بغض های وا نشده...

23:33 - 1393/03/18

 

گاهی به من خاص تر نگاه کن...

گاهی به من بیشتر لبخند بزن...

گاهی بیشتر سراغم را بگیر...

 

...خدا جان با شما هستم...!!

 

گاهی بیا و بلند توی گوشم بلند بگو  "دوستت دارم" ...

اصلا گاهی بیا و بزن توی گوشم ...!!

از آن زدن ها که دوباره به یادم بیاوری ، چقدر دوستم داشتی و من چقدر فراموش کاربوده ام...!!

خدای خوبم...

خدا ی مهربانم ...

...

خواهش میکنم ،گاهی بیا و کنارم بنشین ...

همین جا ...همین ساعت ... ..همین حالا !

بیا و دوباره مثل آن قدیم تر ها که کوچک تر بودم ، دستان نحیفم را توی دستانت جمع کن   ...

 دقیقا آنجا که وسط آدم ها گم می شدم و گریه ام می گرفت ...

..

خدا ی خوبم ...

خدای عزیزم...

بیا ...!!

....

بیا و بگذار سرم را آرام  روی پایت بگذارم وبا تمام وجودم برایت گریه کنم...

...درست همان  آنجا که بغض تنهایی توی گلویم گیر کرده و تلنبار شده ...

 پس فقط  بگذار گریه کنم ...

 

و حتی نخواه که بگویم چرا ...!

...لطفا...

چرا که خودم هم درست نمی دانم ،این روزها برای چه این همه بغض وا نشده دارم....؟؟؟!!!!!

...

و بعد تو بیا و آرام روی سرم دست بکش ...

و آرامتر توی گوشم بخوان و بگو....

...

"آرام باش دخترکم ، من همین جا کنارت هستم..."

http://btid.org/node/30809

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****
تصویر باران
نویسنده باران در

بسیار زیبا و دلنشین

حرف دلم را زدی ساده ی ساده

 

اما یه چیز.......

خدایم مهربانم........

بگذار

در خلوت من و تو

در میان اشکهای ناتوانیم

شاهد و ناظری نباشد جز تو

 

خدایم

سخت است چشم پر اشک شود  تار شود

اما

بارانی نشود.

 

پناه عزیزانم باش................

 

 

 

 

 

تصویر hadiis
نویسنده hadiis در

الــــــهـــــی

در من کسی هست که صدا میزند تـــو را

به فریادش برس crying

تصویر cosar
نویسنده cosar در

همیشه به کسی تکیه کنید که خود به دیگری تکیه نکرده باشد

و ان جز خدا کسی نیست...