در قرآن بارها و بارها كلمات «آخرت» و «قيامت» به كار رفته است و بدون شك در همه جا مقصود اين بوده كه بعد از اين دنيايى كه در آن زندگى مىكنيم عالم ديگرى وجود دارد. اما گويا به نظر اين آقايان اين كه در قرآن از عالم ديگرى اسم برده مىشود ضعف قرآن است. لذا هرجا كه اسم آخرت آمده مىگويند مقصود سرانجام است: سرانجام هر كار، سرانجام هر مبارزه. اين افراد مىخواهند پايههاى معنويت قرآن را از ميان ببرند و متأسفانه صرفا بر روى عدالت فكر مىكنند، تصور مىكنند بدون معنويت عدالت امكانپذير است.
ولى اولا از يك سو معنويت در قرآن قابل توجيه و تأويل نيست، و از سوى ديگر بدون بال معنويت از بال عدالت كارى ساخته نيست. از نظر قرآن، معنويت پايه تكامل است. اين همه عبادات كه در اسلام بر روى آن تكيه شده است براى تقويت جنبه معنوى روح انسان است. زندگى پيامبر را ببينيد، با آن همه گرفتارى و مشغلهاى كه دارد باز در همان حال قرآن مىگويد:
انَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أنَّكَ تَقومُ أدْنى مِنْ ثُلُثَىِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ مَعَكَ وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ عَلِمَ أنْ لَنْتُحْصوهُ فَتابَ عَلَيْكُمْ[1].
خدا آگاه است كه تو در حدود دو ثلث شب را به عبادت قيام مىكنى، گاهى حدود نصف آن و لااقل ثلثى از شب، و گروهى از كسانى كه با تو هستند [نيز چنين مىكنند]...
و يا خدا به پيامبرش تأكيد مىكند كه: قسمتى از شب را براى عبادت برخيز، تهجّد كن، نماز شب بخوان تا به مقام محمود برسى [2].
و يا در مورد على عليه السلام اگر عدالت اجتماعى او را مىبينيم و كاركردنها و بيلزدنها و عرق ريختنهايش را مشاهده مىكنيم، بايد آن در دل شب غش كردنهايش را هم ببينيم، آن از خوف خدا بيهوش شدنهايش را هم نظاره كنيم.
اينها واقعيات تاريخ اسلام هستند و آنها هم صريح آيات قرآن. اين مسائل را نمىتوان توجيه و تأويل كرد. هرگونه تفسير و تعبير مادى اين مسائل خيانت به قرآن است. انقلاب ما در آينده در كنار عدالت اجتماعى به مقياس اسلامى، نياز به معنويتى گسترده و شامل دارد، معنويتى از آن نمونه كه در پيامبر و ائمه ديدهايم.[3]
"اول اسلام از يك سلسله هيجانات و واردات روحى و روشن بينىهاى قلبى و سوزها و گدازها و عشقهاى معنوى حكايت مىكند. ما اكنون يكى از آنها را ذكر مىكنيم:
در كافى مىنويسد: رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى پس از اداى نماز صبح چشمش افتاد به جوانى رنگ پريده كه چشمانش در كاسه سرش فرو رفته و تنش نحيف شده بود، در حالى كه از خود بىخود بود و تعادل خود را نمىتوانست حفظ كند. پرسيد: «كَيْفَ اصْبَحْتَ؟» حالت چگونه است؟ گفت: «اصْبَحْتُ موقِناً» در حال يقين بسر مىبرم.
فرمود: علامت يقينت چيست؟ عرض كرد: يقين من است كه مرا در اندوه فرو برده و شبهاى مرا بيدار (در شب زنده دارى) و روزهاى مرا تشنه (در حال روزه) قرار داده است و مرا از دنيا و مافيها جدا ساخته تا آنجا كه گويى عرش پروردگار را مىبينم كه براى رسيدن به حساب مردم نصب شده است و مردم همه محشور شدهاند و من در ميان آنها هستم؛ گويى هم اكنون اهل بهشت را در بهشت، متنعم و اهل دوزخ را در دوزخ معذب مىبينم؛ گويى هم اكنون با اين گوشها آواز حركت آتش جهنم را مىشنوم. رسول اكرم صلى الله عليه و آله به اصحاب خود رو كرد و فرمود: اين شخص بندهاى است كه خداوند قلب او را به نور ايمان منور گردانيده است. آنگاه به جوان فرمود:
حالت خود را حفظ كن كه از تو سلب نشود. جوان گفت: دعا كن خداوند مرا شهادت روزى فرمايد. طولى نكشيد كه غزوهاى پيش آمد و جوان شركت كرد و شهيد شد.
زندگى و حالات و كلمات و مناجاتهاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله سرشار از شور و هيجان معنوى و الهى و مملو از اشارات عرفانى است. دعاهاى رسول اكرم صلى الله عليه و آله فراوان مورد استشهاد و استناد عرفا قرار گرفته است.
اميرالمؤمنين على عليه السلام كه اكثريت قريب به اتفاق اهل عرفان و تصوف سلسلههاى خود را به ايشان مىرسانند، كلماتش الهام بخش معنويت و معرفت است. متأسفانه فعلًا مجالى ولو براى ذكر نمونه نيست.
دعاهاى اسلامى، مخصوصاً دعاهاى شيعى گنجينهاى از معارف است از قبيل دعاى كميل، دعاى ابوحمزه، مناجات شعبانيه، دعاهاى صحيفه سجاديه. عاليترين انديشههاى معنوى در اين دعاهاست.
آيا با وجود اينهمه منابع، جاى اين هست كه ما در جستجوى يك منبع خارجى باشيم؟
معنويت، براساس اعتقاد به ماوراى عالم و جهان غيب و باورهاى باطنى شكل مى گيرد. اين كه انسان به ماوراى حس و جهان فيزيك اعتقاد داشته باشد، جهان ماده و معن، صورت و سيرت و ظاهر و باطن را از هم جدا نداند، بلكه براساس تفكّر اصيل اسلامى، ميان ملك وملكوت و شهود و غيب پيوند برقرار نمايد و معتقد به تعديل نسبت ماده و معنا باشد.
معنويت، پاسخ مثبت به نيازهاى درونى و گرايش هاى فطرى است. معنويت، پيوند انسان با خدا و عالم باطن است و اصالت را به معنا و متافيزيك دادن. معنويت يعنى انسان براساس جهان بينى توحيدى به مبدأ و معاد باورداشته باشد و انسان را در برابر خدا و خودو جامعه و جهان، مسؤول و پاسخگو بداند. معنويت، ارتباط روحى بامعبود است از طريق نماز و راز و نياز و در همه چيز و با همه چيز خدارا منظور داشتن و انگيزه و انديشه را الهى كردن و انگيخته ها را رنگ ورايحهء خدايى دادن.
[1] - مزمل،20
[2] - اسراء،79
[3] - مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج24، ص: 259