خسته شدم . چهار نفر از فامیل میخواستن تجاوز کنن به من

22:43 - 1399/10/17

من یه دختر ۱۶ سالم توی یه خونواده با جمعیت نسبتا بالا با طرز فکر قدیمی از اول زندگیم اتفاقایی برام افتاد که همیشه بیش از حد میدونستم نمیدونم شاید کسی باور نکنه ولی تا الان ۴ نفر از فامیلامون قصد تجاوز به من و داشتن ولی خوش بختانه نشده از اونجایی که مامان بابای من از اون ادمایی هستن که نمیشه باهاشون حرف زد نتونستم چیزی بگم برای همون که خودم و خالی کنم توی فضای مجازی به عنوان دوست مجازی با چند نفر حرف میزدم اما نه در این باره فقط برای اینکه یادم بره اما متاسفانه پدر و مادرم فهمیدن و فکر کردن من رل زدم یا چیزی بوده در حال حاضر هیچ دوستی ندارم چون هرکس رفیق من بشه ابروی من جلوش میره نه میتونم بیارمش خونمون نه من میتونم برم نه بیرون نه حتی تلفنی حرف بزنیم فشار زیادی رومه از اونجایی هم که سه سال راهنمایی مدیرمون به دلیل مشکل داشتن با عمه ی من که اونم مدیر هستش و.... منو عذاب میداد نمیزاشت راحت باشم الکی کتک میخوردم و تعهد میدادم بعد مامان بابامم هم حرفای منو باور نمی کردن بجز جنگ روانی که هر روز رو اعصابم بودن و از اول تا اخر روز حرف میزدن بعضی وقتا کتک هم میخوردم الان یه یک سالی هست که دو شب یه بار یا حتی پشت سر هم خواب میبینم دارم مدیرمون رو میشکم و بعد دستامو که خونیه پاک میکنم و... وقتی از خواب بیدار میشم فقط گریه میکنم چون واقعا درد ناکه نمیدونم چیکار کنم دارم دیونه میشم به زور وایسادم همش الکی میخندم و همه میگن این دختر چقد اعتماد بنفس داره اما من حتی دیگه نمیتونم حرف بزنم تمام زندگیم شده هندزفریم وقتی اهنگ تو گوشم نباشه عصبی میشم میوفتم به جون جوش های بدنم یا خودمو زخم میکنم سه بار خواستم خود کشی بکنم حتی یه بار سم قاطی کردم اومدم که بخورم ولی نشد یه بار هم رفتم سراغ اسلحه های بابام اما ... فقط دلم میخواد بخوابم یا لامپ هارو خاموش کنم و دراز بکشم و کسی باهام حرف نزنه ولی خودم خسته شدم  فقط میخوام کمکم کنین از این فکرا بیام بیرون چون واقعا رسیدم به اخرش 

-------------------------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/157204

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 6 =
*****
تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام عزیزم زندگی همیشه اونی نیست که ما میخایم اگه نشد باید بیخیال بشی اونوقت دنیا جلوت کم میاره . توصیه میکنم کتاب صوتی معجزه ذهن رو گوش کنی  و موفق باشی

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کاربر محترم

واقعا خیلی سخته که اتفاقات بسیار بد آن هم در سنین حساس نوجوانی برای انسان پیش بیاد و بتواند انها را کنترل و مدیریت کند تا خیلی آسیب نبیند. خواستم بگم که درک می کنم که چه فشاری رو متحمل هستید. گرچه درباره اون ماجرای دردناک تجاوز چیزی نگفتید! و نمی دانیم چرا این اتفاقات برای شما افتاده است آن هم چهار بار؟ ولی بیان آن در اینجا می تواند هم به ما در ریشه یابی این مسئله کمک کند که چرا چنین اتفاقی برای شما افتاده است و هم در تخلیه ذهنی و روانی شما هم کمک خواهد کرد. جسارتا گاهی ذهن انسان از کثافت و خاطرات بد پر می شود که نیاز به تخلیه دارد تا بوی بد آنها ذهنش را خراب نکند؛ شبیه سطلی که پر از زباله های بو گندو است که با تخلیه آن ها، بوی گند آن زباله برطرف خواهد شد. شاید بیان آن اتفاقات و خاطرات تلخ بتواند در تخلیه آن زباله ها در افکارتان به شما کمک کند.

البته شما دنبال تخلیه این بار ذهنی و روانی بودید ولی متاسفانه روش اشتباهی رو انتخاب کردید و اون برقراری رابطه مجازی با یه نفر دیگر به این امید که مثلا اون خاطرات تلخ رو فراموش کنید! این کار شما شبیه به آن است که خانه از زباله های بو گندو پر شده است ولی شما به جای تخلیه اون زباله و ریختن آنها به بیرون از خانه، تنها حواستون رو به جای دیگری پرت می کنید. آیا با پرت کردن حواستون به چیز دیگری، بوی کند زباله ها در خانه برطرف می شود؟ قطعا بوی گند همچنان باقی خواهد ماند و شاید این بوی گند افزایش هم پیدا کند و کاری کند که دیگر نتوانید در آن خانه زندگی کنید. پس راهکار چیست؟

راهکار این است که آن خاطرات تلخ و اتفاقات بد گذشته  که بوی گندش شما را هراز گاهی آزار می دهد از طریق مشاوره، برطرف کنید و بتوانید آن را در یک بسته زباله بسته بندی کرده و از خانه ذهنتان بیرون بریزید.

بنابراین اگر تمایل داشتید که در این زمینه به شما کمک کنیم، لطفا درباره اتفاقات پیش آمده توضیح بدهید تا حداقل با تخلیه ذهنی تون از طریق مکتوب کردن آن بتوانید در اینده حس بهتری پیدا کنید.

موفق باشید.

تصویر مسیح
نویسنده مسیح در

سلام گل خانم.باورت می کنم منم متاسفانه بلوغ زود رس داشتم از همه نظر همه چیز رو بیشتر و زودتر میفهمیدم و به دلیل بلوغ جسمی و جنسی زود رس خیلی در معرض تعرض و ازار بودم . دوستان دقت کنید تجاوز با ازار فرق داره وقتی میگید بهم تجاوز شده ما تا اخرش میریم بعد میگید الحمد الله باکره ام . تجاوز=تجاوز به عنف=ازاله بکارت و ازار =دست درازی کلامی یا جسمی=صدمه روحی و جسمی بدون ازاله بکارت اوکی؟؟ با گذاشت زمان و افزایش سن اوضاع برات بهتر میشه حتما از رواندرمانگر استفاده کن .در فاصله مطمئنه از خانوادت قرار بگیر که نه اسیب ببینی و نه اسیب بزنی . کتاب والدین سمی رو بخوان و کتاب شفای زندگی بهت کمک میکنه.یه دوست دختر خانمی که میشناسیش رابطه مجازی برقرار کن باهاش صحبت کن تماس تصویری بگیر باهم فیلم های فاخر ببینید درد دل کنید بازی های مجازی کنیدو... خوب نیست ولی از هیچی بهتره. دنیا زیادم چشم ندارن ما با حالا رو ببینه  یه 20 سالی از زمونه خودمون جلوییم بخاطر همون پس میخوریم طبیعه .امضا؛مسیح

تصویر "نمی دانم" چون سقراط
نویسنده "نمی دانم" چون سقراط در

عزیزم یک دوست صمیمی (دختر) نداری؟ اشاره ای نکردی!

منم مثل تو گاهی نیاز به شنیده شدن ؛ همدلی و همراهی عمیقی پیدا میکنم. منتها چند تا دوست دارم که جزء سرمایه های زندگی منند. خیلیها به قدمت دوستیهای من غبطه میخورند. دوستیهای 30_ 20 ساله. همه شون هم از خودم بزرگترند و عاقلتر. جالبه که با اونایی که صمیمی ترم هم مجردند.

اون مدیر رو هم اگه واقعا اونجوریه که بقولی تلافی موسی رو به عیسی در میاره، ولش کن. اصلا از ذهنت حذفش کن. قربونت برم مدیرها که ایقد سرشون گرم پیشرفتهای خودشونه که وقت ندارند سر بندازند پایین، ببینند یکوقت کسی زیر پاشون له نشه! ولش کن بدبخت مغبون رو؛ بذار تو عالم خودش باشه! بالاخره یکروزی میاد که همینجوری که حواسشون نیست، پاشون میره رو پوست موز، با سر میخورند زمین! اونروز خیلی دیر نیست. بسپار به خدا.

فکرتو مشغول نکن گلم. منم همسن تو بودم خیلی رو کُشتم و زنده کردم. ولی باور کن میگذره. یکروزی به خاطراتت می پیوندند. شاید اونموقع زیادم دیگه اون خاطرات اذیتت نکنه.

زمانی که همسن تو بودم یه معاون داشتیم هر روز میگفت چرا لپات قرمزه؟ منو میبرد دفتر (من اونموقع از دفتر وحشت داشتم) و دستمال کاغذی رو محکم به صورتم میکشید، تازه قرمزترم میشد؛ جالبه که دستاوردی هم نداشت. ولی هر روز، همه همّ و غمش رو گذاشته بود که بالاخره یک روز کاسب بشه، که نشد. الان خاطره ای که ازش دارم برام ازاردهنده دیگه نیست. اگه زنده نیست، خدا بیامرزدش.

ولی در ارتباط با پسرها دقت کن! شاید تو پیش خودت رل و ... حسابشون نکنی؛ ولی اونا تو رو رل حساب میکنند! 

توی ارتباط با اقایون، حتی در استفاده از کلمات هم باید دقت کنی! وگرنه اونا کاری به سن شما و منظور شما ندارند ؛ برداشت خودشون رو دارند. مثلا اگر یه دختر به یه اقا بگه "چقدر تو سرد و خشکی" اون اقا هم تمام تلاشش رو میکنه که نشونش بده که چقدر گرمه! اونوقت اونی که این وسط میسوزه اون دختره. (البته این فقط یک مثال بود؛ خداگواهه شخص خاصی مد نظرم نیست و البته ببخشید که مثال زشتی زدم. فقط خواستم بگم توی حرف زدنم دقت کنید).

جلوی چشم اون 4 نفر که گفتی آفتابی نشو. اگه اینجوری باشه که گفتی، ادمهای خطرناکی اند. لباسهای چسبون هم نپوش. (تو مو می بینی ؛ اون پیچیش مو)

تو قد بینی و مجنون جلوه ناز

تو چشم و او نگاه ناوک انداز

تو مو بینی و مجنون پیچش مو

تو ابرو، او اشارت‌های ابرو

البته منظورم نیست که این اقایون عاشقند؛ ها! اینها هم خدا روزیشون رو جایی دیگه بهشون بده. شما ازشون فاصله بگیر، خیری ازشون به شما نمیرسه که هیچ ؛ جیزند. ازشون دور دور باش. دور... اونقد که تو افق محو بشند.

ان شاء الله که خدا خودش همه شماها رو که دنبال یک همراه و همدل و همزبونید از فضل خودش بهرمند کنه!

عزیزم دلت گرفت اینجا بنویس؛ حداقل اینو بدون که اگه کسی جواب هم نده، ولی میخونه. اونم احتمالا یکی مثل خود شماست که "فقط دلش میخواد بخوابه یا لامپ هارو خاموش کنه و دراز بکشه و کسی باهاش حرف نزنه، خسته شده ؛ فقط میخواد کمکمش کنین از این فکرا بیاد بیرون چون واقعا رسیده به اخرش"

چه حرفهای آشنایی!!!!

عزیزم میبوسمت. غصه نخور. درست میشه. من مطمئنم.

تصویر sed313
نویسنده sed313 در

با سلام. واقعا شرایط سختی را پشت سر می‌گذارید و این مسأله واقعا ناراحت کننده است. دختری به سن شما واقعا تو این سن و این همه مشکلات اذیت کننده است ولی باید این را در نظر بگیرید که تنها کسی که می‌تواند به شما کمک کند خودتان هستید و این نکته را مد نظر داشته باشید که شما اولین نفر نیستید که با این مشکلات مواجه می‌شوید بلکه افراد دیگری بودند که این نوع مشکلات را داشته اند و آنها را برطرف کرده و دوباره به زندگی عادی برگشته است. چند تکته می‌تواند در اینجا برای شما مفید و راهگشا باشد.
1. در مورد مسائل مطرح شده همانطور که خودتان اشاره کردید خداراشکر که نیت بد اقوام شما به سرانجام نرسید. کاری به اینکه این اقوام چرا این کار را می‌خواستند انجام دهند نداریم ولی همه ما باید برای خود حریم و مرز داشته باشیم که هر کسی را راحت به زندگی مان راه ندهیم شاید یکی از دلایلی که آنها به فکر چنین اعمالی افتادند صمیمیت و راحت بودن بیش از حد در روابط با آنها بوده است به همین علت سعی کنید که مرزهای خود را با دیگران مشخص و به هر کسی اجازه ورود به حریم شخصی خود ندهید.
2. پناه بردن به روابط آزاد که چارچوب مشخصی ندارد علاوه بر خودتان شاید آبروی تان هم در خطر باشد. بنابراین سعی کنید وارد روابط آزاد نشوید که خسارات و زیان های بدتری به همراه خواهد داشت.
3. برای این افکاری که شما را خسته کرده است و باعث اذیت شدن شما شده است و همچنین افکار و اقدام به خودکشی، به شما توصیه می‌شود حتما به یک مشاور باتجربه و متدین و متعهد مراجعه کنید و با استفاده از تخصص ایشان به نتیجه خوبی برسید.
درک میکنم واقعا در شرایط بدی قرار دارید ولی بدانید نباید با فکر کردن به خاطرات منفی و آزرا دهنده آینده خود را نابود کنید سعی کنید خودتان را دریابید و با سود و زیان کردن افکار و اعمال خود سعی در زندگی نو و جدید داشته باشید . و به امید خداوند هر چه زودتر این مشکل شما حل خواهد شد.
در این راه مشاور خوب و باتجربه خیلی می تواند به شما کمک کند. سعی کنید تلفنی یا حضوری مشاوره بگیرید. موفق باشید.

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

خیلی ناراحت کننده بود