طلاق توافقی رو چه جوری انجام بدم

00:50 - 1399/07/24

چطور میشه توافقی جدا شد؟

چطور این موضوع رو با همسرم مطرح کنم؟

نمیخواهم با ایشان ادامه دهم. احساس خوبی ندارم و دیگر نمیتوانم تحملش کنم.

احساس پشیمانی بدی دارم.

اصلا حالم خوب نیست.

 

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/154514

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 13 =
*****
تصویر Mitra
نویسنده Mitra در

ببین ی دوست وهمکلاسی دوران مدرسه دارم هم سن خودمه ولی زود در سن ۱۵سالگی ازدواج کرد .دوتا دختر داره دختر بزرگش الان ۱۸سالس.و اونم ازدواج کرده و یک پسر دوساله داره.این دوستم از روز اول‌ هی ناراحت بود که چرا با پسر عموی خودش ازدواج کرده .ومیگفت خوشم ازش نمیاد.یک روز از عمرم بمونه طلاق میگیرم ازش .ناشکری میکرد همیشه..کمی کسری نداشت .ماشین .خونه.همیشه وسایل خونه عوض میکرد. .همیشع شیک پوش و ولخرج.خوشی زده بود بسرش.بعدشم یک روز اومد پیشم بهم گفت میخام طلاق توافقی بگیرم .دعوامون شده بهش گفتم دوستت ندارم .وهیچیم نمیخام فقط  طلاق.وقهر کرده بود خونه باباش... ۴۰روز نرسیده طلاقش گرفت  بدونه هیچچچچ.الان میگه کاش برگردم به عقب و سفت شوهرم بگیرم نزارم ازدستم بره.تو یک اتاق تنها زندگی میکنه.و بقول خودش بیشتر وقتا گرسنشه نه غذا. لباسم کهنه اینو اون میگیره میپوشه.لباش از کم ویتامینی ترک میخورن پوستش چروک شده .مدام پیش من گریه میکنه.بعضی اوقات میره خونه دخترش شاید یک غذای گرم بخوره.بقول خودش مادرش که اصلا روی خوش نشون نمیده.میگفت تا خونع خودم بودم مادرم دوستم داشت الان که اونجام یک اتاق تو حیاط بهم داده.ودیگه هیچ.دوش هم میگیرم ناراحت میشه که اب مصرف میکنی.سرکوفت میشنوم.۴ساله طلاق گرفته.تخمدانش هم مریض بود دراوردش.ودیگه نمیتونه بجه دار بشه.بخاطر همین ازدواج نمیکنه تااخر عمرش

تصویر یک زن مطلقه
نویسنده یک زن مطلقه در

نکن این کار رو

پشیمون میشی

دوستت داره؟

اگه دوستت داره

پس قدرش رو بدن

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

فکر کردی طلاق بگیری

خوشبخت میشی؟

اول بدبختیته

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کابر محترم

علت واقعی تصمیمتون برای طلاق چیه؟ چه مدت ازدواج کردید؟ آیا فرزند هم دارید؟ چگونه با همسرتون آشنا شدید و چطور تصمیم به ازدواج گرفتید؟ آیا همسرتون از حس شما به خودش مطلع است؟ خانواده شما از وضعیت شما آگاهی دارند؟ لطفا بیشتر توضیح بدهید تا بهتر بتوانیم در این زمینه به شما کمک کنیم.

موفق باشید.

تصویر ناشناس78558
نویسنده ناشناس78558 در

لطفا نه راهنمایی شعارگونه وایده آل کنید و نه سرزنش کنید.

تصویر کاربر921
نویسنده کاربر921 در

ایشون بر خلاف صحبت هایی که قبلا کردیم داره عمل میکنه و من بر اساس حرف ها تصمیم به ازدواج گرفتم.

اصلا اهل درس و پیشرفت نیست وبه من دروغ گفت. دنبال گشتن و خیابون گردی و خرید و این چیزاس که من به شدت متنفرم.(البته در حد نیاز و معقول اوکی هست) بسیار حاضر جواب هستند که قبلا خودشو نشون نداد. هر روز بحث داریم.

یکسال هست ازدواج کردیم. فرزند نداریم. دانشگاه آشنا شدیم.من در اوایل به به ایشون پیشنهاد ازدواج دادم. بعدش منصرف شدم. و به ایشون هم گفتم. اما به هر دری زد تا منصرف نشوم. خیلی گریه میکرد و خیلی قول داد وخیلی حرفا زد که الان واقعیت نداره.

 نگداشتم از حسم متوجه بشن ایشون. پدرم تا حدی اطلاع داره. مثلا من در قومیت و اصل و نسب دقت می کردم. الان میبینم که کمی از این موضوع در مورد ایشان واقعیت داره و بقیه رو پنهان کرده و نگفته.

چند بار قسمش دادم که بعضی موضوعات رو بهم بگه. مثل موضوع سلامتی. الان متوجه بعضی چیزا میشم. مثل پوست بسیار خشک ایشان. عادت بسیار بدی در مورد کندن و خوردن پوست لب داره. قبلا نشون نمی داد.

بسیار بد بین هست و تا هر موضوعی (هر  چیزی) مرتبط و نا مرتبط پیش میاد، بد ترین حالتش رو در نظر میگیره و کلی منفی بافی میکنه.

من از اینجور چیزا اصلا خوشم نمیاد. 

فکر میکردم دنبال درس هست با اینکه نمرات خوبی داره ولی فقط درس خونده و نمره آورده. اصل موضوع واقعیت نداره.

فکر میکنم به اصطلاح خاله زنکی باشه.

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام مجدد به شما کاربر محترم

فارغ از اینکه نباید براساس قول و حرف و امید به تغییر با کسی ازدواج کرد که قطعا این ازدواج، ریسک بالایی دارد، اما در حال حاضر شما با همسرتون چند مسئله دارید که بعضی از این مسائل می تواند مشکل ساز شود و بعضی‌هاشم در صورت تغییر نگاه خودتون میشه کمرنگ کرد.

اشاره کردید که همسرتون برخلاف گفته‌هاش اهل درس و پیشرفت نیست. درسته که ایشون انتظارات شما رو در زمینه تحصیل و درس برآورده نکرده، ولی با اهم و مهم کردن مسائل بررسی کنید که این مسئله چقدر روی زندگی مشترک شما تاثیر منفی گذاشته است؟ درک می کنم که ایشون برخلاف خواسته شما اقدام کرده، ولی ببینید که سنگینی و اهمیت این مسئله در روابط زناشویی و زندگی مشترکتون چقدر بوده؟ 

اینکه ایشون اهل گشتن و خیابان گردی است و ... که شما از این کار به شدت متنفر هستید، باید عرض کنم که یک بحث کلی وجود دارد که چگونه می توان همسرمون رو به خودمون نزدیک کنیم تا یک زندگی رضایت بخش و با لذتی رو تجربه کنیم؟ باید در این زمینه بگویم هرچقدر از میزان انتقادهامون کمتر کنیم و به نوعی سعی کنیم شرایط همسرمون رو درک کنیم و بررسی کنیم که چرا مثلا همسرمون تمایل به گشتن و خیابان گردی دارد؟ آیا کلا اهل گردش و ... یا اینکه یک عامل دافعه ای هم در خانه و زندگی مشترک وجود دارد که باعث تقویت این رفتارش می‌شود؟ پرسیدن این سوالات از خودمون باعث میشه که مسئله رو بهتر درک کنیم و بهتر برای تشخیص و حل  این مسئله گام برداریم.

درسته که شما از خیابان گردی ایشون تنفر دارید، ولی از این به بعد به جای انتقاد و بحث کردن در این زمینه که تاثیر مثبتی هم نداشته، سعی کنید فضای خانه رو گرم‌تر و صمیمی تر کنید به گونه‌ای که طرفتون با احساس راحتی بیشتر درباره خودش و حتی گردش و بیرون رفتن خودش بگوید. این احساس راحتی و ایمنی که به طرفتون می دهید، خودش عاملی برای ارضای روانی همسرتون می شود؛ وقتی همسرتون کنش و عکس العمل شوق آور و لذت بخش شما رو مشاهده کند، این رفتار شما باعث ایجاد انگیزه و جذب او به شما خواهد شد و طبیعتا سعی می کند در رفتارش انعطاف و سازگاری بیشتری با شما پیدا کند. 

بنابراین اگر انعطاف و سازگاری رو در رفتارهای خودتون نشون بدید به جای صرفا انتقاد، ناخواسته به طرفتون پیغام سازگاری و انعطاف رو می دهید و تکرار این روند باعث تاثیر مثبت روی رفتارهای او خواهد شد.

اینکه درباره سلامتی ایشون اشاره کردید که مثلا پوست خشکی دارد یا عادت به کندن پوست لب دارد، خب درباره پوست خشکش آیا به متخصص مراجعه کرده است؟ آیا تحت درمان است؟ درباره عادت به کندن پوست لب، باید بررسی کرد که این حالت رفتاری یک عادت ناهنجارگونه ای دارد یا نه؟ لذا این مهمه که بفهمیم در چه زمانهایی این عادت رفتاری رو دارد و چه میزان و چه مدت این کار رو می‌کند؟ اگر هنگام فشار عصبی یا در حالت استرس و اضطراب این رفتار رو از خودش نشان می دهد، می تواند نشان از وجود اختلال اضطراب یا وسواس فکری در ایشون باشد که در هر صورت زمانی این مسئله برطرف خواهد شد که حتما فضای خانه از یک فضای آرامش بخش و به دور از تنش و دعوا حاکم باشد و در صورت نیاز لازمه که به روانشناس مراجعه کنند. این بدبینی ایشون هم می تواند ناشی از همون استرس و اضطراب زمینه ای ایشون باشد که باعث اختلال در کارکرد فکری ایشون هم بشود. لذا مراجعه به روانشناس ضرورت دارد.

بنابراین با توجه به توضیحاتی که دادم، راه حل اول در باره مسائلی که با همسرتون دارید این است که یک فضای آرام و بدور از تنش و دعوا رو فراهم کنید تا اثر این آرامش رو در رفتارهای ایشون مشاهده کنید. در قدم بعدی سعی کنید رفتارهای سازگار و انعطافی رو از خودتون نشان دهید و به عبارتی سعی کنید فارغ از دورغ و بدقولی هایی که به شما گفته، رابطه تون رو گرم و صمیمی کنید، تا در عوض رابطه گرم و صمیمی رو از ایشون بازخورد بگیرید. همچنین در مواردی انعطاف و سازگاری از خودتون نشان دهید تا این رفتار رو از ایشون بازخورد بگیرید. در قدم سوم اگر این تغییر رویه شما باعث تغییر رویه ایشون و بهتر شدن رفتار ایشون شد، خب همین رویه رو ادامه دهید تا جایی که حس رضایتمندی در شما بوجود بیاید. در قدم چهارم اگر بعد از گذشت یک ماه از تغییر رفتار خودتون، تاثیر مطلوب رو در رفتارهای ایشون مشاهده نکردید و کماکان با همسرتون دچار مشکل هستید و بااینکه سازگاری و انعطاف رو در رفتارتون ایجاد کردید ولی اثر مطلوب رو نداشت، دراون صورت لازمه که شما با اتفاق همسرتون (اگر با شما همکاری نکرد، حداقل خودتون) به یک مشاور خانواده مراجعه کنید تا از اون طریق به صورت جدی تر مسئله تون حل شود.

تصویر کاربر1111
نویسنده کاربر1111 در

ممنون از راهنمایی شما

ایشون دقیقا مانند مادرش رفتار میکنه. مادر ایشون هم عادت به خوردن پوست لبو خوردن ناخن دارد.

بسیار حساس و وسواس هستند. همه چیز باید با مایع طرفشویی شسته شود و حتما وایتکس استفاده شود طوری که خودش هم اذیت می شود.

اگر کسی حرفی و حرکتی میکند میگوید حتما منظوری داشته است که این دقیقا در رفتار دخترش هم دیده می شود.

با هر صدایی به طور بسیار عجیبی میترسد.

در مورد خانواده و اصل و نصب خودم با ایشان قبل از ازدواج صحبت کردم و کاملا خودم و خانوادم و فرهنگ و آداب و رسوم مان را توضیح دادم.

حالا بعد از ازدواج در این خصوص عکس العمل هایی نشون میده که من ناراحت میشوم. اگر من اصالتا اهل روستا هستم چرا ایشان روستایی ها را زیر چشم میبیند ودهاتی و بی فرهنگ خطاب میکند؟ این رفتار در مادرش هم دیده می شود.

من در مورد فرهنگ خودم با او صحبت کردم و او پذیرفت اما حالا .... . این موضوع من رو به شدت مکدر کرده.

در مورد پوشش با اوصحبت کردم و گفتم فلان نحوه پوشش و فلان نوع لباس را دوست ندارم و نمی پسندم. میگفت هر چی شما بگی آقا !!!

اما حالا ددقیقا برعکس عمل میکند.

خسته شدم از بحث در مورد چیز های که فکر میکردم هل شده و پذیرفته ایم.

بجای اینکه انرژی و تمرکز خودمون رو بداریم برا پیشرفت و کار و مسایل مهم تر، درگیر مسایل بی ارزش با این دختر شده ام.

در ضمن ایشان بسیار غذای کمی میخورد که به شدت باعث نگرانی من شده. همش تو گروه های رژیم ولاغری و ... هست تا باربی بمونه.

باورتون میشه هفته ایی 2 قاشق برنج نمیخوره. نون اصلا نمیخوره. موهاش داره میریزه. بعد میره آمپول ضد ریزش میزنه.

این دختر چطور میخاد بشه مادر؟؟؟؟!!!! بسیار نگرانم. شبی نیوده که راحت بخابم از کار های بچه گانه این دختر.

قبل از ازدواج حرف هایی میزد که فکر کردم چقدر خوب میفهمه.

من چکار کنم؟ خسته شدم.

 

تصویر کاربر921
نویسنده کاربر921 در

ایشون بر خلاف صحبت هایی که قبلا کردیم داره عمل میکنه و من بر اساس حرف ها تصمیم به ازدواج گرفتم.

اصلا اهل درس و پیشرفت نیست وبه من دروغ گفت. دنبال گشتن و خیابون گردی و خرید و این چیزاس که من به شدت متنفرم.(البته در حد نیاز و معقول اوکی هست) بسیار حاضر جواب هستند که قبلا خودشو نشون نداد. هر روز بحث داریم.

یکسال هست ازدواج کردیم. فرزند نداریم. دانشگاه آشنا شدیم.من در اوایل به به ایشون پیشنهاد ازدواج دادم. بعدش منصرف شدم. و به ایشون هم گفتم. اما به هر دری زد تا منصرف نشوم. خیلی گریه میکرد و خیلی قول داد وخیلی حرفا زد که الان واقعیت نداره.

 نگداشتم از حسم متوجه بشن ایشون. پدرم تا حدی اطلاع داره. مثلا من در قومیت و اصل و نسب دقت می کردم. الان میبینم که کمی از این موضوع در مورد ایشان واقعیت داره و بقیه رو پنهان کرده و نگفته.

چند بار قسمش دادم که بعضی موضوعات رو بهم بگه. مثل موضوع سلامتی. الان متوجه بعضی چیزا میشم. مثل پوست بسیار خشک ایشان. عادت بسیار بدی در مورد کندن و خوردن پوست لب داره. قبلا نشون نمی داد.

بسیار بد بین هست و تا هر موضوعی (هر  چیزی) مرتبط و نا مرتبط پیش میاد، بد ترین حالتش رو در نظر میگیره و کلی منفی بافی میکنه.

من از اینجور چیزا اصلا خوشم نمیاد. 

فکر میکردم دنبال درس هست با اینکه نمرات خوبی داره ولی فقط درس خونده و نمره آورده. اصل موضوع واقعیت نداره.

فکر میکنم به اصطلاح خاله زنکی باشه.