دلنوشته با امام زمان (عج)

18:05 - 1399/11/30

"اَلسَّلامُ عَلَیْكَ فى آناءِ لَیْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ"

سلام آقای خوبم، آقای مهربانی، سلام!
سلام گل نرگسم، خورشید پنهانم، سلام!
سلام زیباترین آوای هستی، مولای من، سلام!

آمده ام آقا؛ با کوله باری از گناه،با ندامت آمدم!
با دستانی خالی و رویی سیاه، با شرمساری آمدم!
با دلی سرکش و عاصی، آقا؛ ولی سرافکنده آمدم!
با ظرف وجود نالایقم، آقا؛ ولی دلخوش به دیدارت آمدم!
با قلبی بی تاب و بی قرار، اما دستخوش ناملایمات؛ با امید آمدم!
وجود نالایقم را پذیرا باش، صدای خسته ام را بشنو، ای زیباترین آوای هستی!
ای مولای من!
محبت بی انتهایت سایه گستر دل بیمار من است!
کجایی آقا؟
لَیتَ شعری اَینَ استقرَّت بک النَّوی...
بل اَیّ ارضٍ تُقِلک او ثری...
ای کاش می دانستم کجا دل به تو آرام می گیرد؟
یا کدام زمین تو را در بر گرفته؟
کاش می دانستم دوریت تا کجا سر کشیده؟
فدای قدمهای خسته ات آقا، کجایی؟
أَ بِرَضْوَی أَوْ غَیرِهَا أَمْ ذِی طُوًی...

این روزمرگی مرا به خودم هم نمی رساند؛ چه رسد به تو!
لایق دیدارت نیستم؛ سالهاست...
افسون دنیا مرا فریفته... دنیا مرا بنده خویش ساخته...
من کجا و دیدار مه رویان کجا؟!
با این آلودگی و ناپاکی، فیض دیدار تو آرزویی دست نیافتنی است...
ولی آقای من، مولای من!
سالهاست دستانم به دستخواهی ات بلند است، دستانم را بگیر!
زخم های دلم را درمان باش! جانم را زنده کن؛ که با یک اشاره تو احیاء می شوم!
چشم امید به سوی تو دارم، مولای من!
یابن احمد، ببار با باران مهربانی ات بر کویر خشک و بی آب دلم ، آقای من!
بر آلودگی ام ببار... ببار آقا... ببار...
کی از این قفس تن رها شوم آقا؟
کی لایقت گردم؟ ای آرزوی شیرین دل خطاکارم!
بِأَبى أَنْتَ وَ أُمّى وَ نَفْسى لَکَ الْوِقاءُ وَالْحِمى...

نکند بار گناهم نَفَس تو را بریده است؟!!!!!
نکند... آقا نکند!!!!!
من چقدر بیچاره ام...
عَزيزٌ عَلَيَّ اَنْ تُحيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْويٰ...

آقای من کجایی؟ 
قلبم سالهاست به امید ظهورت می تپد...
بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ مُغَيَّبٍ لَمْ يَخْلُ مِنّا...
بِنَفْسِي أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا...

آقا کی دیدارت حاصل شود؟ دلم طاق شد و نیامدی!
سرگردانی تا کی و تا کجا آقا؟
إِلى مَتى أُحارُ فِيكَ يا مَوْلايَ؟ وَإِلى مَتى...

چگونه حالم را وصف کنم؟ با چه بیانی تو را بخوانم؟!
کلمات و واژه ها درمانده اند... 
عاجزم؛ با تمام عجز، چگونه تو را خوانم؟!
وَأَيُّ خِطابٍ أَصِفُ فِيكَ وَأيُّ نَجْوى؟...

آقای من، وجودم غرق آلودگیست، می دانم!
ولی سخت است سرگرم شدن به غیر تو
عزيزٌ عَلَيَّ اَنْ اُجابَ دُونَكَ وَاُناغي...

آقا جوابم را بده...
ملتمسانه میگویم، به من نگو پذیرایم نیستی؛ دلم می سوزد... دلم می شکند... دلم می میرد... وای دلم... وای دلم... وای دلم...
هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبیلٌ فَتُلْقى؟ ... 

کی می بینمت آقا؟!
مَتى تَرانا وَ نَراکَ ؟...

التماس دعای فرج... "نمی دانم" چون سقراط

  

http://btid.org/node/159052

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 17 =
*****

سلام و عرض ادب خواهر گرامی
مطلبتان زیبا و وصف نشدنیست و بنده رو یاد شعری زیبا از مقام معظم رهبری انداخت :

من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم!
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!
همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!
سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!
طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!
شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!
به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!
دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن
که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم!
هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!
سید علی خامنه ای heart

اللهم عجل لولیک الفرج

تصویر فقط حیدرامیرالمؤمنین است
نویسنده فقط حیدرامیرالم... در

سلام و خداقوت برادر ارجمند

شما اینقدر با سلیقه شعر رو انتخاب کردید که آدم یاد این نقل میفته: قاانی معاصر سعدی بود. و تقریبا رقیبش بود. سعدی گلستان می نوشت، اون هم کتابی به آهنگ گلستان می نوشت. یک شب شخصی شروع کرد به خواندن غزلیات سعدی :

یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم

گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم

چو التماس برآمد هلاک باکی نیست

کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم

تا رسید به این بیت:

ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح

بر آفتاب که امشب خوش است با قمرم

قاانی دیوان شعرش رو برداشت؛ در آتش انداخت و گفت : "این مرد جایی برای دیگری نگذاشته است".

حالا اینقدر شعر آقا قشنگه ؛ اینقدر قشنگه که هیچ جایی برای نوشته های من نیست. اگر میشد شعرم رو حذف میکردم. اگرچه الان هم از درخشش شعر ایشان چیزی کم نمی کند.

 ممنونم خیلی زیبا انتخاب کردید.

نصیبتان زیبایی. امین

یاعلی

سلام و عرض ادب خواهر گرامی

خواهش میکنم تمنا میکنم نظر لطف شماست شما بزرگوارید ، شما عالی هستید که عالی می‌بینید و تامل میکنید.

ممنونم از شما انشاءالله همیشه شاد و تندرست باشید.

یاحق التماس دعا

تصویر منتظر غریب

سلام و عرض ادب نازنین خواهرم heart

بسیار غم انگیز بود خیلی زیبا حرف دل بسیاری از ما رو سیاهان رو نوشتین نازنین خواهرم. قلمتون مستدام.

ان شالله در تمامی مراحل زندگیتون موفق و پیروز باشین.

یا حق التماس دعای فرج

تصویر فقط حیدرامیرالمؤمنین است
نویسنده فقط حیدرامیرالم... در

سلام آبجی گلم؛ روسفیدید ان شاء الله ... متشکرم عزیزم.

التماس دعای مخصوص آبجی 

تصویر منتظر غریب

فدای شما مهربونم

محتاج دعاییم، عزیزدلیheart

یا حق التماس دعای فرج

تصویر مسیح
نویسنده مسیح در

خدایا ما رو به قیام موعود برسان جهان در یه قدمیه امدن  منجیست اگه که همه بخایم که مزه حکومت عدلش رو بچشیم. حیف باشه که شما رو ندیده بمیریم. منجی من : وعده دیدار ما بیت المقدس به یاری خدا. دوستت دارم پسر انسان. تو انسانیت و خدا  رو به پهنای جهان به ما هدیه خواهی کرد منتظر امدنت هستیم. مسیح

تصویر فقط حیدر امیرالمؤمنین است
نویسنده فقط حیدر امیرال... در

ان شاء الله. دوست خوب من

حضورت را سپاس

این مپندار که نقش تو رود از نظرم
خاطرت جمع که در خواب پریشان منی... 

(نمی دانم چون سقراط)

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

بسیار زیبا . مناسب امشب . قلمتون زیباست. موفق باشید عزبزم

تصویر فقط حیدر امیرالمؤمنین است
نویسنده فقط حیدر امیرال... در

حاجت روا باشید ان شاء الله

ممنونم... دل که زیبا باشه؛ زیبایی به چشمش میاد.

التماس دعا عزیزم

تصویر 7292Mahdi
نویسنده 7292Mahdi در

سلام

چقدر زیبا نوشتید.خیلی زیبا...ادم شرنده میشه انگار خیلی از قافله عقب افتادیم.کاش میتونستم درست درک کنم این حرفا رو خیلی سنگین و زیبا بود.

راستش یه اعترافی میکنم اینجا.بعنوان کسی که سالها اسم حوزوی رو یدک کشیده الکی بدون اینکه ثمر درستی هم برای مذهبش داشته باشه.من بر خلاف چیزی که روایات گفتن و همه ی مردم هم بهش اعتقاد دارن از ظهور اقا خیلی نگرانم.یعنی اگه یوقت خبر ظهور رو رسمی اعلام کنن و بفهمم ظهور شده شاید بیشتر از خوشحال شدن ترس باشه که وجودم رو بگیره.نمیدونم ولی اگه اقا قیام کنن مردم باید تکلیفشون رو روشن کنند.جزو یاران هستند یا اونایی که میخوان یجور حمایت بکنند اما نه عملی و مالی فقط میگن ما در صف دوستانیم .و یا حتی در  صف دشمنان

من خیلی از خودم میترسم.مثلا اگه همین فردا که جمعه هم هست صبح بیدار شیم ببینیم سروصدایی برپاست مردم ریختن بیرون و شیرینی و جشن خب این اولشه که خوبه چند روز بعد یه نامه بیارن بگن اقا فرمودن تو باید همین الان بیای بری خط مقدم در افریقا احتمال برگشت هم کمه.فرصت خداحافظی هم نیست برو سوار ماشین شو داریم میریم.

شاید الان بگم معلومه که میرم شهادت و ...ولی من خیلی فکر کردم.واقعا شاید ادم کم بیاره .هیچ کس رو نبینمو برم.  عزیزانم اخه نمیدونن.اون ماجرای مالیم چی میشه فلان ماجرا چی اخه قرار بود هفته ی بعد...من اخه یه بیماری هم دارم مشکله...کافیه بگم نمیشه با اتوبوس بعدی حرکت کنم.تموم شد دیگه...ترماه بنده خدا چیزی نگفت که.گفت امانتی مردم دستمه اقا اجازه بده برم اینا رو بدمو بیام.امام حسین ع فرمود برو ترماه برو راحت باش.برو امانتی ها رو بده....ترماه رفت و برگشت اما همه چی تموم شده بود...

اصلا اقا نیازی به امثال من نداره ولی حالا مثلا خیلی خودم رو تحویل بگیرم و بگم به نامه اونم نه از طرف خودش.مثلا نماینده ی حضرت در شهرمون اسم منو نوشته باشه..

نمیگم دوست ندارم ظهور اقا رو ببینم ولی ترس داره...من هر قدر شاخ  باشم یک هزارم زبیر نمیشم زبیری که سالها در رکاب پیامبر ص شمشیر زد .سر ماجرای خلافت جزو پنج شیش نفری بود که منزل حضرت علی ع جمع شده بودن به حمایت حضرت.اما چی شد اخرش.

به نظرم وقتی برای ظهور دعا میکنیم برای سربلند شدن مردم عصر هم دعا کنیم.

یه واقعیتی رو بگم.کمی تلخه.ولی چرا حضرت تا حالا قیام نکردن.؟!چون نیروی لازم رو ندارن!غیر اینه.؟! اگه شرایط فراهم باشه اصلا قیام واجبه.یکی از شروط اینه که یاران مورد نیاز اماد باشن.یعنی اقا روی هیچ کدوم ما نمیتونه حساب کنه حتی به عنوان سیاهی لشگر...این خیلی بده 

تصویر فقط حیدر امیرالمؤمنین است
نویسنده فقط حیدر امیرال... در

پیام شما را خواندم و بند بندش مرا به یاد شعر حافظ انداخت با صدای رهبر البته:

حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است

کس ندانست که آخر به چه حالت برود

معلوم نیست؛ جناب... شاید من در صف دشمنان باشم (ای وای بر من) و شاید آنکه ما به غلط میپنداریم عاصی و گناهکار و کافر و .... است در صف یاران او...

مهم تلاش و معرفت ما در عصر غیبت هست؛ باقیش را توکل بر خدا... خدا بزرگه (الله اکبر)

از خدا برای خودم و هرانکه دوست میدارد حس عاقبت و البته حسن خاتمت طلب میکنم. امین

یاعلی

 

تصویر ma.s
نویسنده ma.s در

اللهم عجل لولیک الفرج.

تصویر فقط حیدر امیرالمؤمنین است
نویسنده فقط حیدر امیرال... در

آرزویم برای شما دل آرام و خوش است.

و البته بین خودمون باشه راستش را بخواهی ارزو میکنم بیا اینجا خبر بدی که داری ازدواج میکنی. (نمی دانم چون سقراط هستم)

تصویر ma.s
نویسنده ma.s در

فدات بشم عزیزمwink

دیگه از من گذشته، 34 سالمه. خجالت میکشم دوباره بشینم سر سفره عقد.

تصویر فقط حیدرامیرالمؤمنین است
نویسنده فقط حیدرامیرالم... در

این چه حرفیه؟ نکنه جوک سال 1400 رو خواستی ثبت کنی؟!!! خخخخ

دوست من یک دختر مجرد (نه بیوه) 47 ساله بود؛ چند ماه پیش ازدواج کرد.