با کاروان اربعین

22:57 - 1394/09/07

 شد اربعین و زینب آمد به کربلایت
تجدید شد برایش ای وای من عزایت

عالم دوباره پوشید رخت سیاه ماتم
فرش است و عرش باهم فریاد غم سرایت

دلها به یاد کام عطشان توست پر خون
بارانی است ابر چشم همه برایت

آهو به دشت گرید ماهی میان دریا
دریا به رنگ خون شد جانا از این حکایت

سیلاب خون روان است از چشم اهل عالم
محبوب عالمینی جان جهان فدایت

زینب کنار قبرت با اشک و آه و ناله
از جور دشمن دین، دارد بسی شکایت

ازسختی مسیر و از رنج راه گوید
واز ظلم بی بدیل و از جور بی نهایت

سجاد را به زنجیر بستند در اسارت
«گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت»

بر راس نیزه دیده زینب سر برادر
ای کشتی نجات و ای کوکب هدایت

رسم برادری نیست تنها نهادن من
برخیز و خواهرت را جانا بکن حمایت

هفتاد بار زینب جان داده تا به امروز
سرها بریده دیده بی جرم و بی جنایت

شد اربعین و زینب آمد به کربلایت
تجدید شد دوباره ای وای من عزایت

..........................
از اشعار آیینی علی اسماعیلی
 

http://btid.org/node/80488

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
10 + 4 =
*****