سلام.من یه دختر 25 سالم هرچند ته دلم از بعضی چیزا میترسم ولی دیگه بدم نمیاد ازدواج بکنم اما یه خواهر بزرگتر دارم. خواهرم اخلاقیات خاصی داره توی همه زمینه ها که هم خودش هم ما خیلی سختی میکشیم گاهی ازش اما وافعا مهربونه و توی خیلی مواقع بهمون کمک می کنه. من به هیج وجه دوست ندارم و نمیخام که قبل از او ازدواج کنم اما او هم به هر ازدواجی تن نمیده. در حال حاضر هم یک خاستگار داره که شرایطش بدنیس هرجند تحصیلاتش کمتر از خاهرمه اما خواهرم میگه نه دلیلش هم میگه ازش خوشم نیومد پسر با اخلاق و خوبیه ولی من ازش خوشم نمیاد من میگم خب بزار یه دفه دیگه هم بیاد شاید نظرت عوض بشه میگه نه.
من قبول دارم که باید ازش خوشش بیاد ولی واقعا کسی که همه خوبی ها رو یه جا داشته باشه که خیلی خیلی کمه خب.
میگید من اصرار کنم بهش خوبه یا بد؟
میگین چ رفتاری باهاش بکنیم تا یه چیزی بهش میگیم میره تو اتاقش گریه می کنه اون موقع مامانم میگه ولش کن بزار هر جور راحته باشه. ولی من میگم ادم باید با مشکلات روبرو بشه و حلشون کنه نه این که بره گریه کنه واسشون .
خواهرم٣٣سالش بود كه ازدواج كرد واز اولين سال دانشگاهش تا ان زمان خواستگارزيادداشت اما بيخود رد ميكرد.باكت زرد اومده به من نمي خوره....پاشو كه گذاشته بود روي پاش پاچه شلوارش معلوم بود كوتاه است..اصفهانيه...تركه...اهوازيه...بختياريه....فقط بايدتهراني باشه ....وازاين جور مسائل خنده دار الان همسرش ترك هست وواقعا مي پرستش...ولي أون زمان در توهم بود
مم أر ١٧سالگي همه جور خواستگار داشتم.ولي تا٢٦ سال پدرومادرم اجازه حتي مطرح كرد نش رأ نه انها به من بلكه به خودشان هم نمي دادند ولي خدا آنهاراازتوهم خارج كرد.
عاشق زندگيم هستم .اتفاقاكل خانواده شوهرم ،نيز ازم بعدهاسوال كردن كه چراخواهرت نيامد.خوب حقيقت هرچندتلخه ولي واقعيت دارد....ًبعدازآم هم ديگه كسي سؤال نكردزماني كه ازدواج كرد، براي عروسيش رفتم چون نخواستم مثل أون باشم
ازم هم عذرخواهي كرد بالاخره هرچي باشه هم خون هستيم
بازم بهت ميگم عقب نشيني نكن.اگربرايت مورد خوبي آمدبخاطرخواهرت ردش نكن..
خواهرم٣٣سالش بود كه ازدواج كرد واز اولين سال دانشگاهش تا ان زمان خواستگارزيادداشت اما بيخود رد ميكرد.باكت زرد اومده به من نمي خوره....پاشو كه گذاشته بود روي پاش پاچه شلوارش معلوم بود كوتاه است..اصفهانيه...تركه...اهوازيه...بختياريه....فقط بايدتهراني باشه ....وازاين جور مسائل خنده دار الان همسرش ترك هست وواقعا مي پرستش...ولي أون زمان در توهم بود
مم أر ١٧سالگي همه جور خواستگار داشتم.ولي تا٢٦ سال پدرومادرم اجازه حتي مطرح كرد نش رأ نه انها به من بلكه به خودشان هم نمي دادند ولي خدا آنهاراازتوهم خارج كرد.
عاشق زندگيم هستم .اتفاقاكل خانواده شوهرم ،نيز ازم بعدهاسوال كردن كه چراخواهرت نيامد.خوب حقيقت هرچندتلخه ولي واقعيت دارد....ًبعدازآم هم ديگه كسي سؤال نكردزماني كه ازدواج كرد، براي عروسيش رفتم چون نخواستم مثل أون باشم
ازم هم عذرخواهي كرد بالاخره هرچي باشه هم خون هستيم
بازم بهت ميگم عقب نشيني نكن.اگربرايت مورد خوبي آمدبخاطرخواهرت ردش نكن..
از پاسختون خیلی ممنونم . انشالله همیشه شاد و موفق باشین
به نام خدا/دوست عزيز بنده مشكلي مشابه شماداشتم به همين علت تجربه خودم رابه شماوديگردوستاني كه بااين نوع مسائل مواجه ميشوندقرارميدهم.
من برخلاف آداب خانواده كه اول بزرگترميبايست برودتانوبت بعدي بشود.باجرات نسبت به يكي أزخواستگارانم دربرابرپدرومادرم پاجلوگذاشتم وخواستم اجازه آمدن به منزل مان رابدهندودرنهايت هم ازدواج صورت گرفت.هرچندكه خواهربزرگم حتي برأي عروسي من نيامد!!اماراه ازدواج براي أون هموارشدوازسختگيري هاي بي مورد گذشت ًبعدازدو سال ازدواج كرد.گاهي ما كوچكترها همواركننده جاده براي بزرگترها هستيم.الان هم روابطمان مانند قبل خوب هست. فرصتهاي خوبت رابه أين راحتي ازدست نده
راسی خاهرتون چند سالش بود اون موقه؟ شما چطور؟
واقعا ممنونم که تجربه تونو در اختیار من هم گذاشتین. اما من واقعا از همین مسائلی که مثلا نخاد عروسی بیاد یا یه کارای این مدلی کنه می ترسم. هی فکر میکنم مثلا مگه چند بار قراره من عروسی داشته باشم که توی اون یه بار هم آبرو ریزی بشه و از این فکرا...
تازه دوست ندارم که غصه بخوره خواهرم.
از من به شما نصیحت برای ازدواج کردن خودت خواهرتوئ مجبور نکن و بهش فشار نیار .. اونم دختره .. استرس میگیره ناراحت میشه اگه قصد ازدواج داری و موقعیتش رو هم داری به این که خواهرت باید زود تر ازدواج کنه اصلا فکر نکنه .. این طوری هم به نفع شماس هم خواهرتون ... مطمئن باش
سلام
اگر نیتتون از حرف زدن با خواهرتون واقعا خواهرانه و از روی دلسوزی برای زندگیش هست که خوش بخت بشه من یه پیشنهاد براتون دارم: به مناسبت تولد یا هر موفقیتی یه کادوی خوب میتونی بهش بدی که به درد زندگیش بخوره یعنی توی یکی از سمینارهای با موضوع شخصیت شناسی یا ازدواج ثبت نامش کنی مثلا سایت دکتر شیری اگه بری میبینی چقدر از این سمینارهای به درد بخورد هست .این کار چند تا مزیت داره
1- خواهرت دانشش در رابطه با ازدواج بالا میره و بهتر میتونه تصمیم بگیره
2- شما مستقیم باهاش حرف نمیزنی که ناراحت بشه
3- طرف مشورتش یه فرد نااگاه نیست بلکه یه روانشناس یا مشاور با تجربه هست
4- روحیه اش بهتر میشه و دیگه زود رنج نیست که گریه کنه
5-دیدش به خودش بهتر میشه ، رفتارش جذاب تر میشه ،اعتماد به نفسش بیشتر میشه
و.....
و برای اینکه خدای نکرده از اینکه همچین سمیناری ثبت نامش کردید ناراحت نشه و به منظور نگیره میتونیدبا مهربونی بهش بگید:" خیلی دلم میخواست دو تایی با هم میرفتیم ولی پولم نرسید هردومون رو ثبت نام کنم باید هر چی تو کلاس شنیدی به منم یاد بدی مو به مو! "
ولی اگه هدفتون از مطرح کردن این موضوع فقط تیتر پست و شوهر کردن خودتونه به قول فامیل دور من دیگه حرفی ندارم!!
مرسی . نه منظورم بیشتر همون بود که شما میگی ولی خب امکان مشاوره این مدلی نیس یعنی مطمئنم یه مدل آدمیه که تنها نمیره تازه من ویس های یه روانشناس معروف توی این زمینه رو بهش دادم و گوش داده
خب با مادرت صحبت کن هزینه هر دوتون رو بدن زیاد نیست
ببین یکی از خوبی های این سمینارها اینه که کسی به ادم نمیگه تو مشکل داری .دکتر صحبت میکنه و توضیح میده خود شخص پیش وجدانش میفهمه مشکل داره اکثر کسانی که تو این جلسات شرکت میکنن خودشون بعدا پیگیر رفتن پیش مشاو میشن در ثانی تو اون کلاس ها اینقد سوال جواب میکنن که با همه جور ادمی و طرز فکر آشنا میشی
اینکه تنهایی نمیره خیلی عجیبه چون 30سالشه. به نظر من مستقیما باهاش حرف نزنید معلومه خیلی حساسه اون به خاطر سنش به حد کافی تحت فشار هست و اینکه مانع شما به حساب بیاد هم به دردهاش اضافه میکنه . میدونی نتیجش چی میشه؟ گوشه گیری و زود رنجی عصبی شدن که بدتر باعث تجردش هم میشه
حتما راجب دخترایی که کمی سنشون رفته بالا این جمله رو زیاد شنیدی: دخترایی که سنشون میره بالا و مجرد هستم عصبی هستن!!!
ولی در واقعیت اینطوریه که اون بیچاره ها به خاطر مجرد بودن و سن بالا عصبی نیستن اطرافیان دارن اونا رو دیوونه میکنن ! یکی با خواستگار درپیتی معرفی کردن یکی با نصیحت کردن یکی با پز دادن و ...
سعی کن خودت و مادرت از نظر عاطفی ساپورش کنید حتما بره مشاوره ولی سعی کن مستقیم نگی به نظرم همین سمینارا خیلی خوبن دید ادمو عض میکنه
این که خیلی زودرنج شده رو درست میگین همیطور این که اطرافیان آدمو دیوونه میکنن. واقعا حرف مردم از همه چیز بدتره. خیلی این حرفتنون درسته که اگه خودش هم عصبی نشه عصبی اش میکنن...
بحث هزینه هم نیس!فعلا که توی شهرمون توی این ایام همچنین سمیناریایی نیس معمولا اگه خیلی باشه 2 بار توی ساله حالا کی ؟ خدا عالمه!؟
در هر حال خیلی ممنونم انشالله همیشه موفق باشین
من شاید بد بیان کردم مشکلو که این تیتر انتخاب شده، یعنی من بیشتر از این که نگران خودم باشم واقعا نگران خواهرامم. خب اون سنش هم بیشتره حدود سی ساله،مممکنه مورداش کم بشه. البته خودش هم میگه می دونم سنم داره زیاد میشه ولی ....
من بیشتر مقصود من از راهنمایی گرفتن این بود که جچوری اون رو راضی بکنم و بهش بفهمونم که مورد ایده ال خیلی کمه هرچند بهش میگم.
در مورد مشاور هم قبول نمکنه یعنی قبلا یه مشکل دیگه داشتتیم بهش گفتیم بریم مشاور نیومد.
ضم
سلام
شما 25 سالته .ولی نگفتین خواهرتون چند ساله هستن؟
مخاطب گرامی!
شمابا صبرتون افتخار خانواده اید، کمی تامل کنید و با صمیمیت خواهرانه نزدیک خواهر بشوید تا برای مسیر و انتخاب همسر گزینی خود یک مشاور فهیم و دلسوز براشون باشید
یقین بدونید پسند قلبی و دلنشینی اگه حاصل نشود در آینده زندگی را مختل میکند پس اچازه بدید بهترین انتخاب رو انجامبدند که خواستگاری رو بپذیرند که تناسب های لازم و کارفی را دارد
البته این مسیر باید تا زمانی هدایت شده باشه بعد ازمدتی اگر خواستگاری برای شما آمد که تناسب های لازم را دارد و ترس از ازدواج نکردن شما تهدید بشود باید با مادر و خواهر صحبت کنید که شما جلوتر ازدواج کنید
به هر حال تا زمان و جایی که میتوانید خواهر رایاری کنید تا بهترین انتخاب راداشته باشند
موفق و موید باشید
متاسفانه به خاطر همين كارها هست كه سن ازدواج رفته بالا .
با سلام، ابتدا از اینکه گروه مشاوره رهروان ولایت را به عنوان راهنمای خود انتخاب کردهاید، تشکر میکنم.
چه بسا، خواهر شما برای رد کردن خواستگارانش دلیلی دارد که ممکن است از سوی شما و خانواده مخفی باشد بطوریکه خواهر شما از ذکر آن دلیل خودداری میکند. (مثلا ممکن است منتظر فرد دیگری باشد تا به خواستگاری او بیاید) البته این یک احتمال است و ممکن است که اینگونه نباشد. شاید هم دلیل رد کردنش، حساسیت زیاد در انتخاب باشد و یا اینکه واقعا خواستگارانی که تا به حال داشته است، مناسب او نبوده است.
نکته: در مورد اینکه خواهر شما به چه علت خواستگارانش را رد میکند، در درجه اول این یک مسأله شخصی است و هیچ کس نمیتواند او را بازخواست کند که چرا اینگونه رفتار میکنی. امّا اگر کسی هم بخواهد به او کمک کند (البته نه بصورت بازخواست) در درجه اول والدین شما میباشند و بعد از آن شما نیز میتوانید به او کمک و یاری کننده خوبی باشید.
لذا بهتر است در درجه اول مادرتان با او صحبت کند.
امّا باید این موارد را به مادرتان گوشزد کنید تا این گفتگو تاثیر بهتری داشته باشد.
مادرتان باید سعی کند زمانی با او حرف بزند که خواهرتان در حالت آرامش روحى به سر مىبرد و دچار تشویش، خستگى، یا عصبانیت نیست، چون در این حالات، افراد نه تنها اشتباه و نقطه ضعف خود را نمىپذیرند؛ بلكه به شدت در مقابل آن ایستادگى و واکنش درستی از خود بروز نمیدهند.
توجه داشته باشید که این گفتگو، باید کمتر جنبه نصیحت كردن داشته باشد، و بیشتر به صورت گفتگویى دوستانه و صمیمانه باشد.
لذا بهتر است مادرتان، اول با بیان نقاط و ویژگیهای مثبت او شروع کند و به او بگوید که خوشحال است که او را دارد و... و سپس به صورت صادقانه در مورد موضوع پیش آمده با او گفتگو کند. در ادامه مادرتان به آرامی و با ملایمت به او بگوید اگر همینطور خواستگارهایت را رد کنی، به مرور سن تو بالا میرود و ازدواج برایت سخت میشود و بعد از آن از او بخواهد که حرف دلش را بزند.(البته بیان درد دل از سوی خواهرتان، بستگی به احساس صمیمیتی است که خواهر شما با مادرتان میکند.)
تا خواهرتان احساس امنیت نکند و مشکلش را مطرح نکند، نمیتوان مشکل او را حل کرد. امّا اگر خواهرتان با شما احساس صمیمیت بیشتری میکند، میتوانید با همان رویکردی که بالا گفته شد به او نزدیک شوید و اجازه دهید که با شما درد دل کند.
با آرزوی موفقیت