دیگه از خیلی چیزا لذت نمی‌برم

11:28 - 1401/03/08

سلام علیکم

ببخشید من چند وقتی میشه دیگه از خیلی چیزا لذت نمی‌برم

توی ذهنم با خودم حرف میزنم

خیلی زود از جوی که سر و صدا هست عصبی میشم

بعضی موقع ها انقد انرژی دارم که فکر میکنم میتونم. قله رو فتح کنم
و بعضی موقع ها انقد خالی از انرژی هستم که فقط می‌خوام ساعت زودتر بگذره

تنها این مشکلم نیست
من چند وقتی میشه ازدواج کردم

ولی این مشکل مال اخیرا هست
اما همسرم
مثل اینکه زمینه مشکل روانی  ته ا‌ما در ضمن خواستگاری بهم نگفته بود
و بعد از محرمیت گفت
و گفت ک. درمان  شده
تیپ

تیپ شخصیتی گروه B بوده

الان گاهی اوقات عصبانی میشه

نسبت به جامعه بد بین میشه
شب یه چیزی میگه فرداش تکذیب می‌کنه

کلافه شدم بخدا.

----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/210036
تصویر روئین تن مهدی

سلام خدمت شما کاربر گرامی
ضمن سپاس از اعتماد شما به مجموعه
شرایط ویژه شما قابل درک هست. یک زندگی تکراری و خسته کننده .آنچه مهم است این است که چگونه با این شرایط خودتون رو وفق بدید، آنچه مهم است این است که روحیه انفعالی نگیرید بلکه فعالانه خود شما این شرایط رو مدیریت کنید و تسلیم نشید.

اولین اصل برای مدیریت شرایط موجود، پذیرش و رضایت به شرایط موجود است. شما تا حدودی قید تغییر دادن دیگران را بزنید، (البته درمان شوهرتون رو تحت نظارت پزشک ادامه بدید) بپذیرید و  به داشته هاتون شاکر باشید

از آنچه توصیف کردید برمیاد که دنبال یه حلقه مفقوده هستید که دوست دارید بدانید مسبب این اوضاع روحی شما چیست؟

گاهی وضعیت موجود ناشی از غرق شدگی در افکار منفی است که در زندگی خود دست و پا می کنید.

این اسارت در اثر انرژی و پالسهای منفی هست که دائم برای خود می فرستید. انرژی منفی ممکنه واقعی باشه یا نتیجه توهمات و کثرت افکار منفی باشه که دائم امید و چشم انداز به آینده را از خودتون می گیره. در این حالت این افکار هستند که شما رو اداره می کنند نه اینکه شما افکار رو . راحت بگم، آنچه شخص رو بیش از همه تحت تاثیر قرار میده، افکارش هست . همین افکار هست که تبدیل به رفتار متناسب با افکار میشه.

پیچیده شدن در افکار منفی باعث می شه شیرینی زندگی تون رو بگیره، آستانه تحملتون رو پایین میاره و باعث میشه باهر مساله ای بهم بخورید.
طبیعی است که روحیه شما خراب بشه وقتی عادت به افکار منفی دارید. افکار منفی، روحیه شما رو خراب می کنه و روحیه خراب، اعتماد به نفستون رو ، و اعتماد به نفس ضعیف هم شما رو به رفتار اشتباه وادار می کنه (که چه بسا این رفتار اشتباه در قبال همسرتون باشه)، و مجددا رفتار اشتباه، مجددا روحیه شما رو تخریب می کنه و روحیه که تخریب شد... و همینطور این چرخه ادامه خواهد داشت.

آنچه شما باید انجام بدید این است که این چرخه مهلک رو تخریب کنید، با ورود افکار مثبت و یا رفتار مثبت که به شما عزت نفس و اعتماد به نفس بده
اما چند نکته
1- استعدادهای خودتون رو بشناسید، و اگر هنری دارید می توانید در خانه انجام بدید(مثل خیاطی یا هر هنری دیگه)، اگر می توانید در همین راستا با مشورت با شوهرتون بازار خانگی راه بندازید

2- به هیچ وجه زندگی خودتون رو با زندگی دیگران مقایسه نکنید، مطمئن باشید همه مشکلات دارند که آرزوی خلاصی از اونها رو دارند. اگر هم می خواهید مقایسه کنید خودتون رو با خانواده هایی که پایین تر از شما هستند و هیچ آجری از فضای خانواده سر جاش نیست.

3- صله رحمتون حتی در این وضعیت قطع نشه، و لو با تماس، صله رحم طبق روایت به آدمی عمر و نشاط میده،

4-(تکنیک شکرگزاری) هر روز که از خواب بلند میشید به خود و اطراف خود "خوب" نگاه کنید و مثبتها رو ببینید و شکر کنید. از اینکه خدا روز دیگری رو بهتون بخشیده شکر کنید. از اینکه نَفَس می کشید، از اینکه از نعمت پدر و مادرتون بهره مندید، از اینکه استعدادهایی دارید که دیگران ندارن. از اینکه نگاه به آینه می کنید و زیبایی دارید شکرگزار باشید. اعضا و جوارحی دارید که ممکن است دیگران از آن محروم باشند.

5-معنویت خودتون رو تقویت کنید. اگر دقت کنید شما تنها نیستید، با خدا رابطه دوستی برقرار کنید، کسی که خدا رو نداشته باشه تنهاست و لو اینکه در جمع باشه و خودش رو مشغول کنه، اما کسی که خدا رو داشته باشه، با بهترین همنشین دوست شده ، خدایی که همه جا هست و لازم است بهش توجه کنید، بالاخره ما سازه خدا هستیم و خود او گفته آدرس غلط نرید، این یاد من هست این محبت من هست که به شما آرامش میده و شما رو از افسردگی و پوچی نجات میده.
ضمن پایندی با نمازهای روزانه ، بعد از هر نماز با خدا با زبان خودتون درد دل کنید، شکایت زمونه رو پیش خدا ببرید، از اعماق جان باهاش حرف بزنید. گره های خودتون رو باهاش وا کنید."درد دل در کنج تنهایی" مشتمل بر چندین اصل از اصول روانشناسی است که «حال خوب» به ارمغان میاره. باعث میشه خودتون رو پیدا کنید. اونوقت دیگه دوست ندارید زمان همینطوری سپری بشه، چون خودتون رو ارزشمند خواهید دید.

*تفکر: یکی از عناصری که باعث میشه در زندگی روحیه فعالانه داشته باشید (و نه منفعلانه) اینه که اهل تفکر باشید. با یک برنامه منظم (هفته ای دو بار) روی صندلی حتی المقدور در حالی که چشم انداز وسیعی دارید بشینید و تفکر کنید. در مورد خودتون، اینکه کی هستید، و برای چی هستید. با تصویر سازی از بهشتی که قرار است ازش بهره مند بشید، خودتون رو از اسارت زمان حال، بیرون بیاورید و در آینده سیر کنید و برای رسیدن به این آرمان برنامه داشته باشید.

طبق آموزه های دینی، راهکارهای فوق، به شما لذت و غنای درون خواهد داد.
مژده دیگر اینکه چون درون زیبایی پیدا می کنید، رفتارهای زیبا از خودتون صادر می کنید، چون همانطور که گفته شد رفتارها معمولا ناشی از افکار و درونیات ما آدماست. رابطه شما به همسرتون غیر منتظرانه و نیکو خواهد شد، به سادگی از خودتون به نفع خودتون خواهید گذشت.(منیّت، چیزیه که معمولا در خانواده منشا خیلی از مشاجرات است). اگر ایمان شما افزون شد رابطه شما با همسرتون نیکو خواهد شد
به این روایت دقت کنید: «هر بنده ای که ایمانش به خدا بیشتر باشد به همسرش بیشتر ابراز علاقه و محبت می کند »[1]
و اثر این رفتار نیکو رو قطعا به طور متقابل از همسرتون خواهید دید.

موفق باشید

پی نوشت:
1-
(مستدرک – ج 14- ص 157)

تصویر دریافت سوالات

ببخشید من یه مشکل دیگه هم دارم
از لحاظ عقیدتی با همسرم به مشکل میخورم
نمی‌دونم عقیده درستی داره یا نه
نمی دونم چطور بدونم واقعا خدا دوست هست یا نه ؟

تصویر روئین تن مهدی

سلام مجدد خدمت شما

اگر قبل از ازدواج این پرسش رو می فرمودید در جواب می گفتیم تفتیش عقاید تا حدودی مناسب است، چون یکی از عوامل هم کفو بودن عقاید مذهبی مشترک هست.

اما الان که در موقعیت بعد از ازدواج واقع هستید تفتیش چندان جالب نیست چرا که چه بسا ممکنه باعث تنش بیشتر در روابط بشه.

بخصوص در مورد صفات کمالی مثل دوست داشتن خدا، که هر چند یک فضیلت است اما این صفت چیزی است که هر کسی نداره با اینکه مقید به امور شرعی هم هست. دوستی واقعی خدا جلوه و نتیجه ایمان هست و ایمان بخصوص در این زمونه دُرّ نایاب است. پس این تفتیش که آیا خدا رو دوست داری یا بهش ایمان داری یا نداری، شاید هیچکس از این سوال احساس رضایتبخشی نداره، چون لازمه جواب این هست که شخص امور مخفی و درونی خود را بر ملا کند.

تنها چیزی که شما بهش مامورید و می تونید مورد بررسی قرار بدید همین شرعیات و دستورات روزمره مثل نماز و روزه است. که اگر شوهر شما اهل این برنامه ها هست شاکر باشید و الا در صدد اصلاح و لو به طور غیر مستقیم باشید. و قبل از اصلاح همسر به اصلاح خود بپردازید و درون خود را زیبا کنید تا زیبا ببینید و زیبا رفتار کنید و انعکاس این زیبایی ها رو در رفتار اهل خانه ببینید، و هیچ گاه  اصلاح خود را به اصلاح شدن دیگران گره نزنید. متفاوت از دیگران باشید و گوی سبقت رو در این مسابقه چند روزه دنیا ببرید.

موفق باشید