در مورد طریقه احراقیه مکتب ملاحسینقلی همدانی لطفا توضیح بفرمایید
مخصوصا پاسخ این سوال علامه طباطبایی از آیت الله قاضی که پرسیدند انسان در نهایت این مسیر باز به خاطر خودش میخواهد که به قرب الهی برسد و ... پس این طمع و این خودخواهی چگونه رفع میشود؟!
پاسخ جناب قاضی به ایشان برای بنده واضح نبود...
یعنی ربط احراق و رفع طمع را متوجه نشدم
---------------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/registe
سلام و عرض ادب خدمت شما کاربرگرامی
به عنوان مقدمه عرض می شود که :
از بایزید بسطامی نقل است که گفت روز اول دنیا را ترک کردم و روز دوم عقبی را ترک کردم و روز سوم از ماسوی الله گذشتم و روز چهارم پرسیدند: ماترید؟(چه میخواهی؟) گفتم: أرید أن لا أرید (میخواهم که نخواهم).
سالک در سیر و سلوک خود چون از لذتهای معنوی بهره مند می شود، در مراحلی ممکن است سیر و سلوک را به خاطر طمع به کمال و لذائذ معنوی بخواهد .(که علامه طباطبایی در این موضع می فرمایند چون این طمع و حرص در ضمن خشنودی و رضایت خداست ایرادی نداره).
اما در مرتبه بعد سالک اگر بخواهد از همین طمع و میل معنوی که ناشی از حب ذات است خلاص شود ، مرحوم ایت الله قاضی، طریقه احراق را ابداع فرموده اند که یک طریقه ذوقی است و بسته به حال سالک دارد.
طریقه احراق در واقع، کنار گذاشتن خود است که بالتبع سلائق و تمنیات خود را هم کنار خواهد گذاشت. وقتی سالک، به لحاظ نظری و تمرین سلوکی برای خود وجودی قائل نباشد و "خودی" که منشا تمایلات (منظور تمایلات معنوی است) است کنار بگذارد دیگه خودی در کار نیست تا اینکه طمع کند. و این کنار گذاشتن "خود"، بوسیله رسیدن به عجز و ناتوانی در کندن دندان طمع است. و همین عجز و ناتوانی هم ناشی از تلاش در جدا کردن امر ذاتی (طمع) است که خدا در نهاد هر آدمی گذاشته (بنام طمع که باز از حب الذات ناشی می شود). شما وقتی نتوانی چیزی که جزو ذات شماست از خود جدا کنید، عاجز و خسته خواهید شد. و چون عاجزید، خودتون رو به خدا می سپارید. و عجز و ناتوانی خودتون رو پیش خدا می برید. در واقع با "احراق" و به "فنا دادن خود"، منیت و خودیتی نخواهید داشت تا که بخواهد طمع کند.
اگر بخوام ملموس مثال بزنم، می گم اگر قرار باشد که شما با یک فرد تنومندی کشتی بگیرید که می دانید شکست خواهید خورد و توان مقابله با او را ندارید، در اوایل ممکنه یه دست و پایی رد و بدل کنید اما در ادامه وقتی خسته شدید و تمام توان شما برای مبارزه، به فنا رفت، در این مرحله، کل وجود خودتون رو به طرف مقابل می سپارید که هر کاری خواست بکنه. رها کنه یا لطمه بزنه. از خودتون بی خود می شید .آیا چنین کسی که از خود رهیده، "طمعی" برای خلاصی خواهد داشت ؟ خیر.
شخص سالک هم وقتی با دست و پنجه نرم کردن برای از بین بردن دندان طمع، خسته شد، بی تفاوت خواهد بود. برایش فرقی نخواهد کرد که خدا می خواهد به او مدارج بالاتری بدهد یا خیر. به این نحوه، شخص سالک، طمع رو از خودش دور کرده چون خودش رو "آتش زده" به حساب می آورد.
التماس دعا
موفق باشید