراز عشق می کنم. اما به هیچ وجه اهل خیانت نیستم . ابراز احساس و توجه من رو به خودشون کم می دونن اما من گفتم من همینم و نمی تونم تزویر کنم (از اول هم این رو می دونستن). البته من گفتم بهتر میشم اما از دید ایشون بازم کافی نبود. در گرما و سرما با سختی هر وقت تونستم رفتم پیشش. خلاصه واقعا تلاشم رو برای ابراز عشق کردم. الان هم خواستگار جدید هم داره بهم گفته شاید برگرده ولی قول نداد. کلا دختر بدی نیست و خوبه. اما تا الانم کمی بدبینه. تنها چیری که من ازش مطمئنم اینه که واقعا دوستم داره و شرایط مجبورش کرده به سمت اردواج با دیگری بره ( گذشته من و فشار خانوادش). بهش گفتم تا وقتی منو دوس داری ازدواج نکن. اما میگه باید برم دنبال زندگیم. شاید هم اردواج نکردم و برگشتم. من دیگه باهاش در تماس نیستم. خیلی دوس دارم کنارم باشه و با هم زندگی کنیم اون هم واقعا منو دوس داره. زیاد اهل جروبحث نبودیم. اما به یک باره منفجر و متنفر شد. و دیگران هم با یادآوری اشتباهات من در این کار نقش داشتن و تنفرش رو شدید کردند. من سعیم رو کردم قبول نکرد در حال حاضر به من یه فرصت دیگه بده. برام سخته ولی به خاطر آبروش و درخواست خودش دیگه سراغش نمی رم و گرنه به اون صورتی که با هم بودیم انگار طلاق گرفتیم. دیشب ساعت 4:30 صبح یکدفعه با من تماس گرفت و امروز دوباره تماس گرفتن رو شروع کرد و میگن که عاشقمه. منم میخوامش. اما بازم حرفهاشو تکرار میکنه. بالاخره قبول کرد که من با مادرش صحبت کنم. اما میگه میدونه که قبول نمی کنن و خودتو کوچیک نکن ولی اگه اونها موافق باشن خودش دیگه مشکلی نداره. میگه بهشون گفتم که من هنوز دوستش دارم اما گفتن که خاک تو سرت اون ما رو تحقیر کرد و بد قوله به درد نمی خوره. میگه که دیگه توان مقابله نداره. از طرفی نمیتونه و باید با من در تماس باشه. حتی اگه منم جواب ندم اون بازم تماس میگیره و میاد محل کارم. من چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟ هنوزم دوستم داره اما شرایط مثل قبل نیست و براش خیلی سخت شده. باور حرف های منم براش سخته. میگه خانوادش به من اعتماد ندارن و از آینده با من میترسن ( البته خودشم می ترسه و بدجوری دودله مثل من که یه زمانی دودل بودم). اعتماد سازی برام خیلی سخت شده. من نمیخوام بگم زندگی بدون اون غیر ممکنه اما مطمئنم که سخته و احتمالش زیاده که همچین احساسی به کس دیگه ای پیدا نکنم. نقاط مشترک خوبی هم داریم. دختر ندیده هم نیستم. آیا با این اوصاف و بخاطر سر عقد نرفتن من، بازم اونها باید به طور کلی بیخیال من بشن؟ اینم بگم که ما دلیل خودمون رو داشتیم که نرفتیم و ایشون هنوز قضیش با مورد قبلی حل نشده بود که ما ترسیدیم. گذشت تا اینکه حل شد. اما حالا چی؟ قضیش با من حل نشده و میخوان با یکی دیگه ازدواج کنه. مثل روز برام روشنه که خانوادش یه چیزهای مهمی رو در نظر نمی گیرن. کلا در بد زمانی و بد موقع دارم تلاش میکنم. با مشاور تلفنی صحبت کردم و گفتن حتما باید با ایشون صجیت کنن. با مادرشون صجبت کردم. منطقی و آرام. اما ایشون با اینکه قبلا من رو کاملا پذیرفته بودند ولی حالا حاضر نیستند به من اعتماد کنند. حتی تهدید کردند که دیگه با هم در ارتباط نباشیم. خیلی از من دلخور بود. میگه مرد نیستی!!!!!!!!!! به درد نمی خوری. من دلیلم رو بهشون گفتم و جالب اینکه تا حالا از موضوع خبر نداشتن با اینکه طرفم و خالشون در جریان بودند و من بهشون گفتم زمان میخوام تا مسئله رو حل کنم (موضوع رابطه دخترشون با مورد قبلی قبل از عقد با من) با ابن حال گفتند که من بیشتر مقصرم وزمان چقدر یک ماه تا دوماه، نه یکی دو سال. عجب اوضاعی شده. یه زن میخوایم بگیریم چی میکشیم !!!!!!!!!!! ایشون خودشون راضی هستن.
اما قرار شده من یه مدت با ایشون تماس نداشته باشم تا تمرکز داشته باشن و از فرصت های پیش آمده برای وسط کشیدن موضوع با مادرشون استفاده کنن.
میگن خانوادش مخالفه وگرنه خودش حاضره تا هر وقت که شد منتظر بمونه ( البته من دیگه نمی خوام منتظر بمونه و میخوام زودتز ازدواج کنیم). تنها امیدم گذشت زمانه. کلا اعتمادشون رو به من از دست دادن میگن می پیچونی دخترمون رو و بی وجدانی. متاسفانه دو بار عقد عقب افتاد. طرفم سر قضیه به هم خوردن عقد خیلی عذاب کشید هر چند در نهایت عصبانیت و حق به جانبی من در اون زمان تنهاش نذاشتم و به گفته خودش خیلی کمکش کردم. خودش که میگه خدا کنه جور بشه و خوب تموم بشه قضیه. به قول ایشون احتمالش پنجاه درصد هستش. کاری از دستم نمیاد فعلا کارها رو سپردم دست طرفم تا راضیشون کنه در این مقطع زمانی. نمی دونم چرا سر قضیه به هم خوردن عقد به من حق نمی دن. مطمئنم کم نیستن کسانی که در صورت مواجه شدن با این قضیه خانواده پسر طلبکارانه در خونه دختر رو می گرفتن و می گفتن دخترتون خیانت کرده. شما خودتون بودید چیکار می کردید؟ آیا به خودتون حق نمی دادید عقد رو به هم بزنید؟ چی بگم دیگه ؟!!!! با توجه به شرایط عقد رو به هم زدم. آیا من پیچوندم و بی وجدانم؟؟؟؟؟؟؟!!!!

راهنمایی کنید لطفا .........

http://btid.org/node/44562
تصویر maleki
نویسنده maleki در

با سلام.

با تقدیر و تشکر از همه دوستانی که باصبر این پست را دنبال کرده و نظر دادند.

اولین مشکلی را که همه دوستان توافق داشتند روشن نبودن تکلیف خودتان با خودتان است.

قبل از هر اقدامی باید با خودتان کنار بیایید و مسائل را به فراموشی و اعتماد کنید.

بنا باشد با کمترین و کوچکترین عملی از طرف ایشان شما به گذشته ربط داده و بخواهید کنجکاوی کنید مطمئنا با دردسرهای جدی مواجه خواهید شد.

بعد از اینکه توانستید اعتماد کنید به ایشان نیز برسانید مه تصمیم نهایی خود را گرفته و برای زندگی مشترک خود را آماده کنند.

تقصیرات را نصف کرده و تصمیم نهایی را به صورت مشترک بگیرید.

هردوی شما بزرگوار باید بدانید با کنار گذاشتن یکدیگر شرایط بسیار سختی را در پیش رو خواهید داشت .

هم شما درباره نفر بعد دچار تردیدهای بیشتری خواهید بود هم دختر خانم برای تصمیم گیری ضعف بیشتری را نشان خواهند داد.

موفق و موید باشید.

تصویر 48
نویسنده 48 در

ببینید لازم می بینم چند نکته رو خدمت دوستان مخصوصا دوستان موافق با خانم طرف بنده و مخالف خودم عنوان کنم. در اوایل آشنایی من اصرار داشتم که یعد از نهایت 6 ماه عقد کنیم ( پس من تجربم رو به کار بردم و دوس نداشتم رابطه طولانی بشه) اما ایشون گفتن حداقل یک سال دیگه بگذره تا بتونن خوب من رو بشناسن. نکته دیگه اینکه من در جریان هم دانشگاهیشون بودم و ایشون هم از خواستگارانش بودند که خانوادشون با ایشون کاملا مخالف بودند و به قول خودشون قیدش رو زدند. حتی در اوایل شروع رابطمون به من قول دادند که دیگه موضوع ایشون کاملا تموم شده. پس اگر رابطه طول کشید خواسته من نبود. ایشون انگار یه جورایی هنوز امیدوار بودند که با خواستگار قبلیش به هم برسند کما اینکه حتی با قطع رابطه از طرف هم دانشگاهیشون ایشون پیگیری می کردند. این حرفها برای من از زخم خنجر هم بدتره. اما واقعیته و من نادیده نمی گیرمش. اما شما خانم ها بگید دختری که کلی برای من گریه کنه و هر کاری بکنه که پسر رو نگه داره و از طریق هر واسطه ای من رو برگردونه آیا باید به راحتی ازش گذشت؟ سخته. تصمیم گیری سخته

تصویر alamdar
نویسنده alamdar در

من بیشتر متن شمارو خوندم و دائم تکرار یکسری جمله بود

ببینید به نظر من ایشون "به استنداد حرف شما" آدمی هست که از تنها موندن در آینده ترس داره. توی فکر و آرزوش احتمالا گزینه های دیگه ای بوده که به هیچکدوم نرسیده و شما رو به عنوان گزینه ی آخر و یا گزینه ی تضمینی یا زاپاس یا هر اسمی بذاریم نگه داشته(باز هم به استناد مکالمه صوتی که ازش شنیدید)

در نهایت هم وقتی هیچکدوم از گزینه هاش نتیجه نداده باز برگشته پیش شما که گزینه ی نهایی هستید!

شما هم "بازم به استناد نوشته هایتان" بیشتر درگیر احساسات و خصوصا دلسوزی بیجا شده اید!

بهتر است فارق از تمام اتفاقات گذشته ، یک بار برای آخرین بار تصمیم بگیرید و به آن پایبند بمانید.(یا رومی روم- یا زنگی زنگ)

تصویر 48
نویسنده 48 در

ممنون از شما

بله. باید یک بار برای همیشه تضمیم گرفت

سپاسگذارم

تصویر iman70
نویسنده iman70 در

سلام امیدوارم مشکلتون حل بشه دوست عزیز

اول از همه اینکه کنجکاوی درگذشته همسر کار بسیار اشتباهیه شما زندگی خودت رو فقط در بعد عاطفی و جنسی نگاه کن چه اشتباهاتی مرتکب شدی که خیلیاشون حال که فکر میکنی بسیار غیر منطقی بودن. تنها در یک مورد حق میدم کنجکاوی بشه اونم برقراری رابطه جنسی هست که ادم نمیتونه ازش بگذره(البته کسی که خودش این رابطه رو نداشته) حالا که اینکار شده ولی اگر وصلتتون هم صورت گرفت بودن کنار خانواده و خواهر کنجکاو شما جای مناسبی واسه زندگی نیست چراکه دخالت های خانوادتون بعید میدونم تموم بشه .من هم موافق این هستم که شما اول با خودت رو راست باشی به من دروغ بگی به خودت که نمیتونی دروغ بگی. بشین یه گوشه فکر کن میخوایش یا نه ؟ دیگه الان مثل کف دست میشناسیش اگه میخوای دیگه هرچی بوده رو فراموش کن حتی تو زندگی آیندتم حق نداری گذشتشو بکوبی تو سرش. اگر عقد میکردی ارتباط داشت اونجا نمیشد ازش گذشت ولی اینکه قبل عقد بوده میشه بهش حق داد چون دختره نمیتونه فرصتهاشو از دست بده هرچند که اشتباه کرده چون تقریبا با شما داشته به نتیجه میرسیده...

به خونواده اونام باید حق بدی به قول خودشون ابروشونو جلوی فامیل بردی براشون سخته بپذیرنت. جنابعالی دوتا کار میتونستی بکنی اینکه از حق خودت می گذشتی و اون فایلو نادیده می گرفتی و ابروی خانواده همسرتو میخریدی یکی هم اینکه به خودت حق بدی ، که تو دومی رو انتخاب کردی پس خیلی حق انتخاب نداشتی.البته بهتر بود شما میرفتی اما عقد نمیکردین به بهونه نمیدونم مهریه یا یه چیز دیگه عقب مینداختی تا وضعیتت مشخص بشه.

چیزی که الان میتونه کمکت کنه این هست که بعد از برطف کردن تمام تردیدها مبنی بر اینکه میخوایش یا نه با مادرش اول حرف بزنی چون نرم تره و زودتر نظرش برمی گرده. اگاهش کن از اینکه تو راه زیادی واس انتخاب نداشتی و ازش بخوای حمایتت کنه و بعد از اون با پدرش حرف بزنی اگر یک طرفه بخوای با هردوشون مقابله کنی خیلی سخته اما مامانشو حامی خودت کنی و در مقابل پدرش حمایت اون رو هم داشته باشی خیلی راحتتره. ضمنا با توجه به تنش های پیش اومده هرکدوم از خونواده دو طرف می خوان طنابو طرف خودشون بکشن بنابراین مراسم عروسیتون هم بی حاشیه نخواهد بود سعی کنید مراسم آنچنانی نگیرید که حرف و حدیثش تا اخر تو زندگیتون میمونه، هرکدوم میگن طرف مقابل کوتاهی کرده این رو میگم مثل قضیه فایل صوتی نشه که بعدش پشیمونی فایده نداره.

رابطه شما یه طرفه نبوده که امیدی نداشت هردو طرف کوتاهی داشتن بنابراین کفه ترازو یه طرف سنگینی نمیکنه اگر از خطاهاتون بگذرین و تجربه محسوبش کنین خیلیم واس زندگی ایندتون خوبه چون دیگه این تردید ها و اشتباهات رو تکرار نمیکنید. ولی حتما ازت میخوام با خودت فکر کنی اگر میخوایش دیگه به هیچ عنوان به گذشته دختر فکر نکنی و خودتم حتما  بهش متعهد بدون نه اینکه همش دچار تردید بشی تمام تلاشت رو بکن تا بهش برسی مگر اینکه به عقد یکی  دیگه در اومد تا عذاب وجدانی واست نمونه اگه تلاشت رو کردی و نرسیدی خیلی راحت میتونی فراموشش کنی چون ما ادما همیشه به "کاش"فکر میکنیم و از انجام ندادنش ناراحتیم اگر تلاشتو بکنی فکر کردن به این قضیه عذابی نداره واست چون قصوری انجام ندادی

موفق باشی 

تصویر 48
نویسنده 48 در

ممنون از نظرتون

کاملا منطقی و به دور از بک جانبه گرایی. سپاسگذارم دوست عزیز

تصویر نگار۴۳

سایتی به نقل از رئیس بزرگترین کارخانه تولیدکننده وسایل کوهنوردی اینطور نوشته بود: وقتی کوهنوردی که قله ای را فتح می کنه باید نسبت به سابقش آدم دیگه ای شده  باشه یعنی  وقتی مرحله ای از موفقیت و تکامل را پشت سر می گذرونی باید نمود داشته داشته باشه توی شخصیتت.

شما دکترا گرفتید این یعنی آیا فقط واحدهایی را به هرنحوی پاس کردید یا به واقع به سطحی از توان اندیشه رسیدید که بقول خودتون هئیت علمی باشید و مدرس . متاسفانه در کشور ما تمام پتانسیل آموزشی و بودجه کشور بجای پرورش اندیشه و تفکر به مدرک پروری و اسم و رسم به هدر میره!!!!

نوشته شما سراسر تضاد بود. آیا شما به خودت اعتماد داری؟ شما جایی میگی خیلی دوسش دارم و بعد جایی میگی دختر ندیده نیستم و جایی دیگه میگی می تونی فراموشش کنی گرچه سخته !!!!!! نه اون دختر و نه شما راه و روش مناسبی از ابتدا آغاز نکردید وکماکان هرچه پیش برید بی اعتمادی ها عمیق تر خواهد شد . 

تصویر 48
نویسنده 48 در

ممنون از نظرتون. دکترای علوم پایه پزشکی ربطی به پرورش شخصیت نداره. قبول دارم رابطمون بالا و پایین زیاد داشته. همچنین قبول دارم و دیدم که اساتیدی هستند که جایگاهشون واقعا مدرس نیست. در زمینه مدرک گفتید. قضاوت نکنید. کارشناسی ارشد علوم پزشکی تهران و phd علوم پزشکی شهبد بهشتی هستم. 13 تا کتاب در زمینه علوم پایه پزشکی ترچمه و تالیف کردم و ......... در زمینه علمی به نظر من شما جایگاه قضاوت رو ندارید. نه بچه پولدارم و نه پارتی دارم. از یک خانواده بسیار بسیار معمولی شهرستانی. کارگری کردم مسافر کشی هم کردم. ولی اینو بدونید من نمی تونم در همه چی قوی باشم. اما در زمینه رابطه ام به شما حق میدم که به من ایراد وارد کنید. خیلی از بزرگترین روانشناس ها خودشون مشکل رابطه دارند. هر رابطه ای شرایط حودش رو داره. خواهر عزیز من دکترای رشته تحصیلی خودم رو دارم نه دکترای رابطه و عشق و عاشقی. من خیلی فرصت کسب مهارت های رابطه با جنس مخالف رو نداشتم. بیشتر در دنیای خودم سیر کردم.

تصویر نگار۴۳

من در جایگاه قضاوت شما نیستم قبول ، خودتون چی؟ آقای دکتر عزیز حرف من اینه چرا یه تحصیلکرده مملکت که کشور براش هزینه کرده اینقدر باید دست و پا بسته باشه؟ آیا دکترای شما فقط در علوم پزشکی کاربرد داره و خلاصه میشه؟ اگه یه کم کتابهای روانشناسی رفتار مطالعه کنید خبط کردید؟ برادر من  ! بهتون برنخوره این حقیقت ماست نه شمای نوعی . این مشکل ماست که افتخارمون همون دکترای فلان از فلان دانشگاهه .

 برای  چیزهایی وقت نداریم که مهمترین کار امونن. یکیش ازدواج

از من بدل نگیرید ..... 

تصویر 48
نویسنده 48 در

خواهش میکنم

من از خودم دفاع کردم

متاسفانه حساسیت بالا و ترس از آینده من رو به اینجا رسوند

تصویر babak20
نویسنده babak20 در

هرکس هر چی میگه 48 جوابشو به سود خودش می ده ... 48 جون دخترجماعت محدوده و تا یک سنی میتونه تجرد باقی بمونه. پسر رو نبین که تا 90 سالگی هم می تونه همسر اختیار کنه و دستش توی انتخاب بازه.

تصویر 48
نویسنده 48 در

به نفع خودم؟ من فقط واقعیت ها رو گفتم که البته ظاهرا به نفع منه. دیدمون فرق میکنه بابک جان

تصویر Aban
نویسنده Aban در

چرا اصرار دارید با دختری ازدواج کنید که تعهدی نسبت به شما نداره؟دو سال با هم دوست بودید ولی باز به فکر دوست پسر سابقش بوده یا اینکه به خاطر عدم اعتماد ایشون به شما مهریه بالا و ..... گذاشتن اینا همه یه پازله.کنار هم بچینید ببینید چه تصویری ازش در میاد؟سن ادم ها که بالا میره منطقی تر به زندگی نگاه میکنن. ولی انگار شما از کنار حقایق رد میشین و سعی می کنید نبینید.موقعیت کاری و تحصیلات شما خودش به تنهایی اعتماد میاره چرا دختر خانم از اول به شما بی اعتماد بوده؟؟؟
 

تصویر 48
نویسنده 48 در

منم مثل شما فکر می کردم که عقد رو به هم زدم. اما بعد از چهار سال نمی گم نمی تونم بزارم برم. فقط یه چیز. دوست داشتنش به من ثابت شده. خیلی زجر کشید. و طلب بخشش هم کرد. قبول هم داره که کارش اشتباه بوده. شما با دو روی سکه طرفید و نمیشه گفت حرف شما درسته یا mahesta. فقط گذر زمان.

تصویر ستاره
نویسنده ستاره در

من حق میدم به شما اگرواقعا باکسی دیگه هم بوده این خانم هنوز نتونسته تصمیم بگیره وقتی قرارباشما ازدواج کنه نباید باکسی دیگه باشه من بودم بهش اطمینان نمیکردم اونا باید شما درک کنن یه توجهی ویه علتی برای کاردخترشون بیان کنن هنوز شما خوب بودی که تا الان به پاش موندی

تصویر mahseta
نویسنده mahseta در

چه جالب !!

دوسال با اون خانم دوستبودی و میگی بهت گاهی بدبین بوده!!! فک نمیکنی دوسال یکیو ول معطل بذاری حق داره بدبین باشه؟؟

میگی فایل صوتی دیستم رسید عقدو بهم زدم بعد میگی دوباره برگشتی خوب بالاخره شما به این خانم اعتماد داری  یا نه؟ فک نمیکنی خانوادش حق دارن بهت بدبین باشن؟ وقتی شما تکلیفش رو روشن نمیکنی چرا نباید به دوست پسر قبلیش فک کنه؟ مگه خود شما فراتر از یه دوست پسر بودی براش ،چرا باید به تو فک کنه ولی به اون نه؟

میگی من از نظر عاطفی همینی که هستم!!! بعد تعجب میکنی یه دفعه متنفر شده و دیگه نمیخوادت؟؟ 

4 سال فرصت های یه دختر رو سوزوندن اونم تو این جامعه که زن تاریخ مصرف داره (!) کمه؟من نمیگم خودش مقصر نبوده ولی شما هنوزم فقط مشکلات رو از جانب اون میدونی این تو حرفات کاملا مشخصه

اینکه فک میکنید حق داشتید برید در خونشون نفس کش....میگید بد بین(ولی کارای خودتون اصلا به چشمتون نمیاد) میگید خائن اما معطل نگه داشتن اونو نمیبینید 

فقط میتونم بگم مادر دختر حق داره و خوش شانسی شما اینه که اون دختر فوق العاده احساسی و ساده لوحه!!

تصویر 48
نویسنده 48 در

ساده لوح!!!!!! قضاوت نکنید. از اصطلاحات تند هم بپرهیزید. ایشون به خاطر عشق و علاقه حاضر شدن تحمل کنند. بعد از این همه اتفاق الان من و ایشون به جایی رسیدیم که دیگه شرطهای قبلی حذف شده. مهریه معمولی شده. عشقمون به هم ثابت شده. پس می تونیم به قضیه مثیت هم نگاه کنیم. ما چه می دونیم شاید لازم بود این همه من و ایشون اذیت بشیم تا به یک پختگی نسبی برسیم. والله اعلم

تصویر 48
نویسنده 48 در

دو سال همزمان با دو نفر بوده. منم معطل شدم و البته به پاش وایسادم. اگه الان هنوز با همیم به خاطر دو طرف هستش نه فقط اون یا من.

تصویر mr pajoohi
نویسنده mr pajoohi در

mahseta موافقم.
48 کاش یک دختر بودی یا خداوند مهربان بهت 7تا دختر بده بلکه بفهمی دختر بودن یعنی چه [غمگین] [ناراحت] [لبخند]

تصویر 48
نویسنده 48 در

عزیزم من خودم رو بهشون متعهد می دونم. ایشون از من خیالش راحته که داره تلاش میکنه و کلی اعصاب خودش رو خورد میکنه تا مادرش رو راضی کنه. ممنون

تصویر mahseta
نویسنده mahseta در

 این فایل صوتی رو چه کسی به دست شما رسونده یه خیرخواه!!؟؟

تصویر 48
نویسنده 48 در

به درخواست خواهرم توسط دوستانش انجام شد.

تصویر mr pajoohi
نویسنده mr pajoohi در

کاملا حق رو به اون خانم و خانواده شون می دم.

تصویر 48
نویسنده 48 در

وقتی بفهمی نامزدت با یکی دیگه هم رابطه داره حق رو بهش میدی؟ غرور من له شد

تصویر mr pajoohi
نویسنده mr pajoohi در

نامزد؟؟؟surprise میشه تفاوت نامزد و دوست دختر و دوست پسری رو به من توضیح بدهید ؟ cheeky

تصویر 48
نویسنده 48 در

نامزد شما رفتید خواستگاری و بله رو گرفتید و با خانواده ایشام رفت و آمد دارید برای شناخت بیشتر. بعد از عقد میشه ازدواج و دیگه نامزدی نیست. برای من اینجوری بود

تصویر maleki
نویسنده maleki در

با سلام.

خیلی از انسان ها در گذشته خود نکات تاریک و منفی را به یادگار گذاشته اند اما این دلیل نمی‌شود وقتی پشیمان می‌شوند و در صدد جبران هستند آنها را بازخواست کرد و آینده آنها را به باد فنا داد.

ما سفارشمان همیشه این بوده نیازی نیست از گذشته خود با طرف مقابلمان صحبت کنیم و اگر قرار هست به خاطر مشکلات احتمالی در جریان باشند به نحوی بیان شود که به خطا حمل نشود.

به عنوان مثال اگر دختر خانمی در اثر جهل و بی توجهی و از روی نادانی و غفلت قبلا با پسری دوست بوده و احتمال می‌دهد این پسر بعدا با مطرح کردن داستان دوستی مخل در ازدواج و زندگی شود ،خوب است بگوید قبلا نیز خواستگاری داشته ولی رد کرده است.

به هر حال طرف شما نیز ممکن است در اثر همان عوامل (جهالت،ساده لوحی ، غفلت ...) مرتکب چنین اشتباهی شده باشد.

پذیرش شما و راه دادن برای جریان ازدواج خود نوعی برگشت از اشتباه و متوجه شدن به این خطاست ، چرا که اگر اینطور نبود تغییر رویه نداده و به همان مسیر می‌رفت.

سفارش بعدی ما همیشه این بوده که:

بین آشنایی و عقد زمان طولانی نشود و فرصت سوزی در این زمان پی‌آمد های منفی زیادی از جمله دلسرد شدن را به همراه دارد که در قضیه شما اگر اقدام برای عقد سریع انجام می‌شد و ایشان به حضور شما دلگرم شده و راهشان یکراه می‌شد اتفاق حضور دیگران را شاهد نبودیم.

اما هر آنچه بوده از ماجرای یاد شده همه را بگذارید کنار و الان باید راه چاره ای اندیشه کنید.

قبل از هر اقدامی ابتدا تکلیف خودتان را با خودتان روشن کنید تا دوباره نه سرگردان بشوید و نه دلخوری جدیدی پیش آید.

ببینید آیا می‌توانید از گذشته ایشان و حرکات قبلی چشم پوشی کنید و ایشان را بپذیرید یا نه؟

اگر قرار است همیشه جریان یک فایل صوتی که معلوم نیست چه بوده و اصل ماجرا چیست ، ذهنتان را مشغول کرده و بلافاصله بعد از کوچکترین اتفاقی دچار شک و تردید شوید بهتر است برای همیشه ایشان را فراموش کنید.

اگر بناست به محض یک ارتباط تلفنی و یا صحبت با یک شخص ، فکر شما  به ارتباطات قبلی ایشان سوق داده شود، نادیده گرفتن وجود ایشان هدیه ای مناسب به آرامشتان است.

چون سختی فراموش کردن بسیار آسان تر از یک عمر تحت شکنجه شک و تردید قرار گرفتن است.

اگر توانستید با این موضوع کنار بیاید و تصمیم قاطع برای ازدواج با ایشان را گرفتید، برای همیشه حس اعتماد در خودتان درمورد ایشان به وجودتان رسوخ کرد ، ذیل همین پست یادداشت کرده تا اقدامات بعدی را عنوان کنیم.

موفق و موید باشید

تصویر 48
نویسنده 48 در

ممنون از نظر کارشناسیتون. منم با شما موافقم. من آدم سیاه دلی نیستم. از فایل صوتی هم روحم خبر نداشت چرا که خانواده بدون هماهمگی من این کار رو کرده بودند و گفتند اگر به تو می گفتیم اجازه نمی دادی. شناخت دیگران خوبه اما نه به هر روشی. من با اصل روش گرفتن فایل صوتی مخالفم. وقتی خوبی ها و کاستی های ایشان رو به قلم میارم کفه ی خوبی هاشون سنگینی میکنه. من هم کوتاهی کردم و خودم رو مقصر می دونم. اما حرف من اینه که خانم یا آقا با اینجور کوتاهی ها نباید به هر کاری دست بزنند. یعنی بی توجهی و ابراز کم عشق نباید به عنوان خیانت تلقی بشه. باید مجازات با گناه هم کفه باشه. باور بفرمایید من هم دوست نداشتم انقدر زمان آشنایی ظول بکشه اما برخی حرفها و حرکات ایشان ( مثلا استفاده از اصطلاحات با بار منفی و تو ذوق زدن ) من رو می ترسوند. فکر نمی کنم احساس بین ما از روی عادت باشه. چرا که این همه اتفاق کاملا می تونست جدایی رو رقم بزنه. ما هر دو زیادی حساسیت به خرج دادیم. باز هم تشکر از نظر کارشناسی شما