داستان منو پسر خاله

18:27 - 1392/11/19

سلام.دختری ۱۷ ساله هستم.من و پسرخاله ی ۲۸ ساله ام بهم علاقمندیم.خیلی اتفاقی تو یکی از شبکه های اجتماعی مجازی پیداش کردم و از اونجا ارتباط ما شروع شد.از خیلی قبل هردومون بهم علاقه داشتیم بدون اینکه از حس طرف مقابل آگاه باشیم.بالاخره یه روز احساسشو بهم گفت و بهم پیشنهاد ازدواج داد.منم گفتم که باید با خانواده ها در میون بذاریم.اون به خونوادش گفت و خاله م اینا قبول کردن.همه جوره منو قبول دارن.سطح فرهنگ خانواده هامون کاملا مثل همه و دقیقا هم کفو هم هستیم.پسر فوق العاده باخدا، مهربون و خوش اخلاقیه.اوایل فکر میکردم تصمیمم واسه ازدواج باهاش از روی احساسات باشه.اما یه مدت که باهم صحبت کردیم هردومون متوجه شدیم که از همه جهات باهم تفاهم داریم (توجه:از همه جهات).خالم به مامانم گفت و مامانم به بابام.بابام با اختلاف سنیمون که ۱۱ ساله مخالفه.و مامانم هم مطیع بابامه.ارتباط مادوتا کاملا پنهانیه.مامانم هیچی راجع به خواستگاری اون بهم نگفته چون فکر میکنه من بچه م و نباید ذهنم درگیر این مسائل بشه.اما از نظر خودم و خیلیای دیگه به بلوغ فکری رسیدم واسه ازدواج.از اونجایی که اونا هیچی درمورد خواستگاری پسرخالم به من نگفتن من نمیتونم بگم که راضیم.واقعا نمیدونم باید چی کار کنم؟به نظر خودم و البته خالم اینا مخالفت بابام بی مورده.لطفا نگید احساسی تصمیم نگیر.من کاملا به بلوغ عقلی رسیدم و حتی از قبل معیارهامو تعیین کرده بودم و کاملا عقلانی تصمیم گرفتم.پسرخالم میگه چون دوبار به خونوادم پیشنهاد دادن مامانش دیگه نمیتونه بازم به مامانم رو بزنه چون ممکنه بین خونواده ها کدورت پیش بیاد.
خواهش میکنم کمکم کنین.چطوری باید راضیشون کنم؟

http://btid.org/node/25270
تصویر 8642
نویسنده 8642 در

شاید الان احساس کنی با هم خوشبخت میشی ولی در آینده تو باید برای این آقا مادری کنی اون سنش میره بالا تو هنوز جونی .به مشکل میخورید همش باید شما از خود گذشتگی کنی و مطمین باش به تفاهم نمیرسید. الان معلومه اگر چند نفر آدم کنار هم بنشینند از سنهای مختلف مبینید که چقدر به انواع آدمها تفاهم دارید اصل و مهم زندگیه تو شرایط یکسان.به شما پیشنهاد میکنم اینقدر خوش بین نباشید.بنظر من  تو ازدواج خصوصا قبل ازدواج پیشنهاد میکنم بدبین باشید تا خلافش ثابت شه درسته نصیحت کردن سخته مخصوصا برای کسی که عاشق هست ببینید عقلتون چی میگه نگاه به دلتون نکنید.موفق باشید

تصویر ahmadreza
نویسنده ahmadreza در

سلام

دوستان نمیدونم منظور شما از شور و شوق جوونی چیه من الان 29 سالمه 10 سال پیش شور شوقم همین بود که هست .

فاصله سنی یه امر تقریبا نسبی هست که باد راجع بهش فکر و مشورت کرد.

با این وجود قبول دارم که 11 سال فاصله کمی نیست اما رد کردن بدون مشورت هم درست نیست .

در ضمن موافقت پدر و مادر هم خیلی مهمه .

تصویر یاس پروداکشن
نویسنده یاس پروداکشن در

بشین سره  درست ک

تصویر سحر20
نویسنده سحر20 در

راجبش خیلی فکر کن

تو الان تو اوج شورو نشاط جوونی هستی

و پسر خالت این مرحلرو گذرونده

خیلی جای فکر داره این ازدواج

آدم عاقل خودشو تو چاه نمیندازه

پس احساسی تصمیم نگیر

زندگی یه روز دوروز نیست

یه عمره

 

تصویر سحر20
نویسنده سحر20 در

11سال اختلاف سنی یعنی 1دهه تفاوت نظر

یعنی تو دلت میخائ گاهی اوقات جوونی کنی اون میگه نه حوصلشو ندارم

یشتر حکمه پدر رو برات میتونه داشته باشه تا همسر

بنظرم خسته میشی بعد از یمدت

ون این اختلاف سنی خیییییییییییلی زیاده 

فکرتون باهم خیلی متفاوته

 

تصویر یه عاشق واقعی

ببین خودت که نمیتونی بگی که عاقلانه تصمیم گرفتی یا نه ...

این رو باید بقیه بگن ....

هیج کس به نظر خودش کاراش غیر عاقلانه نیست .....و منطقی هست و همه هم فکر میکنن به بلوغ رسیدن ....

 

اما ما فرض رو بر این میذاریم که به بلوغ رسیدی ...حالا ببین 

 

اختلاف سنی تون خیلی زیاده 11 سال واقعا زیاده ....

اما باز اگه بقیه شرایطتون مناسب بود میشه این مورد رو نادید گرفت ...

شما جندتا کار اشتباه انجام دادید ....اول اوتا رو میگم ...

 

یکی اینکه ابراز علاقه پسرخالتون اصلا درست نبوده ...نباید از شما خواستگاری میکرده ...این یه جور خودخواهی اون پسره ...

الان شما همش فکرت درگیره دیگه ....درسته ؟؟؟

خوب اون پسر الان از شما یه جورایی سوء استفاده کرده ...و همچنین گناه ....

اولا ایشون با شما نامحرم هست ....پس ابراز علاقه به شما گناهه...

این از دید دینی و اسلام ...

حالا دید انسانی...ببین اون با اینکارش شما رو تو استرس  گذاشته ...الان اگه این موضوع رو به شما نگفته بود شما راحت زندگیت رو کرده بودی ....

حالا که این ازدواج تا الان نشده ...شما داری هر روز وقت و فکرت رو هدر میدی ....

پس این هم از لحاظ انسانی کار اون پسر درست نیست و حق الناس انجام داده ...

 

 

تصویر saman66
نویسنده saman66 در

از پسر خالتون بخواید مدتی صبر کنه (اگه واقعا شما رو می خواد)

رابطتون رو هم قطع کنید و سعی کنید هیچ ارتباطی نداشته باشید و ببیند ایشون پس از مدتی چه واکنشی نشون میدن؟ چقدر میتونن شما و شرایط شما رو درک کنن

ضمن این فرصت شما تلاش کنید راه های شناخت همسر رو فرا بگیرید و همچنین از یک مشاور کمک بگیرید تا بفهمید واقعا به بلوغ فکری رسیدین یا خیر

این که خود شما بگین به بلوغ رسیدین ملاک نیست ،اگر برای خودتون و زندگیتون ارزش قائلین حتما این کار رو انجام بدین

ما آدمها در هر سنی احساس کامل بودن می کنیم و این یکی از خطاهای شناختی ماست.

اگر واقعا اون بلوغ لازم رو داشتید بعد با کمک مشاور با خانوادتون صحبت کنید یا بخواین مشاور با اون ها صحبت کنه

مشکل شما مثل اکثر بچه های ایرانی عدم ایجاد ارتباط درست با والدین خصوصا پدره

اگر واقعا شرایط ازدواج رو داشتین محکم و با حفظ احترام و کرامت والدین با اونها صحبت کنید و بخواین در این مسیر شما رو کمک کنن تا انتخاب درستی داشته باشید و از رفتارهای بچگانه و لج لجبازی پرهیز کنید که فقط باعث شکست شما میشه

والدین شما باید شخصیت و شعور یک دختر بالغ رو در شما ببینند پس ابدا رفتار بچگانه نداشته باشید،بزرگ و بزرگ منشانه رفتار کنید و این رفتار رو در خودتون نهادینه کنید نه اینکه برای خانوادتون فیلم بازی کنید واقعا مثل یک دختر  با شعور و شخصیت و منش بزرگوارانه که دیگران رو تحت تاثیر رفتار خودش قرار می ده رفتار کنید.

بیتابی نکنید که نشانه عدم رشد شخصیتی شماست

به خدای متعال توکل کنید و ان شاالله اگر به صلاحتون باشه همه چیز درست میشه

موفق باشید

 

تصویر دریا
نویسنده دریا در

اختلاف سنی شمازیاده،زمانی میرسه که شماتازه موقع جوونی و شوروشوقتون میشه مایشون سن شون روبه بالامیره.بایددرنظربگیریدایشون تاسن ۲۸سالگی ممکنه گذشته ای چه بدچه خوب دارن.وازهرلحاظ ازهمه چی عبرت گرفتن،کلاتجربه ایشون بیشتره.این درحالیه که شماسنی ندارین واول جوونیتونه.وشایددرگذشته تون هیچ تجربه ای ندارین.تازه بایدوارداجتماع بشین .

درضمن اختلاف سنی ایشون بافرزنداینده تون زیادمیشه.بنظرمن ازدواج نکنی بهتره هرچندازهرلحاظی شرایطش خوب باشه.شماهنوزواردمحیط دانشگاه نشدین.بهتره برین سراغ جوونی ودانشگاهو...چون دراینده به مشکل برمیخورین

تصویر shakib
نویسنده shakib در

سلام

مشکل شما با توجه به اینکه گفتید از تناسبهای لازم ازدواج برخوردارید،جلب رضایت والدین که شما باید در این راستا تلاش خودت و بکنی فلذا این مطالب بدقت مطالعه کنید ،و به والدین تون بگید که تفاوت سنی در حالی که پسر نخواد شمارا بچه ببینی و اینکه اختلاف سنی به اختلاف در علایق و سلایق منجر نشه ،مشکلی ایجاد نمی کنه

خیلی از جوونا مشکل شما رو دارن که احساس می کنن پدر مادرشون اونا رو درک نمی کنن و حرف حرف خودشونه و به حرف بچه شون گوش نمی دن اونجایی که حق با پدر مادراست که هیچ، اما اونجا که مثل مورد شما حق با جوونا است و از حرفای منطقی هم کاری بر نمیاد جوونا بازم نباید از پا بشینن و منتظر باشن ببینن چی می شه بلکه باید کانال منطق رو عوض کنن و از راه تاثیر گذاری احساسی وارد بشن و نهایت تلاششون رو برای راضی کردن اونا از این طریق انجام بدن

اینکه جوونا می گن پدر مادر ما اصلا راضی نمی شن کاملا نادرسته  به نظر من جوونا به قدرت خودشون در ایجاد تغییر در والدین واقف نیستن وگرنه راضی کردن اونا خیلی سخت نیست مشکل اینه که جوونا بلد نیستن چه کار کنن

اولین مطلب اینکه یه اصل کلی هست که خیلی جاها به درد می خوره که پیروزی از آن کسی است که بیشتر مقاومت کنه به قول معروف: صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند یا بر اثر صبر نوبت ظفر آید نتیجه اینکه اگه کسی مقاومت کنه و از میدون در نره غلبه اش بر طرف مقابل حتمیه

اینجا هم همینه اگه جوونا از این اصل استفاده کنند و پای کار وایستن خیلی زودتر از اونی که فکرشو  می کنن سد مقاومت پدر مادرها فرو می ریزه و تسلیم خواست به حق فرزندشون می شن

دومین اصل مهم، اصرار محترمانه بر خواست خوده، چه به صورت مستقیم یا کنایه ای و چه با گفتار یا با سکوت

نگید که پدر مادر ما نفوذ ناپذیرن و هرچه اصرار کنیم فایده نداره ، چون عرض می کنم آب که نرم ترین جسمه وقتی که به صورت مداوم پایین می ریزه، سنگ به اون محکمی رو سوراخ می کنه در حالی که نه گفتار شما از اب نرم تره و نه دل پدر مادر از سنگ سخت تر

یه خورده از عاشقها یاد بگیرید گرچه کارشون درست نیست اما ببینید چه طور پدر مادر رو راضی می کنن این قدر به انحاء مختلف اصرار می کنن تا اینکه پدر مادرشون راضی بشن

اصل سوم هم اینه که تمام کارهایی که جوون انجام میده باید محترمانه و بدون اوقات تلخی و یا درگیری باشه چون حرمت پدر و مادر بسیار زیاده و کسی حق نداره اونو بشکنه و بلکه برعکس در طول این مدت محبت و ملاطفت او با پدر و مادر باید زیادتر بشه

اما کارهایی که جوون با صبر و استقامت و اصرار محترمانه بر اونا می تونه به هدفش برسه :  

        - طرح درخواست خود با استفاده از هر فرصتی که دستش بیاد چه به صورت خصوصی به اینکه هروقت یکیشون رو تنها گیر بیاره سفره دلشو باز کنه و حرفشو بزنه و یا به صورت عمومی به اینکه این قدر بگه که حرفش نقل مجالس خانوادگی بشه(البته مواظب باشه که حالت مضحکه یا تمسخر پیدا نشه که چیزی جز ضایع شدنش رو به همراه نداره)  
        - اثر گذاری بر یکی از والدین و فرستادنش به سراغ دیگری
        - ادامه دادن با سکوت زبون دار در صورت نهی قهر امیز والدین از حرف زدن  
        - اگه می دونن چه کسی رو می خواد طوری رفتار کنه که به اطرافیان القا بشه که عشق دیوونه و شیداش کرده و هی تکرار کنه که : یا او یا هیچکس 
        - ببینه رگ خواب والدین و نقطه اثر پذیریشون کجاست از همونجا وارد بشه مثلا اگه به غذا خوردن او یا لاغر شدنش حساسند یه کاری کنه بگن از بس غصه خورده لاغر شده  
       - از مظلوم  نمایی غافل نشه مثلا بگه من که براتون مهم نیستم وگرنه ناراحتی منو نمی تونستید تحمل کنید 
        - اگه این مراحل افاقه نکرد می تونه از راه گوشه گیری، غذا نخوردن طولانی و ابراز افسردگی و ناراحتی شدید و حتی گریه کردن سعی کنه احساساتشون رو تحریک کنه

پدر مادرها قلب رئوفی دارن وقتی این طور فرزند رو مثل اسپند روی آتش ببینند بعیده که ساکت بشینن و بازم بگن "نه"

موفق باشید

تصویر tala
نویسنده tala در

سلام

برو باهاش ازدواج کن دیگه برا چی سوال کردی ؟؟؟؟؟؟

به چنتا بزرگتر بگو باباتو متقاعد کنن

ولی واقعا فاصله سنی زیاده.......................