به خاطر بجه ها موندم کم میارم به حمایت خانواده هم امید ندارم

06:33 - 1401/04/09

سلام و احترام.. من متولد ۶۳ در خانواده ای مذهبی متولد شدم با دو برادر کوچکتر و خواهر بزرگتر.. پدر و مادرم خیلی اختلاف داشتن و مرتب دعوا بود توی خونه  .. خانواده گسسته و از هم پاشیده داشتیم ارتباط، صمیمی بین ما نبود.. تقربین همه نا بچه ها یه دوره افسردگی آشکارا گرفتیم و خانه نشین شدیم.. به دلیل عقده های روحی بسیار.. خواهرم در ازدواحش نا موفق بود برادرم  ترک تحصیل کرد برادر اخری به دزسش ادامه داد ولی قید دین و مذهب رو زد.. من با یه طلبه ازدواح کردم و قم اومدم از همان ابتدا به دلیل عقده های روخی و اماده نبودن برای زندگی زناشویی خیلی خرابکاری کردم و مرتب با شوهرم درگیر بودم و شماتتش میکردم و ختی در اختلافات چون نمیتونستم حرف بزنم شوهرم رو کتک میزدم یا خودم رو میزدم.. شوهرم مهربان بود ولی در حدی که فقط، به درد و دلم گوش بده انتظار داشتم منو مشاور ببره یا روانپزشک ولی متاسفانه قبول نداشت خودم هم میزفتم ولی نتیحه نمیگرفتم.. کم کم صبرشون تموم شد و بداخلاقی هاشون بیشتر شد البته قبلن هم کم صبر بودن در بعضی موارد ولی دیکه به اوج رسید.. من دو تا پسر دارم که به دلیل اختلافات من و شوهرم اونا چموشی میکنند و همسرم باهاشون ارتباط خوب نداره وهمه بدی بجه ها رو تقصیر من و خانواده ام میندازه.. در ضمن ایشون خیلی منفی فکر هستن و به هیچ کسی اعتماد ندارند و مدام در خونه از بدی ها و زشتی ها اجتماع ناله میکنند و با یه خطای من و بجه ها جوش میارند و بجه ها رو کتک میزنند بعضی مواقع. خلاصه تحملم تموم شده فقط دازم میسوزم... به خاطر بجه ها موندم کم میارم به حمایت خانواده هم امید ندارم دیگه موندم چه کنم اصلن شوهرمو مثل قبل دوست ندارم.. بعد پسر دومم هم سه بار سقط کردم.. شوهرم خیلی خوبی دازه ولی این کم صبری و بد خلقی و منفی نکری شون خیلی خوبیاشون رو پوشونده

----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

انجمن‌ها: 
http://btid.org/node/213158
تصویر رادمنش اسماعیل

با سلام
وقت بخیر
از اینکه به مجموعه ما اعتماد کردید سپاسگزارم.
 امیدوارم مشکلات زندگیتون هر چه سریعتر برطرف بشه و زندگی سراسر آرامشی داشته باشید.
علت اینکه اول ازدواج برای زندگی آماده نبودید فکر می کنید چی بوده؟
به اجبار ازدواج کردید یا با انتخاب خودتون یا برای فرار از خانه ای که اختلاف پدر و مادر زیاد بود؟
اگر همسرتون منفی بافی داره و بیشتر تحت تاثیر منفی ها هست به نظرتون شما هم تا حدودی درگیر منفی بافی نشدید؟(خوبی های زیاد همسرتون را نمی بینید)
با توجه به مطالبی که فرمودید نکاتی را خدمتتون عرض می کنم:
1- یک علت اصلی مشکلات شما و خواهر، برادراتون نداشتن امنیت هست ، چون بین پدر و مادرتون اختلاف بوده شما فرزندان احساس امنیت که جز نیازهای اساسی زندگی است، نداشتید و چه بسا این موضوع باعث شده که بخواهید برای فرار از چنین خانه ای ازدواج کنید و خب طبیعتا آماده ازدواج نبوده اید و علت و هدف اصلی ازدواجتون چه بسا تشکیل یک زندگی موفق و با آرامش نبوده، و ناراحتی ها و عصبانیت هایی که داشته اید را وقتی ازدواج کردید بروز داده اید و این ها به مرور سبب عصبی شدن همسرتان شده و زندگی از مسیر صمیمیت کمی فاصله گرفته است، و زندگی شما در واقع مشکل اساسی و غیر قابل حل ندارد.
2- اینکه شخصی در جامعه گرانی می بیند یا فضای ناهنجار فرهنگی می بیند و این را بازگو می کند به خاطر منفی بافی نیست، بلکه دغدغه هست و این را با شما که همسرش هستید در میان می گذارد.
3- معمولا بازسازی یک زندگی خیلی کم هزینه تر از طلاق و جدایی است و نیاز است که شما و همسرتان با افزایش صمیمیت بین خودتان دوباره زندگی را بازسازی کنید و مشکلات زندگی شما خیلی شدید نیست.
4- برای افزایش صمیمیت برخی کارها خیلی موثر است و زندگی را دوباره به مسیر اصلی خودش بر می گرداند مانند:
* همدلی کردن، مثلا وقتی همسرتان می گوید اوضاع فرهنگی خوب نیست شما سریع موضع نگیرید که چرا فقط منفی ها را می بینید که این باعث لجبازی و عصبی شدن ایشان می شود بلکه بگویید آره متاسفانه برخی کارها که انجام می شد اوضاع فرهنگی را خراب می کنه و...
*برقراری ارتباط موثر، ارتباط موثر یک مهارت است که طرفین حرفشون را صریح و بدون ابهام بزنند و طرف مقابل راقضاوت نکنند بلکه اول حرفش را کامل گوش کنند و بعد جواب دهند و اگر طرف مقابل گفت منظورم این نبوده و شما اشتباه برداشت کردی، ما نباید اصرار کنیم که من درست فهمیدم چون واقعا مقصود گوینده چیز دیگری بوده.
*احترام گذاشتن به یکدیگر، احترام گذاشتن به یکدیگر یک نیاز اساسی است مخصوصا بین همسران، اگر احترام گذاشتن بینتان کمرنگ شده دوباره پر رنگش کنید.
*کارهای مشترک و دونفره زیاد انجام دهید مثل پارک رفتن، قدم زدن و...، اگر شرایطش هست فرزندانتان را پیش یک شخص مطمئن بگذارید و دو نفره به پارک بروید یا تفریح و خاطرات خوب اول زندگی را یادآوری کنید به همدیگر حرف محبت آمیز و عاطفی بزنید.
*برخی روزها کارهای مورد علاقه همسرتان را انجام دهید مثلا غذای مورد علاقشو بپزید و بگویید چون این غذا را دوست داشتی برات پختم ، یا اگر دوست دارد آرایش خاصی داشته باشید برخی اوقات انجام دهید.
*از همدیگر حمایت کنید، اگر جایی نیاز است از همسرتان حمایت کنید که این کار باعث می شود ایشان هم از شما حمایت کند.
* با هم گفتگو کنید و حل مسئله کنید، خیلی از مشکلات با یک گفتگویی صمیمی حل می شود.
در خدمتم
موفق باشید.