تفسير معنويت به ماديت!

09:55 - 1393/11/21

در قرآن بارها و بارها كلمات «آخرت» و «قيامت» به كار رفته است و بدون شك در همه جا مقصود اين بوده كه بعد از اين دنيايى كه در آن زندگى مى‏كنيم عالم ديگرى وجود دارد. اما گويا به نظر اين آقايان اين كه در قرآن از عالم ديگرى اسم برده مى‏شود ضعف قرآن است. لذا هرجا كه اسم آخرت آمده مى‏گويند مقصود سرانجام است: سرانجام هر كار، سرانجام هر مبارزه. اين افراد مى‏خواهند پايه‏هاى معنويت قرآن را از ميان ببرند و متأسفانه صرفا بر روى عدالت فكر مى‏كنند، تصور مى‏كنند بدون معنويت عدالت امكان‏پذير است.

ولى اولا از يك سو معنويت در قرآن قابل توجيه و تأويل نيست، و از سوى ديگر بدون بال معنويت از بال عدالت كارى ساخته نيست. از نظر قرآن، معنويت پايه تكامل است. اين همه عبادات كه در اسلام بر روى آن تكيه شده است براى تقويت جنبه معنوى روح انسان است. زندگى پيامبر را ببينيد، با آن همه گرفتارى و مشغله‏اى كه دارد باز در همان حال قرآن مى‏گويد:

انَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أنَّكَ تَقومُ أدْنى‏ مِنْ ثُلُثَىِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أنْ لَنْ‏تُحْصوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ[1].

خدا آگاه است كه تو در حدود دو ثلث شب را به عبادت قيام مى‏كنى، گاهى حدود نصف آن و لااقل ثلثى از شب، و گروهى از كسانى كه با تو هستند [نيز چنين مى‏كنند]...

و يا خدا به پيامبرش تأكيد مى‏كند كه: قسمتى از شب را براى عبادت برخيز، تهجّد كن، نماز شب بخوان تا به مقام محمود برسى [2].

و يا در مورد على عليه السلام اگر عدالت اجتماعى او را مى‏بينيم و كاركردن‏ها و بيل‏زدن‏ها و عرق ريختن‏هايش را مشاهده مى‏كنيم، بايد آن در دل شب غش كردن‏هايش را هم ببينيم، آن از خوف خدا بيهوش شدن‏هايش را هم نظاره كنيم.

اينها واقعيات تاريخ اسلام هستند و آنها هم صريح آيات قرآن. اين مسائل را نمى‏توان توجيه و تأويل كرد. هرگونه تفسير و تعبير مادى اين مسائل خيانت به قرآن است. انقلاب ما در آينده در كنار عدالت اجتماعى به مقياس اسلامى، نياز به معنويتى گسترده و شامل دارد، معنويتى از آن نمونه كه در پيامبر و ائمه ديده‏ايم.[3]

"اول اسلام از يك سلسله هيجانات و واردات روحى و روشن بينى‏هاى قلبى و سوزها و گدازها و عشقهاى معنوى حكايت مى‏كند. ما اكنون يكى از آنها را ذكر مى‏كنيم:

در كافى مى‏نويسد: رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى پس از اداى نماز صبح چشمش افتاد به جوانى رنگ پريده كه چشمانش در كاسه سرش فرو رفته و تنش نحيف شده بود، در حالى كه از خود بى‏خود بود و تعادل خود را نمى‏توانست حفظ كند. پرسيد: «كَيْفَ اصْبَحْتَ؟» حالت چگونه است؟ گفت: «اصْبَحْتُ موقِناً» در حال يقين بسر مى‏برم.

فرمود: علامت يقينت چيست؟ عرض كرد: يقين من است كه مرا در اندوه فرو برده و شبهاى مرا بيدار (در شب زنده دارى) و روزهاى مرا تشنه (در حال روزه) قرار داده است و مرا از دنيا و مافيها جدا ساخته تا آنجا كه گويى عرش پروردگار را مى‏بينم كه براى رسيدن به حساب مردم نصب شده است و مردم همه محشور شده‏اند و من در ميان آنها هستم؛ گويى هم اكنون اهل بهشت را در بهشت، متنعم و اهل دوزخ را در دوزخ معذب مى‏بينم؛ گويى هم اكنون با اين گوشها آواز حركت آتش جهنم را مى‏شنوم. رسول اكرم صلى الله عليه و آله به اصحاب خود رو كرد و فرمود: اين شخص بنده‏اى است كه خداوند قلب او را به نور ايمان منور گردانيده است. آنگاه به جوان فرمود:

حالت خود را حفظ كن كه از تو سلب نشود. جوان گفت: دعا كن خداوند مرا شهادت روزى فرمايد. طولى نكشيد كه غزوه‏اى پيش آمد و جوان شركت كرد و شهيد شد.

زندگى و حالات و كلمات و مناجاتهاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله سرشار از شور و هيجان معنوى و الهى و مملو از اشارات عرفانى است. دعاهاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله فراوان مورد استشهاد و استناد عرفا قرار گرفته است.

اميرالمؤمنين على عليه السلام كه اكثريت قريب به اتفاق اهل عرفان و تصوف سلسله‏هاى خود را به ايشان مى‏رسانند، كلماتش الهام بخش معنويت و معرفت است. متأسفانه فعلًا مجالى ولو براى ذكر نمونه نيست.

دعاهاى اسلامى، مخصوصاً دعاهاى شيعى گنجينه‏اى از معارف است از قبيل دعاى كميل، دعاى ابوحمزه، مناجات شعبانيه، دعاهاى صحيفه سجاديه. عاليترين انديشه‏هاى معنوى در اين دعاهاست.

آيا با وجود اينهمه منابع، جاى اين هست كه ما در جستجوى يك منبع خارجى باشيم؟

معنويت، براساس اعتقاد به ماوراى عالم و جهان غيب و باورهاى باطنى شكل مى گيرد. اين كه انسان به ماوراى حس و جهان فيزيك اعتقاد داشته باشد، جهان ماده و معن، صورت و سيرت و ظاهر و باطن را از هم جدا نداند، بلكه براساس تفكّر اصيل اسلامى، ميان ملك وملكوت و شهود و غيب پيوند برقرار نمايد و معتقد به تعديل نسبت ماده و معنا باشد.

معنويت، پاسخ مثبت به نيازهاى درونى و گرايش هاى فطرى است. معنويت، پيوند انسان با خدا و عالم باطن است و اصالت را به معنا و متافيزيك دادن. معنويت يعنى انسان براساس جهان بينى توحيدى به مبدأ و معاد باورداشته باشد و انسان را در برابر خدا و خودو جامعه و جهان، مسؤول و پاسخگو بداند. معنويت، ارتباط روحى بامعبود است از طريق نماز و راز و نياز و در همه چيز و با همه چيز خدارا منظور داشتن و انگيزه و انديشه را الهى كردن و انگيخته ها را رنگ ورايحهء خدايى دادن.

[1] - مزمل،20

[2] - اسراء،79

[3] - مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏24، ص: 259

http://btid.org/node/55806

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 0 =
*****