این دست نوشته رو که آخرین دست نوشته عارفانه و عاشقانه ایشون هست به مناسبت سالروز شهادت ایشون 60/1/31 تقدیم شما عزیزان میکنم
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم. خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند. خدایا من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم. به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم.
ای حیات با تو وداع میکنم با همه زیباییهایت، با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها، با همه وجود وداع میکنم. با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود میروم و از همه چیز چشم میپوشم. ای پاهای من، میدانم شما چابکید، میدانم که در همه مسابقهها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید، میدانم فداکارید، میدانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در میآیید، اما من آرزویی بزرگتر دارم، من میخواهم که شما به بلندی طبع بلندم، به حرکت در آیید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید. این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها و نقشهها وامیدها و مسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید.
ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید
شما سالهای دراز به من خدمت کرده اید، از شما میخواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا کنید. ای پاهای من سریع و توانا باشید، ای دستهای من قوی و دقیق باشید، ای چشمان من تیزبین و هشیار باشید، ای قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن، ای نفس، مرا ضعیف وذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور و توانا باش. به شما قول میدهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید و تلافی این عمر خسته کننده و این لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید؛ آرامشی ابدی. دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.
خدایا! وجودم اشک شده، همه وجودم از اشک میجوشد، میلرزد، میسوزد و خاکستر میشود. اشک شده ام و دیگر هیچ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم و از وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان و فداکاری از آن سرچشمه بگیرد.
خدایا تو را شکر میکنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است، میتوان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدایی رسید.
شهید چمران:
در دنیا آدم هایی هستند که به ظاهر زنده اند،نفس می کشند،راه می روند،
حرف می زنند،زندگی می کنند اما در حقیقت اسیر دنیا، برده ئ زندگی
وذلیل حوادث هستند.
اینان برای آنکه نمیرند،آنقدر خود را کوچک می کنند که گویا مرده اند
اما انسانهای آزاده ممکن است کوتاه زندگی کنند ولی تا آنجا که زنده هستند
براستی زندگی می کنند
وبا اختیار خود نفس می کشند،محکوم اراده ئ دیگری نیستندو دیگران
تسلیم اوهستند.
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است.
و زیباتر از عشق چیزی ندیدم و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.
عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد.
قلب مرا به جوش می آورد.استعداد های نهفته مرا رو می کند.
مرا از خودخواهی و خودبینی می راند.
دنیای دیگری را حس می کنم.در عالم وجود محو می شوم.
احساس لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم.
نسیم ملایم یک سحر،موج دریا، غروب آفتاب همه احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیایی دیگر می برند...
این ها همه و همه از تجلیات عشق است...
به خاطر عشق است که فداکاری می کنم.
به خاطر عشق است که به دنیا بی اعتنایی می کنم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبایی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم و او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم.
به نام خدا
حظ وافر بردم..من همیشه شیفته سخنان دکتر چمرانم سرشار از مفاهیم عرفانی نابند...
خدایا به ما ظرفیتی عطا کن که بتونیم ذره ای از عرفان چمران عزیز رو درک کنیم...
این بزرگ مرد قله های قلب من رو تسخیر کرده..بینهایت سپاسگزارم جناب سعید..بسیار بجا بود.
جزاکم الله خیرا
سلام. بسیارممنون. روحشون شاد.
منظور شهید از این قسمت چه بوده است؟
تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است، میتوان دست به این باب شهادت زد......
اللهم الرزقنا الشهادت
خب یه زحمت بکشبد نظرات دوستان رو هم بخونید خب....
چشم.
بسیار ممنون از توضیحاتتون...
انشا... زود به مراد دل برسید.
التماس دعا.
روحش شاد.
خیلی زیبا بود... خدا رحمتشون کنه و در بهشت برین مرتبه شون رو بالا ببره...
ممنون سعید جون
نکته ی زیبایی رو تو پاراگراف آخر اشاره کردند: باب شهادت، هنگامی که هیچ راهی نمانده جز ذلت و خفت و نکبت...
یعنی این شهید بزرگوار برای شهادت نمی جنگیدند و عزم جهاد در راه خدا و مبارزه با کفر داشتند.... در حصار شهادت اسیر نبودند و فراتر از آسمان شهادت پرواز می کردند...
----------------------------------------------------------------
« الهی!! اگر دست طهارت عارفان به حوران بهشت باز آید، طهارتِ معرفت شکسته شود....
آه آه از تفاوت راه!!! دو آهن از یک جایگاه. یکی نعل ستور و دیگری آئینه ی شاه.... » (بر گرفته از مناجات استاد معارفم)
سلام بصیرت جون.
خواهش میکنم.ممنونم از شما و استاد معارفتون بخاطر جملات تامل بر انگیزتون