عصبانی میشم و بچه هامو می زنم !!!

10:41 - 1400/09/15

سلام روز بخیر، من دو تا دختر دارم، دختر اولم ۷ سالشه کلاس اول به شدت سخت و بدقلق، خستم کرده، دومی ۲ سالشه و آرومه، رابطه ام با اولی بد شده، انقدر که همه چیو سخت میگیره و فریاد میزنه منم با اینکه مذهبیم و کلی کتاب خوندم و... کنترل خشمم کم شده و گاهی متاسفانه با فریاد و بد و بیراه گفتن و حتی کتک ساکتش میکنم ، ولی به شدت نگران آینده و شخصیت بچه ام با این روندم، همسرم هم درگیری کاری داره، در حد بردن نرگس دختر اولم به کلاس روزی ۲ ساعت وقت میزاره، ولی من کم آوردم و میخوام روزی ۵ ساعت حداقل نرگس رو نبینم، کلاسهای مدرسه هم آنلاین و گاهی ۲ ساعت حضوری ، خلاصه موندم تو خونه دچار روزمرگی و خشم شدم، احساس ناتوانی دارم، از آشپزی دلزده شدم و دلم میخواد واسه خودم باشم و کتاب بخونم و... اما بچه ها نمیزارن.... خواب شبم هم برام مهمه و کمخوابی اذیتم میکنه نمیتونم از خوابم واسه کاری بزنم....

همیشه دوست داشتم تعداد فرزند زیاد داشته باشم، این دو هم به اصرار من بود همسرم عقیده داشت وقتش نیست، حوصله نیست، و الان من دوتا کلافم کرده...

----------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum  
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/192787

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 0 =
*****
تصویر به تو از دور سلام

سلام بر شما دوست بسیار عزیزی که کم خوابی امانت رو بریده!

درکت میکنم. بچه اول دبستانی با وجود کودک 2 ساله که شب بیداری هم داره؛ واقعا یک مادر رو خسته و گاهی از پا در میاره! کاملا درکت میکنم چون شرایط سنی بچه های شما رو اون موقع که پسرم کلاس اول بود؛ داشتم. از سرکار که می اومدم خونه؛ تازه کارم شروع شده بود. همسر من هم کارش خارج از شهره! برای همینه که بهشت زیر پای مادران هست. (قدر خودت رو بدون؛ عزیزم)

در مورد بچه اولت، چون مدرسه رو اونجوری که باید، تجربه نکرده؛ حس محصل بودن بهش دست نداده؛ لذا دوست داره مثل قبل بازیگوشی کنه که فرصت و اجازه نداره؛ لذا بدقلقی میکنه. البته تکالیف پایه اولیها هم زیاد هست!

درس رو بصورت بازی یادش بدید! از ساعتهایی که همسرتون خونه است استفاده کنید و از ایشون کمک بگیرید. البته اگه به آقایون بگی بیا کاردستی درست کن؛ عمرا انجام بدند. ولی شما بگو مقوا چند رنگ بگیر. بعد مداد و خط کش بگذار جلوش؛ بگو آقا خیر ببینی، نگاه کن بچه؛ خطهای جدول رو درست بکشه و درست قیچی کنه؛ حواستو بده که مقواها رو حروم نکنه. (و چون آقایون حوصله ندارند بایستند تا بچه انجام بده؛ دو دقیقه ای خودش میکشه و تحویلت میده) بعد بگو مامان بیا این کلمات رو توی کارتهای کوچیک بنویس. و بعد بگو یک کارت تو بنداز و یکی من؛ کارت منو تو باید بخونی و کارت تو رو من میخونم و بعد هر کدام از ما کلمه دیگری رو باید بخش کنه و صدا بکشه. هرکی درست انجام داد یکدونه چیپس (یا هرچیزی که دوست داره و دونه ای باشه) بعنوان جایزه، میخوره. اینجوری در حین بازی هم دست میزنید (بخاطر بخش کردن کلمات) و هم میخندید و بالاخره فضا برای مفرح بخش میشه. بعد بگو حالا برو با بابا هم بازی کن! از باباش انتظار زیادی نداشته باشین. یک مرتبه هم که بازی کردند؛ کلی ازش تشکر کنید. (مهم اینه که همه کار رو بابا و خود بچه انجام دادند. پارسال دخترم کلاس اول بود؛ این بازی و چند تا بازی دیگه از خودم ابداع کردم که خوانداریش تقویت بشه. و خیلی دوست داشت.)

یا مثلا بگو بیا آشپزی کنیم. دو تا سیب زمینی بیار حالا دو تا پیاز هم بیار. اینا با هم میشه چند تا؟

حالا بیا سالاد درست کن. گوجه های این ظرف رو به خیارهای این ظرف انتقال بده؛ شد چند تا؟! (یک پارچه زیر پاش پهن کن و یک سینی بزرگ و یک تخته و پوستکن و یا چاقوی که برندگی خوبی نداشته باشه بده دستش) بگو حالا سالاد درست کن و خودت دراز بکش و فقط نگاهش کن و مرتب تشویقش کن! بابا که از سرکار اومد؛ خسته نباشی گرم بگو؛ و بعد بگو امروز کل ناهار رو بچه درست کرد. بزرگنمایی کن! (اسم فارسی و ریاضی نیارید؛ بلکه بگید کارت بازی، آشپزی و ...)

گاهی بچه ها رو یکی، دو ساعت یک پارک خلوت ببرید که دخترتون سرسره بازی کنه و شما بشین فقط نگاه کن. اگر خونه مادربزرگها نزدیکه و میتونید روی کمکشون حساب کنید؛ هرازگاهی اشکالی نداره اندازه ای که کمبود خوابتون جبران بشه؛ کمک بگیرید! (خدا برای مادرشوهر من بسازه؛ هیچ وقت از نگهداری بچه هام دریغ نکرد. ان شاء الله ذخیره آخرتش باشه.)

اینروزها تمام میشه. ولی بچه 8 سالش میشه میگه مامان یادته منو زدی؟! 9 سالش میشه میگه یادته...! 10 سالش میشه میگه... 20 سالش هم که شد میگه... 30 سالش که شد به بچه اش میگه من یک کلمه اشتباه مینوشتم مامانم کبابم میکرد. و این روند ادامه پیدا میکنه! (خدا توفیق بده منم بتونم به چیزی که میگم عمل کنم.)

موفق باشی مامان زحمت کش و دوست داشتنی!

یاعلی

تصویر رضا...
نویسنده رضا... در

سلام

ای کاش مادران جامعه یادمیگرفتن که مادری کنن .که در این صورت جامعه گلستان میشد.

واقعیت اینه همه ی ناهنجاریهایی که جوامع شاهدش هستند و همه ی اتفاقات خوب در جوامع از یک چشمه اب میخورن.

مادر.

این مادران هستند که سعادت یا شقاوت ملتی رو رقم میزنند.برای همین هم وقتی خداوند مسئولیتها رو بین مخلوقاتش تقسیم میکرد از مادران فقط مادری خواسته و البته همسری.

نه تکلیف کار کردن دارن.نه جهاد بهشون واجبه.نه در سیاست و نه هیچ کار دیگه.حتی خانه داری به معنای شستن لباس همسر و غذا پختن هم جزو تکالیف مادران نیست.

و جالب اینجاست که برای انجام همین وظیفه ی مادری بهشت رو بعنوان پاداش براشون تعیین کرده.یعنی انقدر مهم بوده که فقط جایگاهی چون بهشت براشون میتونه بعنوان پاداش محسوب بشه .

اما بعد از اینکه بچه متولد میشه موقعیت اون زن نسبت به بچه مثل یا چاقوی دو لبه عمل میکنه.که هر دو طرف تیز و برنده ست.یا مادری میکنه برای بچه ش که شان مادر دیگه گفتن نداره یا به اجبار از بچه نگهداری میکنه که شاید بشه بهش بگیم دایه ی بچه میشه.که لبه ی دیگه ی این موقعیته.یعنی عواقب سنگینی برای اون زن خواهد بود.

زندگی یک انسان یعنی تمام داشته های اون.هیچ کس در هیچ موقعیتی و تحت هیچ عنوانی اجازه نداره زندگی انسان دیگه ای رو نابود کنه.کتک زدن رو نمیگم حتی بیمهری  کردن به بچه ای که تمام امید و تکیه گاه و زندگیش مادرشه یعنی نابود کردن زندگی یک انسان.

این حرفها ابدا اغراق نیست که حتی با مدارا سعی میکنم بیان کنم.کافیه جهان رو از زاویه ی نگاه دختر بچه ی هفت ساله ای ببینید که بعلت فشارهای روانی سنگینی که در گذشته بهش وارد شده الان شکننده شده.دختری که هنوز طعم زندگی رو نچشیده اما طعم تلخ بی توجهی و سیلی رو از مادرش چشیده.اونم دختر بچه.تصورش برای من که خیلی مشکله.دختر بچه هفت ساله نه دشمنی داره با مادرش نه از مادرش متنفره نه میدونه حالگیری کردن و کوچیک کردن دیگری یعنی چی نه اهل متلکه نه حسوده نه کینه داره و نه هر بدی دیگه ای هنوز در وجودش نهادینه نشده.تو این سن بچه حداقل های زندگیش رو میخواد.اونم از مادرش .مادری که هم براش پوله هم لذته هم امنیته هم ارامشه هم محبته هم مامنه....یعنی اگه هر کسی حرف تندی به بچه بزنه اولین چیزی که از ذهنش میگذره اینه که برم به مامانم بگم.اگه چیزی دلش بخواد تنها کسی که میتونه ازش درخواست کنه مادرشه.اگه دلش بگیره فقط یجا داره که بره سرش غر بزنه .مادرش.اگه بخواد راجع ارزوهاش حرف بزنه مادرشه.اگه دلش بازی بخواد مادرش.غذا بخواد مادرش مادر همه ی دنیای یه بچه ست.تصورش خیلی وحشت ناکه که به هر دلیلی این مادر بهت سیلی بزنه.انگار تمام دنیا و ادماش و موجوداتش جمع شدن توی اون دست و به صورتش کوبیده شدن.

این روزها هم میگذره بچه هم بزرگ میشه اما شک نکنید که خاطرات این روزها تا اخرین لحظه ی عمرش یادش نمیره.

تا مدتها که حتی نمیتونه راجعش با کسی حرف بزنه.نمیدونه اصلا چیکار کنه .دنیاش و هستیش روی سرش خراب شده.به کی بگه .چی بگه.چجوری بگه .چرا بگه....اما خدا میدونه تک تک لحظاتی که بجای صدای محبت امیز مادر جیغ و فریاد مادرش رو شنیده .لحظاتی که دستهایی که باید موهاش رو براش شونه میکرد بدنش رو سرخ و کبود کرده هیچ وقت از ذهنش پاک نمیشه .ممکنه بعضی هاش رو بخاطر نیاره اما در لایه های پنهان ذهنش خواهد ماند.و در اینده مثل زهری تلخ جرعه جرعه وارد زندگیش میشه و زندگیش همیشه به کامش تلخ میشه.میتونید از روانشناسها راجع صحت این مطالب استعلام کنید.

بچه ها اسیر والدینشون هستن.اسیری که هیچ نهادی هم وجود نداره که به حقوقشون رسیدگی کنه.بستگی به میزان ظلمی که والدین به بچه ها میکنن بچه مجبورن تحمل کنند.چون کاری غیر از این نمیتونن بکنن.

بچه اسباب بازی نیست که یروز دلمون بخواد پنج تاشو یجا داشته باشیم یروز دلمون رو بزنه بندازیم تو کمد که دیگه چشممون بهش نیافته .بچه عصاره ی وجود مادرش باید باشه.بچه ها همه معصوم بدنیا میان.با کلی استعداد و توانایی های منحصر بفرد .جوری که هر بچه توانایی های خاص خودش رو داره اما والدین .....در همون سالهای اول همه ی استعداد ها رو کور میکنند چون دوست دارن بچه هاشون اونجور که خودشون دلشون میخواد باشن.خودشون هم که ....

بچه ها نابود میشن .تمام تواناییهای ماوراییشون که همون اول خشک میشه.سایر استعداد ها هم یکی یکی فراموش میشن .هیچ بچه ای وقتی بدنیا میاد خبیث و بد نیست.اگه اخلاق بدی در بچه هست والدینش مقصرن.یا بطور ژنتیکی یسری خلقیات منفی رو منقل کردن یا با رفتار خودشون به بچه یاد دادن یا اشتباه تربیت کردن.بچه اگه قتل هم مرتکب بشه پدر و مادرش مقصرن.

از عجیبترین حرفهاست که کسی از ضعف های بچه ی خودش شکایت داشته باشه.تمام ویژگیهای منفی بچه رو مستقیما والدینش مقصرن و بچه مطلقا گناهی نداره.

من بعنوان پدر اگه به هر دلیلی عصبانی هستم هر کاری میتونم برای تخلیه ی خشمم بکنم الا اینکه به بچه چیزی از خشمم رو نشون بدم.

میتونم برم سرم رو بکوبم بدیوار میتونم اب جوش بریزم رو دست و پای خودم داد بزنم خود زنی کنم خودم رو حلق اویز کنم زیر ماشین بندازم خودم .نمیدونم هر کاری که بلدم رو میتونم انجام بدم هر وقت اروم شدم بعدش ابی صورتم بزنم و با خنده برم پیش بچه .جوری که بچه حتی حس نکنه من عصبی بودم.

ما فراموش میکنیم که چقدر ظالم هستیم یا حتی گاهی انکار میکنیم.خیلی وقتها از رفتار ظالمانه ی دیگران انتقاد میکنیم .مثلا فلان کس فلان مبلغ اختلاس کرد رفت کاندا.خب ظلم کرده به دیگران.اما معلوم نیست ما خودمون جای اون بودیم چیکار میکردم.اگه هر جا میتونیم ظلم بکنیم راحت مرتکب ظلم میشیم شک نکنیم که هر کار دیگه ای که زورمون برسه هم انجام میدیم.ما ادم خوبه نیستیم خودمون رو فریب ندیم.به همون اندازه که خباثت و ظلم بعضی ها رو که در صفحه ی حوادث میخونیم بزرگ  و بد میبینیم خودمون هم بد هستیم حتی بدتر.مگر اینکه به خودمون ثابت کنیم من میتونستم اینجا ظلم کنم اما نکردم چون ظلم بود.

بچه ها معیار خوبی هستن برای محک زدن خودمون.فرض کنید اون بچه ای که زیر دست ماست یه ادم قوی هیکله .همونطور که با اون ادم برخورد میکنیم اگه با بچه برخورد کردیم یعنی انسان عادلی هستیم چون فرقی نداره که طرف ما ضعیفه یا قویه.اما اگه دیدیم نه رفتارمون با بچه مون خیلی تفاوت داره بدونیم همون اندازه ادم ظالمی هستیم فقط زورمون نمیرسه.والا اگه همسایه مون دیر وقت سرو صدا میکرد میرفتیم بی مقدمه میزدیم زیر گوش همسایه میگفتیم فلان شده چخبرته.اما زورمون نمیرسه میگیم چقدر بی فرهنگن.اما اگه وقتی بچه موقع خواب ما صدای تلوزیون رو زیاد کرد و ما با احترام با بچه برخورد کردیم نشون میده ادم با فرهنگی هستیم که اگه زورمون هم زیاد بود به همسایه هم همینطور جواب میدادیم که الان جواب میدیم.

به بچه ها رحم کنید که امانت خدا هستن.مادر بچه شدن معناش اسیر گرفتن نیست.

عذر خواهی میکنم چون میدونم کسی از این زاویه جواب نمیده و احتمالا چند توصیه ی روانشناسی و مفید داشته باشن.بنده با بیرحمی جواب دادم چون این حرف احتمالا رو زمین میموند .و حقش ادا نمیشد

 

تصویر راوی مسئله
نویسنده راوی مسئله در

خدا خیرتون بده، عالی بود، بهترین تحلیل... وقتی به استیصال رسیدم با توسل و توکل به درگاه خدا و واسطه اهل بیت دارم تلاش میکنم تغییر بدم رویه مو. ۹۰ درصد شرایط بهتر شده، التماس دعا برای پایداری و بهبود شرایط تا صد درصد....

تصویر به تو از دور سلام

با سلام و احترام و عرض خیرمقدم

من از حرفهاتون خیلی استفاده میکنم. همه ما به این تلنگرها نیاز داریم. هزاران بار خدا رو سپاس که هستید، تذکر بدید!

وقتی یک فردی بدون هیچ اجباری، جوابی مینویسه که احتمال بد جواب گرفتنش زیاده؛ باید یک لحظه توقف کرد و تفکر کرد چه مساله مهمی آرامش او را بهم میزنه و سبب میشه که به قیمت بد شدن و ... هم بنویسه؛ این روحیه شما قطعا قابل تقدیره!

همیشه زاویه دیگری هست که از دید ما غافل مانده؛ اون زوایا رو اگر پیدا کنیم؛ حتما درک عمیق تر و قضاوت بهتری خواهیم داشت!

جای شما در سایت خیلی خالی بود.

یاعلی

تصویر رضا...
نویسنده رضا... در

سلام.

 شما لطف دارید.یعنی انقدر حرفهای من متفاوته که زود شناختید؟!..واقعش بنا داشتم راجع این مسائل ننویسم چون یکم تلخه شاید بعضیها بدل بگیرن.اما صحبت از کتک زدن به بچه شد طاقت نیاوردم.

اما مطالب کاربردی رو معمولا شما مطرح میکنید.که مخاطب راهش رو پیدا میکنه.بقول شما من فقط  تلنگر زدن رو میتونم ایفا کنم.و شاید خیلی کاربردی نباشه.

به هر حال جالب بود برام که همچنان حضور دارید و جالبتر اینکه از روی متنم شناختید.باعث خوشحالی و سعادته که مجددا میتونم از حضورتون استفاده کنم

موفق باشید و برقرار

تصویر به تو از دور سلام

سلام مجدد

گاهی افراد رو از روی قلم میشناسم. 
چون میدونم پذیرش بالایی دارید؛ خواهرانه و خیرخواهانه خدمتتون عرض میکنم.
جناب؛ خواهشا از بیان مطالبی که شما رو در تقابل با اندیشه هایی که هضم مطالبتون برشون سخت میاد؛ اجتناب کنید.
کاربرانی امثال ما که شاید بنوعی تجربیات تلخی رو پشت سر گذاشتن و از روی خیرخواهی دوست ندارن دیگران اون تلخی ها رو تجربه کنند و یا بنوعی حس می کنند وجودشون میتونه در پیشگیری از روند خطایی مفید باشه و یا بالاتر از اون رسالتی رو بر دوش خود حس می کنند، که می پندارند میتونن اینجا لااقل اداء دین کنند(البته این مورد آخر ان شاء الله در مورد شما صدق نمیکنه) بهتر هست به گونه ای بنویسند که اونها رو کمتر در موضع دفاع از خود و در معرض هجمه قرار بده!!!

من فکر میکنم وقتی فردی بعنوان کاربر و در حدنظردهی و همفکری مینویسه؛ (از او خواسته نشده که در جایگاه کارشناس پاسخ بده) باید حد کاربری خودش رو حفظ کنه و هرگز فراتر نره وگرنه نمیتونه مفید باشه!  

این نکته رو خواهرانه از من به یادگار داشته باشید:
"""""چه بسا کلامی که تأثیر کتابی رو کمرنگ کنه!!!!!!!!!"""""

در پناه قرآن و در سایه کرامات امام رضا(ع) محفوظ باشید. براتون بهترین عاقبت و مؤثرترین نتیجه رو آرزو میکنم. 

یاعلی