رفتار تند با بزرگتر

09:42 - 1400/09/15

سلام وقت بخیر
ببخشید سوالم  در مورد پسر ۱۰ سالم هست
خیلی با مادر شوهرم با تندی رفتار میکنه
البته بگم باهم زندگی میکنیم
وهمش در اعتراض که چرا باهم تویه اتاق هستیم

---------------------------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/192896

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 0 =
*****
تصویر به تو از دور سلام

بر دوست خوب ما از طرف یک کاربر سلام

دوست عزیز؛ بصورت پیشنهاد مینویسم. بچه شما محبت و احترام به مادر بزرگش رو باید عملی یاد بگیره. جوری به مادربزرگ محبت کنید که پسرتون محبت را به چشم ببینه. 
مفهوم "احترام" برای بچه مفهوم انتزاعی هست ولی باید مصادیق احترام رو به شکل ملموس ببینه و لمس کنه!
من این ذهنیت درم بوجود آمد که مادربزرگ پیر و کم طاقت و حوصله هستند و اگر اینجوری باشه؛ نمود ظاهریش میشه کج خلقی و یا بداخلاقی!
 
اونوقت شما میتونید بدون اینکه حرفی به مادربزرگ بزنید که ایشون رو موقعیت پاسخ و واکنش قرار بدید و بدخلقی مادربزرگ رو بچه ببینه؛ مثلا شما میوه برای مادر بزرگ پوست بکنید و بهشون تعارف کنید.
جلوی بچه گاهی ازشون بپرسید چی میل دارید برای ناهار؟ و پیشنهاد ناهار اونروز رو از ایشون بگیرید. 
گاهی برای ایشون هدیه ای در حد توان تهیه کنید و همین جفت کردن کفش رو که کارشناس محترم فرمودند؛ گاهی شما کفش های مادربزرگ رو جفت کنید و کاری کنید که خدماتتون رو بچه به چشم ببینه!مرتب بگید که "من مادربزرگ را دوست دارم." "مادربزرگ مامان باباست." 

گاهی به مادربزرگ از قبل بگید که امروز اگه اجازه بدید ما هم همراه شما مسجد میاییم و موافقت ایشون که جلب شد.(چون ممکنه از بی حوصلگی بگه لازم به همراهی شما نیست؛ خودم میرم و ...) بعد موقع رفتن به پسرتون بگید ما امروز با مادربزرگ به مسجد میریم. (نگید مادربزرگ همراه ما میاد که بچه حس کنه مادربزرگ سربار شده.)
قصه که برای بچه میگید با اسم مادربزرگ شروع کنید و با احترام به مادربزرگ ختم کنید! 
از علاقه خودتون به مادربزرگتون برای بچه تون خاطره تعریف کنید. (نه از علاقه مادربزرگتون به شما که بعد بچه میگه خوش به حال مامان مادربزرگ خوبی داشت.)
و محبتها و احترامهایی از این قبیل که بچه به چشم ببینه!
خودم از اینکارها میکنم. من تولد بچه هامو خونه مادربزرگشون میگیرم. چون ایشون خیلی دوست داره نوه هاش و بچه هاش دورش باشند.چند سری خودم پیشنهاد دادم باهامون مسافرت بیاد. تمام مخارج سفر هم خودم دادم. خانم باور کن وقتی بچه یاد بگیره به مادربزرگ احترام بگذاره. نوجوان و جوان که شد توی روی مادرش نمی ایسته. شاید اونروز مادربزرگ دیگه بین ما نباشه. ولی این بچه بزرگ میشه و متقابلا روزی به بچه اش یاد میده که چگونه احترام شما رو نگه داره!

در پناه خدا محفوظ باشید. قدر خودتون رو بدونید؛ هرکسی روحیه شما رو نداره که دنبال راهکار برای احترام بچه اش به بزرگتر باشه.

یاعلی 

تصویر روئین تن مهدی

سلام خدمت شما کاربر گرامی

چند نکته عرض می شود امید است مفید باشه

1- اگر واقعا دلیلی که ذهن کودک شما رو به خودش مشغول کرده و بابتش کنشهای پرخاشگرانه داره، همون مساله جا و مکان مشترک باشه، چند راهکار ارائه میشه

* ذهن کودکتون رو به چالش بکشید: ازش سوال کنید و بگید "پیشنهاد آقا علی (اسم کودکتون) چیه؟ اونقدر سوال و جواب کنید تا به این نتیجه برسه که همین تنها گزینه ممکن هست. (که بخاطر مسائل اقتصادی چاره ای جز این نیست). البته ممکنه برای کودک قابل تصور نباشه که قیمت خونه مثلا چقدر زیاده، کودک فکر می کنه که خریدن خونه مثل خرید یه دوچرخه یا همین حدوداس. براش قیمت خونه رو ملموس کنید .(مثلا پول 20 تا ماشین میشه یه خونه )

* تغییر نگرش کودک: لازم هست یک تصویر مناسبی از مادر شوهرتون برای کودکتون مجسم کنید. کودک شما وقتی ظاهر قضیه رو می بینه مادر شوهرتون رو کسی می بینه که مزاحم شماست. چون از زاویه دید خودش به قضیه نگاه می کنه. اما شما می تونید این نحوه نگاه رو عوض کنید. مادر شوهرتون رو به یکی از منافع یا علاقه مندیهای کودکتون متصل کنید. (مثلا چون کودک شما باباشو دوس داره، براش جا بندازید کسی که وجود نازنین باباتو به دنیا آورده هم دوست داشتنیه. همانطور وقتی که غذایی رو دوست داره، آشپزش رو هم دوست داره)

* هدیه ای که دوست داره رو تهیه کنید. و از مادر شوهر بخواید که به پسر شما بده. بخشش و هدیه، معجزه می کنه. هدیه هر چند کوچیک. اما به یک بار بسنده نکنید تا فکر کنه این اتفاقی بوده. سه چهار بار این فرایند رو در عرض یه ماه انجام بدید. به مادر شوهرتون هم بگید این جمله رو بکار ببره "چون نوه مو دوست دارم می خوام یه هدیه خوشکل بهش بدم"

2- اما ممکنه تنش کودک شما عامل دیگری داشته باشه و تنگی و اشتراک مکانی، فقط یه بهانه باشه. کودک خیلی از مسائل و واکنشها رو با "مشاهده" یاد می گیره و حب و بغضهاشو با مشاهده رفتارهای والدین تنظیم می کنه. بسیار باید مواظب باشید که در خلوت خودتون جلوی بچه چه واکنشی و چه صحبتی در مورد مادر شوهرتون دارید. کودک به راحتی فیلمبرداری و ضبط می کنه و به ذهن میسپاره. و چون والدین الگوهای او به شما میرن، فکر می کنه کار درست اینه که مامان و بابا انجام میدن. حتی یه اخمی که شما در بحث با شوهرتون در رابطه با مادرشوهرتون داشته باشید کودک برداشت خودش رو می کنه. اونوقت مکان اشتراکی صرفا یک بهانه میشه.

 

موفق باشید

تصویر دریافت سوالات

بسیار بزرگوارید البته مشکلم بسیار درهم پیچیده است ،چون مادر شوهرم با پسرم باهم درگیرند ومدام مادر شوهرم از پسرم که فقط ۱۰ سال دارد گلایه می‌کند وهر لحظه با صدای بلند با او درگیر می‌شود تا من متوجه آنها بشوم وبا پسرم دعوا کنم ،وحتی طوری صبرم لبریز می‌شود که نه مادر شوهرم رامیتوانم متقاعد کنم ونه پسرم رو،گاهی به تنبیه پسرم منجر میشه خجالت میکشم مشکلم رو در جایی مطرح کنم واقعا خیلی زشته که مادر بزرگ با نوه کنار نیاد وهرچه به مادر شوهرم می‌گویم بچه رو با خودت مسجد،،ببر ،براش قصه بگو ،باهم آ تبار بگیرید دوری میکنه

حتی پسرم میگه همه مادر بزرگ دارن من هم مادر بزرگ دارم،وهرچه میگم پسرم اصلا خودت با دوستانت به مسجد برو،بازی برو،زمین فوتبال برو،میگه با تو برم مامان مادر پسری ،مادر بزرگ نیاد با ما

تصویر روئین تن مهدی

سلام مجدد خدمت شما

مشکل پیچیده شما به طور اصولی و ریشه ای قابل حله. ذهنیت پسر شما احتمالا در اثر اتفاقاتی که قبلا پیش اومده حاصل شده و الان این ذهنیت باید پاک بشه.

با همون راهکارهایی که عرض شد میشه به این مطلوب رسید. بخصوص هدیه دادن رو در دستور کار قرار بدید. هدیه دادن توسط مادر شوهر شما به پسر شما، به مرور ذهنیت پسر شما رو از یک شخص مزاحم به یک شخص دوستداشتنی تبدیل می کنه. حتی شما می تونید کارهای کنید و به پسرتون بگید اینو مادر بزرگ برات انجام داده (چون قصد اصلاح بین دو نفر دارید این خلاف واقع گفتن ایرادی نداره). مثلا دمپاییش رو مکرر جفت کنید و به پسر بگید اینو مادر بزرگ انجام داده. لزومی نداره به پسرتون بگید مجبوری مادربزرگت رو دوس داشته باشی.خیر.

شما با این راهکارها به طور غیر مستقیم مادر بزرگش رو دوست داشتنی خواهید کرد. البته به یک بار بسنده نکنید و این قضیه به گذر زمان لازمه که باید صبور باشید

موفق باشید