12:06 - 1402/02/27
سلام وقت بخیر
نوه من ۹ سال داره واز من میپرسه خدا چگونه بوجود آمده، جواب ندارم قانعش کنم
نوه من دختره امسال به سن تکلیف رسیده بهش میگم موقع نماز موهات نباید دیده بشه میگه مگه اینجا نامحرم هست چه بگم خودمم موندم
----------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register
انجمنها:
http://btid.org/node/245377
با سلام خدمت شما کاربر محترم
ان شالله خداوند متعال نوه عزیزتان را برایتان نگه دارد.
سوال اول:
در ابتدا تلاش کنید مثالهایی برای او بزنید تا وجود خدا برایش کاملا آشکار شود. مثلا بگویید اگر بیای تو خونه و ببینی ی غذای خوشمزه(غذایی را که دوست دارد بگویید) روی گازه، ممکنه این غذا را نه مامان پخته باشه نه مامان جون، نه کس دیگه؟ طبیعی است که کودک میگوید نه امکان ندارد، کسی حتما آن را پخته است. اگر این غذای ساده نیاز داره که کسی اون رو بپزه، پس جهان به این بزرگی و زیبایی حتما به سازنده نیاز داره که خداست.
برای ندیدن خدا از دردهایش مثال بزنید. بگویید خیلی چیزا هستن که ما نمیبینیم مثل درد ولی هستن.
اما اگر سوالش در مورد از کجا آمدن خدا تکرار شد، برایش توضیح دهید که بعضی چیزها همیشه بودن. بگید ما در مورد چیزایی سوال میپرسیم که ی وقتی نبودن و بعد به وجود اومدن. مثلا دو ساختمان یا دو پارک را برایش مثال بزنید(از آنهایی که او میشناسد) یکی از آنها قدیمی باشد، به گونهای که تاریخ ساختش از نوهتان بیشتر باشد و دیگری جدید باشد و تازه درست شده باشد. سپس برایش بگویید اون که قبلا بود رو که ما نمیپرسیم از کجا اومد، اون که جدیده رو میپرسیم.
توجه دارید که تمام این ها مثالهایی است برای اینکه یک مطلب عقلی و دشوار را در غالب مثالهای کودکانه در آوریم. شما نیز به فرزندتان این مسئله را یادآوری کنید که اینها مثال است. بر عبارت «مثل اینکه» تاکید کنید تا فرزندتان درگیر مقایسه نشود.
برای تبیین مسائل اعتقادی برای کودکان خوب است کتاب «خدایی که در این نزدیکی است» اثر مسلم گریوانی را مطالعه نمایید.
اگر این مسئله برای خودتان نیز حل نشده است به پیوند زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/103461
سوال دوم:
برای کودک تببین نمایید که ما از خیلی چیزها خبر نداریم و خداوند به عنوان دانای کل، ما را راهنمایی کرده است. مثلا این گونه مثال بزنید:
فکر کن شب با بابات رفتی بیرون از خونه، میرسی به ی جای تاریک که دیگه چشمای کوچلوت هیچ چیزی رو نمیبینه. اما بابات ی عینک قوی داره که میتونه باهاش همه چی رو ببینه. بابات میگه عزیزم این جا پر چاله است. پس هر جا من گفتم قدم کوچلو بردار، هر جا گفتم قدم بزرگ، هر جا گفتم برو چپ، هرجا گفتم برو راست تا توی چاله نیفتی. اینجا چیکار میکنی؟ تو اینجا به حرف بابات گوش میکنی و بدون اینکه بدونی اونجا چی هست قدمات رو مطابق حرف بابات بر میداری.
خدا هم همینجوریه. ما نمیدونیم که وقتی مردیم چه اتفاقی برامون میفته. خدای مهربون که از همه چی خبر داره، بهمون گفته وقت نماز چادر رو بزار. ما نمیدونیم چرا. مث همون موقع که نمیدونستیم چرا باید قدم بزرگ یا کوچیک برداریم. اما میدونیم خدای مهربون، اینو گفته که پامون تو چاله نره و بعدا آسیب نبینیم.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه به پیوند زیر مراجعه کنید:
https://btid.org/fa/news/226310
امیدوارم این پاسخها بتواند سوالات ذهنی نوه عزیزتان را پاسخ گوید.