روزگار کج مدار

16:57 - 1393/05/05

سلام 

طاعات و عبادات قبول 

می خواستم داستان خودم را بگم 

من نمی خوام نه دروغ بگم داستان خودم را می گم که هم جور نامردی مردی را کشیدم و هم جور فرهنگ بیجای مملکت خودمون و هم روحیه خیلی ضعیف خودم 

25 سالم بود به عقد مردی دراومدم یکسال و نیم نامزد بودیم که یادم نمی یاد جز اذیت از این آقا چیزی به یاد داشته باشم حتی می خواست طلاقم بده که من با التماس به معنی واقعی کلمه التماس نپذیرفتم نمی دونید چه کشیدم 

بالاخره ازدواج کردیم تازه فهمیدم مشکلش چیه 

اون بجای برخورد منطقی با مشکل همش می گفت برو من برات دعا می کنم که ازدواج کنی 

وقتی دید نمی رم با دعوا کردن و آوردن خانوادش و جیغ زدنهای پیاپی خواهرش تو خونه من باعث شد که خانواده من بپذیرند که دیگه نمیشه کاری کرد و اینطوری شد که جدا شدیم 

به همین راحتی 

بقیه اش داستان دادگاه و ایناست که گفتنیش ضرورتی نداره 

من واقعا می خوام بگم اگه یه مردی نامردی کنه این زنان هستند که باید جورش را پس بدهند 

از اون به بعد خواستگار می آمد چه از محل کار و چه از محل و آشنایان (البته اونایی که اطلاعی از ازدواج من نداشتند) ولی به محض فهمیدن می رفتن و اگه می آمدند که اونا فاقد شرایط لازم بودند 

اینطوری زندگی من گذشت. پدرم هیچ تلاشی در عوض کردن خونه نکرد و حرفاشون در حد حرف موند و هیچگاه عملی نشد و سنم بالا رفت و الان 40 سالم هست و ازدواج نکردم و با روحیه ای ضعیف دارم ادامه میدم 

دلم برای بچه ضعف می ره منم دوست دارم مادر بشم 

تنهام خیلی خیلی دوست داشتم من هم کسی را تو زندگی داشتم 

بعضی وقتا کوجکترین کارها برام آرزوم میشه اینکه منتظر کسی باشم 

نمی دونم مشکل آن نامرد را متوجه شدید یا نه ، فقط این رو بگم که من با شرایط سابق به منزل پدرم برگشتم و ایشان توانایی را نداشتند، بیماری عار نیست ولی اگه کسی را بدبخت کنی بازم هم  فقط بیمار هست 

اون به من می گفت تو برو من با یکی دیگه می تونم 

اون همه مشکلات خودش را سر من شکست 

یکی می گفت تو چقدر ضعیف هستی که ول نکردی و اون سر تو شیر شد 

ولی جواب من این بود من به خدا حتی به مادرم نگفتم گفتم درمان داره خوب میشه ولی با اون دعوا و همه جمع شده بودند و می گفتند که تو چکار می کنی که این نامرد این طور می خواد تو بری مجبور شدم بگم 

می دونم کاری از دست کسی برنمی یاد 

ولی فقط بگم یه خواهش دارم از همه کسایی که می یاند و این مطلب را می خوانند 

خواهش می کنم اگر کسی مشکل داره با ازدواج فرد مقابلش را در مشکلات بیشمار قرار نده 

خواهش می کنم دید خود را نسبت به افراد مطلقه اصلاح کنید 

خواهش می کنم در جامعه محیط سالمی برای خانمها هم قرار بدین که اونها هم بتونن از گردش و تفریحات سالم و بدون مشکل برخوردار بشن 

برام دعا کنید 

 

 

 

http://btid.org/node/34412

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 3 =
*****
تصویر anoosh
نویسنده anoosh در

ساره همسر اول حضرت ابراهيم (ع) ساليان سال بچه دار نمي شد و هميشه در حسرت داشتن بچه بود تا اينكه خداوند به ايشون وعده ي بچه دار شدن داد. ساره تعجب كرد و گفت مگه ميشه در حالي كه من پيرزني مسن هستم . به او گفتند خداوند هر چه مي خواهد انجام مي دهد. ايشون اون موقع 96 سال سن داشت!

(دقيق نبود و مضمون داستان بود)

تصویر hadiis
نویسنده hadiis در

چی بگم والا ...

تنها چیزی که از این قضیه میشه استنباط کرد اینه که مردای 15 سال پیش با الان هیچ فرقی نداشتن همشوووووووونnoتنهایی سخته،خیلی سخت!!! حسرت به دل موندن یه چیزایی سخت تره،انشالله به زودی زود صاحب یه زندگی خوب و عالی بشین...

تصویر ترنم
نویسنده ترنم در

سلام دوست خوبم

تحت تاثير نوشته ي صادقانه ي شما قرار گرفتم .... نمي دونم بايد چي بگم ولي توكل كنيد . انشاءالله خدا خودش بهتون كمك كنه . باور كنيد حرفهاتون برام غير قابل درك نبود و مي تونم  احساستون رو بفهمم. من نمونه هاي زيادي ديدم كه توي شرايط مشابه و يا كمي متفاوت از شما بودند و الان ازدواج هم كردند و به قول شما در حسرت ساده ترين چيزها هم نموندند .

خدا كفايت مي كنه براي قلبهامون پس بهش توكل كنيد و اميد داشته باشيد كه روزي به آرزوهاتون مي رسيد . انشاءالله