زندگیمون بعد ۱۲سال عاشقی، داره دیگه معمولی میشه

10:37 - 1401/02/24

سلام
سوال داشتم ما یه خانواده ۳نفری هستیم خودم، شوهرم و دخترم که۶ساله ست. ما الحمدالله زندگی خوب وعاشقانه ای داریم فقط اخیرا مشکلاتی پیش اومده که نگرانم کرده. رابطه دخترم قبلا با پدرش خیلی خوب بود شوهرم خیلی با بچه بازی میکرد با هم صحبت میکردیم منچ و دوز بازی میکردیم اما بعد از فوت بچه دومم۹ماه پیش کم کم شوهرم اخلاقش خشک شده. با بچه بازی نمیکنه با من صحبت نمیکنه خیلی اوایل کمتر بود تا اینکه گوشی تازه خریدو وقت زیادی رو با گوشیش میگذرونه برنامش معمولا اینه ساعت۶یا۵از سر کار برمیگرده خسته اس توی گوشیه بعد نماز غذا تلویزیون بعدم خواب البته هر تعطیلی مارو بیرون میبره وروزایی که سرکار نمیره کمتر از گوشی استفاده میکنه الان دیگه وقتی از سر کار میاد نه با من صحبت میکنه و بگو بخند داره نه با دخترم بازی. دخترم قبلا از لحاظ عاطفی خیلی بیشتر با پدرش صمیمی بود اما الان فقط میگه مامان تو رو دوست دارم مدام منو میبوسه حتی وقتی همسرم خونه س اگه من برم تو اتاق میاد همونجا میشینه کنارم. حتی تو تلویزیون چند وقت پیش یه فیلمی بود دختره خیلی باباشو دوست داشت گفت مامان این بچه باباشو خیلی دوس داره ولی من تو رو خیلی دوست دارم. نگران رابطه عاطفی همسرم با دخترم هستم. من فکر میکردم کم کم بهتر شه ولی داره دورتر میشه از ما.چند باری هم با همسرم صحبت کردم زیر بار نمیره، یا جنجال میکنه میگه من دارم کار فرهنگی میکنم توی گوشی جهاده (طب اسلامی ایرانی خونده کانال و گروه داره هم مطلب میزاره هم پاسخگویی به سوالات توی ایتا،واتساپ،اینستا) منم قبول دارم اما نه تا حدی که به رابطمون خدشه وارد شه باید با برنامه ریزی کار کرد مخصوصا اینکه ما اینجا غریبیم و با هیچکس رابطه نداریم و اگر در روز با اون حرف نزنم دیگه کسیو ندارم و دلم خیلی میگیره. حس میکنم منم دارم ازش دور میشم حس میکنم دیگه مثل قبل عاشق نیستیم.زندگیمون بعد۱۲سال عاشقی داره مثل خیلی های دیگه معمولی میشه و این منو به شدت نگران کرده

ببخشید طولانی شد اگه ممکنه بهم بگید چیکار کنم قبل اینکه افسار زندگی از دستم در بره همه چیزو درست کنم.

----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

انجمن‌ها: 
http://btid.org/node/208495
تصویر موسوی نسب سید احمد

بسم الله الرحمن الرحیم

بابت از دست دادن فرزندتان به شما تسلیت عرض می کنیم و از خداوند خواستاریم که به شما صبر عنایت بفرماید. واقعا غم از دست دادن فرزند بسیار سنگین است.

تمامی انسان ها بعد اینکه یکی از عزیزانشان فوت می کنند به دلیل مسائل عاطفی و احساسی دچار مشکلی می شوند به نام «اختلال سوگ» که در برخی مواقع شکل افسردگی به خود می گیرد.

سوگ دارای مراحلی است که تا این مراحل به اتمام نرسد شخص به زندگی عادی قبل از سوگ بر نمی گردد.

مراحل سوگ:

شوک و انکار: در ابتدا مدتی طول می کشد که شخص فقدان عزیزش را قبول کند به همین دلیل مدتی این مسئله را انکار می کند.

خشم: این خشم می تواند در مورد خود شخص یا دیگران یا دنیا و یا حتی خشمگینی نسبت به خداوند باشد.

گریز: در این مرحله شخص به هر کاری دست می زند تا از این مشکل فرار کند.

افسردگی: در این مرحله حالت ها و نشانه های افسردگی برای شخص ایجاد می شود. احساس بی حوصلگی و احساس پوچی از جمله علائمی است که نشان می دهد شخص در این مرحله قرار دارد.

برگشت به زندگی عادی: بعد از طی کردن دوره افسردگی شخص به زندگی عادی بر می گردد. البته زمان طی کردن مرحله افسردگی در افراد مختلف، متفاوت است و البته کمک گرفتن از مشاور نیز به عبور با سرعت بیشتر از مرحله افسردگی و بازگشت به زندگی عادی کمک زیادی می کند.

بهترین و اصولی ترین کاری که می توان برای درمان این حالت انجام داد مراجعه به مشاور حرفه ای است. پس باید تلاشتان را انجام دهید که همسرتان را ترغیب کنید تا به مشاور مراجعه کنند. البته اگر احساس می کنید که ایشان قبول نمی کنند یا شرایط خانواده بدتر می شود در ابتدا به این مسئله اشاره نکنید و مدتی روی ارتباطتان با ایشان تمرکز کنید تا رابطه شما بهتر شود و بعد در صورت عدم تغییر با ایشان، نیاز به مراجعه به مشاور مطرح شود.

اما آن کاری که شما باید در منزل انجام دهید تا به ایشان کمک کنید که به زندگی عادی خود برگردند مواردی است که در ادامه بیان می کنیم.

الف- ایشان را درک کنید: همه انسانها مثل هم نیستند و بعد از فشار روانی زیادی مثل از دست دادن عزیزان مثل هم رفتار نمی کنند و برخی ممکن است اصلا دچار اختلال سوگ نشوند و برخی ممکن است زودتر از این مرحله عبور کنند و برخی نیز ممکن است مدت بیشتری طول بکشد، حتی برخی از موارد وجود دارد که تا دو سال نیز ممکن است این شرایط ادامه داشته باشد، پس باید ناراحتی و فشاری که روی ایشان هست را درک کنید و فشار نیاورید.

هر چه ایشان بیشتر احساس کنند که شما درکشان می کنید به ارتباطتان کمک بیشتری می کند.

ب- استفاده از موبایل برای فرار از مشکلات: یکی از علل اصلی استفاده زیاد از فضای مجازی، فرار از مشکلاتی است که در طول زندگی پیش می آید. البته اینکه ایشان زمان زیادی را نیز سر کار هستند احتمال این را دارد که به خاطر فرار از یادآوری و تلخی این مشکل باشد. پس کاری که شما باید انجام دهید این است که به هیچ وجه به ایشان فشار نیاورید که زودتر به خانه برگردند یا کمتر از گوشی استفاده کنند چون فقط شرایط روحی ایشان را بدتر می کند.

 توجه کنید که در اختلال سوگ فرار از مواردی که باعث می شود شخصی به یاد عزیزی که از دست داده بیفتد هم وجود دارد و شاید به همین دلیل از شما و دخترتان فاصله گرفته اند که کمتر به یاد فرزند از دست رفته بیفتند و کمتر اذیت شوند.

ج- سعی کنید با ایشان ارتباط برقرار کنید و صحبت کنید و احساساتشان را بپرسید: هر چه این افراد در تنهایی بیشتری فرو بروند شرایط بدتر می شود.

شما اصلا نباید نگران رفتار ایشان باشید چون ممکن است اوایل مقداری تند رفتار کنند یا شما را پس بزنند اما شما نباید ناامید شوید و باید با روش های مناسبتر و نرمتر ادامه دهید.

در این مشکل صحبت کردن در رابطه با احساسات بسیار مهم است و باعث تخلیه روانی همسرتان می شود و این تخلیه روانی به کاهش فشار روانی و کنار آمدن با مشکل کمک زیادی می کند.

در این مورد شما باید بیشتر گوش دهید تا ایشان راحتتر صحبت کنند و بیشتر تخلیه شوند. عدم تخلیه احساسات ایجاد شده به دلیل سوگ یا همان عدم سوگواری، باعث می شود زمان بیشتری شخص در این حالت بماند. گاهی نیاز است که فریاد بکشند یا گریه کنند که این موارد نیز جزوی از تخلیه احساسات هستند.

به زمان صحبت کردن توجه کافی داشته باشید. می توانید از ایشان بپرسید می خواهم با شما حرف بزنم چه زمانی راحتتر هستی؟

در مورد موارد روزمره و اتفاقاتی که برای شما افتاده صحبت کنید یا از مسائل روزمره و اتفاقاتی که برای ایشان افتاده سوال کنید تا بتوانید ارتباط کلامی خوبی داشته باشید.

نشستن در کنار ایشان نیز نوعی از ارتباط است اما ارتباط فیزیکی است که باعث می شود شخص احساس تنهایی نکند. فقط توجه کنید که حضور شما در کنار ایشان با رفتاری همراه نباشد که باعث به هم ریختگی ایشان شود. مثلا چند روزی فقط در کنار ایشان بنشینید و بعدا می توانید از لمس کردن و گرفتن دست ایشان یا دست گذاشتن روی شانه ایشان نیز استفاده کنید. هر زمان احساس کردید که ایشان الان تمایلی به لمس شدن ندارند این کار را متوقف کنید.

د- روش گفتگو کردن و صحبت کردن را بیاموزید: می توانید مهارت ارتباط موثر در ذیل مهارتهای زندگی را از طریق جستجو در اینترنت یا کتابهایی که در این موضوع نوشته شده یا شرکت در کارگاهی های مهارتهای زندگی بیاموزید تا ارتباط مناسب و خوبی داشته باشید. در کنار این توصیه می کنیم که کتاب گفتگو های حساس را نیز مطالعه کنید چون برخی از تکنیکهای این کتاب به گفتگو و ارتباط بهتر کمک زیادی می کند.

ان شاء الله خداوند به شما و همسرتان در این غم عظیم صبر عنایت فرماید و به شما کمک کند تا از این مرحله سخت عبور کنید. اگر در ادامه سوال یا درخواست کمکی داشتید می توانید با ما از طریق سایت ارتباط بگیرید، ما در کنار شما هستیم.

تصویر دریافت سوالات

ببخشید شوهرم بعد فوت بچه اصلا راجب احساساتش با من حرف نمیزد حتی وقتی من میخواستم باهاش درد ودل کنم یه رفتارایی نشون میداد که میفهمیدم خوشش نمیاد یا حرف رو عوض میکرد با این اوصاف بازم باید در مورد احساساتش باهاش صحبت کنم یانه؟

خیلی ممنونم که با این دقت به سوالم جواب دادید اجرتون با امام رضا ع انشاالله عاقبت بخیر بشید.

تصویر موسوی نسب سید احمد

بسم الله الرحمن الرحیم

از اینکه مجددا سوالی که برای شما مطرح شده است را با ما بیان کردید از شما سپاسگزاریم.

این مسئله برای همه افرادی که می خواهند با یک نفر در مورد مسئله سختی صحبت کنند، پیش می آید حتی برای مشاورین نیز در جلسه مشاوره ممکن است پیش بیاید. یعنی مراجع اصلا صحبتی نکند. پس نگران نباشید و بدانید که این مسئله طبیعی است.

علت اصلی این که صحبت نمی کنند چند مسئله می تواند باشد:

اول اینکه ممکن است چون مرد هستند و نمی خواهند در مقابل شما از خود ضعف نشان دهند ناراحتی و یا حتی خشم خود نسبت به اتفاق ناگواری که افتاده را پنهان می کنند و به همین دلیل در این مورد هیچ صحبتی نمی کنند.

در اینجا باید شما از راه دیگری ورود کنید، مثلا از شخص دیگری بخواهید در این زمینه با ایشان صحبت کنند. فقط این شخص باید چند ویژگی داشته باشد اولا با ایشان راحت باشد ثانیا همسر شما به این شخص اعتماد داشته باشد و ثالثا این شخص در جریان این اتفاق ناگوار باشد نه اینکه چیزی در این زمینه نداند.

کار دیگری که می توانید انجام دهید این است که ابتدا بگویید می خواهم در مورد این مسئله با تو صحبت کنم چون شخص دیگری را ندارم که با او درد دل کنم. یا از روش های دیگری که ممکن است جواب دهد استفاده کنید. این که چه روشی جواب می دهد به شناخت شما از ویژگی های ایشان بستگی دارد.

دومین دلیلی که وجود دارد این است که ایشان می خواهد از این مشکل فرار کند و به همین دلیل چیزی نمی گوید یا هنگامی که شما می خواهید صحبت کنید خودشان را بی رغبت نشان می دهند.

در این مورد هم شما باید در ابتدا یک زمان مناسبی را انتخاب کنید که مثلا ایشان شاد هستند یا شرایط روحی بهتری دارند. بعد از ایشان بپرسید که می توانید الان با هم صحبت کنیم؟ اگر گفتند نه! بپرسید چه زمانی راحت تر هستند؟ البته ممکن است در ابتدا قبول نکنند ولی شما با فاصله چند روز درخواست صحبت کردن را تکرار کنید.

نکته دیگری که در این جا باید دقت شود این است که شما باید اعتماد سازی کنید. یک راهش این است که در حین گفتگو یا در ابتدای صحبتتان احساساتی که ممکن است ایشان داشته باشند را به عنوان احتمال ذکر کنید. مثلا بگویید احساس می کنم یا احتمال می دهم که تو خیلی ناراحت هستی یا به خاطر این اتفاق خشمگین هستی که چرا برای ما اتفاق افتاده؟ بعد باید این احساسات را تایید و درک کنید. مثلا بگویید من هم این احساسات را دارم یا داشتم و طبیعی هم هست که این احساسات را داشته باشیم، چون مسئله خیلی خیلی بزرگ و سختی هست.

می توانید به ایشان پیشنهاد دهید که اگر نمی خواهند خیلی با شما در این زمینه صحبت کنند به یک نفر دیگر مراجعه کنند یا حتی به مشاور مراجعه کنند.

دقت کنید که مشاور با روانشناس در وظیفه و روش کار متفاوت است. مشاور در مشکلاتی که در مسائل زندگی برای افراد پیش می آید به به افراد کمک می کند و اصلا مراجعه به مشاور نشان دهنده داشتن مشکلات روانی نیست. اگر گفتند من که مشکلی ندارم یا بیمار نیستم این توضیح را برای ایشان بیان کنید.

نکته مهم این است که ابتدا ایشان باید احساساتشان تخلیه شود که با گفتگو این اتفاق می افتد. البته با نوشتن هم اتفاق می افتد، یعنی شما می توانید به ایشان پیشنهاد دهید که احساسات و افکارشان را روی کاغذ بنویسند و بعد پاره کنند و دور بریزند تا کسی نبیند. همین که از ذهن خارج شود بسیار کمک کننده است.

شما دقت کنید و ببینید که کدام دلیل در مورد همسرتان درست است طبق همان عمل کنید. البته زمان ممکن است طولانی باشد و شما باید ناامید نشوید و ادامه دهید. می توانید از بزرگترهای فامیل هم کمک بگیرید مثلا از پدر یا مادرشان یا بزرگتر فامیلی که همسرتان از آن شخص حرف شنوی دارند و به آن شخص احترام می گذارند.

اگر باز هم نکته و سوالی بود حتما بفرمائید تا به شما کمک کنیم.