دوگانگی در انتخاب و ترس پیش از رخداد ازدواج

08:45 - 1400/06/30

سلام . خسته نباشید
:عشق مهم تره یا اهداف منطقی زندگی؟
من ۱۹ سالمه و دچار دوگانگی در انتخاب و ترس پیش از رخداد ازدواج شدم و هنوزم جواب این سوالم برام مبهمه که منطق مهم تره یا عشق! و چقدر سخته هم سو کردن هردوی اینها در جهت دلخواه! حدودا ۴ ساله پسری ۲۷ ساله عاشق بنده شده ایشون از لحاظ اخلاقی_مذهبی  پسر خوبین و ظاهرا به بلوغ عقلانی و اجتماعی رسیدن . تو این رابطه ی ۴ ساله بارها و بارها بنده به دلایل مختلف اعم از اختلاف سنی. تعصبات ایشون. عجله (اشتیاقشون برای رسمی شدن ) و اهداف خودم بهم زدم . بنده امسال باید کنکور بدم و در خودم ناتوانی مدیریت این دو موضوع مهم رو احساس میکنم و سخته که هم ذهنم رو متمرکز درس کنم و هم حواسم به ایشون و رابطه باشه.(به شدت بی تاب هستن_دچار افسردگی شدن طوری که گریه میکنن) بنده نمیدونم با ایشون میتونم زندگی خوبی داشته باشم یا خیر؟ یه ترسی در وجودم رخنه کرده که علتش برام خیلی واضح نیست .. به شدت گریزانم از ازدواج و اینهم برام مبهمه که چرا؟ شاید ترس از مسئولیت باشه! شایدم ترس از محدود شدن. هر چی که هست مایل نیستم این پسر رو ازار بدم.. از طرفی خودم واقعا تحت فشارم! راه حل چیه؟! چیکار باید کرد؟
مشکلات زیاده ... قضیه اینجاست که گویا نکات مثبت و منفی این رابطه با هم برابری میکنه! و همین باعث تردید منه!
یه چیزی تو وجودم عجیب داره ازارم میده هر چی فکر میکنم به نکات زیادی میرسم ولی بازم حس میکنم پاسخ رو پیدا نکردم
من مایل نیستم زود ازدواج کنم از طرفی ایشون سنشون کم نیست البته بارها گفتن صبر میکنن ولی صرفا در کلام!
چون حس میکنم به اندازه کافی صبر کردن
و اصرار دارن تشریف بیارن برای خواستگاری و عقد و...
ایشون اهل یه شهره دیگه هستن و بنده اهل شهره دیگه. معیارهای خانوادم متفاوته با ویژیگی هایی که این آقا داره.
(بنده به شدت وابسته به خانواده هستم و تاثیر پذیری بالایی دارم)
خانوادم از طرفی بهم میگن پسر خوبیه دیگه اینطوری پیدا نمیشه
اط یه طرف میگن ما چی میخواستیم خدا چی داد!
 خانواده ی من حساسیت بالایی دارن.
و من اذیت میشم این وسط.
خودم با ایشون حرف میزنم اروم و خوبم و گویا با مورد علاقه ترین فرد زندگیم دارم صحبت میکنم(کاملا با احساساتم همسو میشم)
ولی به محض اینکه تلفن قطع میشه انگار فردی دیگه میشم!
حتی اگر بعد مکالمه با کسی هم حرف نزنم! ولی احساساتم کاملا تغییر میکنه
 تبدیل میشم به یه فردی که به شدت مایله از این رابطه بره بیرون!
(کلا شخصیت وابسته ای ندارم_مایل نیستم کلا با هیچکس تو رابطه باشم!
چراش خیلی واضح نیست‌ برام
حالا چیکار کنم ک هم ایشونو ازار ندم هم خودم حالم خوب باشه؟
راه حل درست چیه؟
------------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/183613

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
9 + 1 =
*****
تصویر maleki
نویسنده maleki در

باسلام خدمت شما کاربر گرامی:

از اینکه به آینده خودتون بها داده و دنبال انتخاب صحیح هستید بسیار جای خوشحالی داره و امیدواریم بتونید با مهارت خودآگاهی که در این مدت انجام می دید بهترین انتخاب زندگیتون را داشته باشید.

اول درمورد مساله ترس خدمتتون عرض کنم:
ترس از کجا ریشه و نشات میگیره و شروعش از کجاست؟ به یک بیان خیلی ساده و روان و کوتاه جوابش اینه که:

از چیزی یا کسی یا راهی که شناخت دقیق و درستی نداریم ترس داریم. یعنی اگر از تاریکی میترسیم یعنی ما نمی دونیم در اون ظلمت چه چیزی وجود داره و ممکنه چه اتفاقاتی بیافته.
وقتی همون مکان تاریک روشن بشه دیگع اون ترس اولیه دیگه وجود نداره.

در قدم اول باید ببینید ترس از چی دارید؟ لیست کنید و در مقابل خودتون نسبت به تک تکشون شناخت پیدا کنید.

مثلا ترس از مسئولیت که خودتون ذکر کردید:
به نظرتون الان مسئولیتی به عهدتون نیست؟ درس خوندن  رسیدگی به بعضی از کارهایی که بهتون محول داده شده و... انسان با توجه به شرائطی که در اون قرار میگیره خودش را اماده میکنه و تغییر میده. یعنی شما همین الان در فضای دو سال قبل هستید؟ خیر الان دغدغه شما برای کنکوره و خودتون را برای کنکور دارید اماده می کنید پس دارید مسئولیت یه فرد کنکوری را در خود قبول می کنید.

پس هر چه به توانایی های خودتون بیشتر دقت کنید  اعتماد به نفس و استعدادهاتون را شناسایی کنید بهتر می تونید به ترس هایی از این قبیل غلبه کنید.

ترس از انتخاب را هم همینطور: وقتی شما با یه پسری که اینقده دوستتون داره و براتون شناخته شده و چند ساله به اخلاق و رفتارش اشنا هستید، در ارتباط هستید یعنی اینکه الان می تونید راحت معیارهاتون را تطبیق بدید و ببینید این شخص همونی هست که می خواهید که ذکر کردید بله همونه.

ترس بعدی که نمیذاره شما باز هم یه تصمیم قاطعی بگیرید اینه که از یه طرف ازدواج و نیازهاتون را نمی تونید نادیده بگیرید و تنهایی هایی که گاهی اذیت کننده هست و خواهد بود و از طرفی یه بلاتکلیفی را درخودتون ایجاد کردید که با دقت کردنهایی که از این به بعد خواهید داشت و شناخت بیشتر از خودتون و خواسته ها و نیازهاتون این کار شدنی میشه.

اینجا منطق و عقل اومده یه سری چینش هایی را انجام داده و یه عشق و محبتی نسبت به این شخص در درون شما ایجاد شده که شما را به سمت و سوی انتخاب میکشونه و این شمایید که در نهایت باید با در نظر گرفتن همه این مسائل انتخاب کنید.

البته جمله اخرتون حاکی از اینه که تقریبا انتخابتون را کردید و دوست دارید روی این انتخاب بمونید. ثبات در رفتار و تصمیم گیری می تونه تنها مشکلی باشه که الان باهاش روبرو هستید . چون تضمینی نیست نفرات بعد این خصوصیات مثبتی که در ایشون ذکر کردید را دارا باشند البته اگه فرض بر این باشه که نفرات بعدی باشند.

توجه دادن به نقاط مثبت این قضیه حتی با بودن نقاط منفی یکی از راهکارهای شما میتونه باشه. تردید هارا تبدیل کردن به قطعیت و نپرداختن مدام به وسوسه ها و ترس ها هم بهتون کمک میکنه که در عین اینکه الان به کنکورتون بپردازید به مساله ازدواج با این شخص هم فکر کنید که به نظر میرسه برای این قسمت جداگونه با کارشناسان ما مکاتبه کنید تا راهنمایی بشید.

موفق باشید.

تصویر به تو از دور سلام

سلام بر شما دوست خوب ما

مشاوره رو کارشناسان محترم به شما میدند.

من اول که بخاطر ادبیات بالاتون تحسینتون میکنم. استعداد نویسندگی بالایی دارید. تبریک میگم.

و نکته بعد اینکه با توجه به سنتون شما یا تازه دیپلم گرفتید یا سال دوازدهم هستید. پیشنهاد میکنم "کتاب مدیریت و سبک زندگی" سال دوازدهمتون رو با دقت بخونید. (کتابی که در تدریس بهش بها داده نمیشه؛ متأسفانه. ولی به خیلی از ابهامات شما پاسخ میده). اگه بتونید کتاب ویژه برادرانش رو هم بخونید؛ خیلی بهتره!

آرزو دارم روزهایی که پیش رو داری، همان روزهایی باشد که آرزو داری!

یاعلی