فراموش کردن عشق سابق . من و استاد

00:45 - 1398/03/01

با سلام خدمت دوستان عزیزم بنده دختری 21 ساله هستم سر قضیه ی شکست عشقی م یکبار سه ماه پیش تایپیک زده بود م حقیقتش هنوز نتونستم استادم رو فراموش کنم با وجود تمام بدی هاش دیروز دانشگاه رفته بود م و توی راه ایشون رو دیدم از دور به من نگاه میکرد و تا زمانی که نزدیکم شد لبخند میزد و مثله اینکه توقع داشته باشه باهام حرف بزنه یا در حد سلام م و علیک ولی من سعی کردم بهش توجهی نکنم و سرم رو پایین انداختم و جوری رفتار کردم که بهش فک نمیکنم یعنی کاملا برعکس چیزی که توی وجودمه راستش خییییییلییی بهم ریختم توی این دو روز کارم شده گریه اصلا نمیتونم درس بخونم تموم گذشته و خاطرات من و ایشون جلوی چشمم اومد نمیتونم فراموشش کنم چیکار کنم ؟ ترو خدا کمکم کنید من شخصیت شو دوست داشتم میدونم در حق من بد کرده میدونم ازم سو استفاده کرده و فقط دنبال خواسته های خودش بوده ولی با دیدنش همه رو فراموش کردم چیکار کنم سه سال تمام عاشق ش بودم اوایل فک نمیکردم دوسم داشته باشه البته توی رفتار هاش نشون میداد تا این که گفت خودش پا پیش گذاشت همیشه توی دانشگاه پشتیبانم بود توی همه جا کارم رو راه مینداخت همیشه ازم دفاع میکرد با من متفاوت بود روزی نبود که بهم زنگ نزنه یا پی ام نده ولی همش تموم شد متاسفانه پیشنهاد رابطه هم میداد ولی من به هیچ وجه زیر بارش نمی رفتم ولی متأسفانه در حد معاشقه بود من فک میکردم ایشون میخواد امتحان م کنه که این حرفا رو میزنه و چون برای ازدواج میخواستم ش کلا این جوری فکر می کردم و در آخر برگشت شهرستان شون و به اصرار خانواده ش نامزد سابقش رو برگردوند البته نمیدونم این قضیه حقیقت داشت یا نه چون هر هفته به بهونه سمینار و کنفرانس دو روز به شهرستان میرفت و پی ام و تماس به اون صورت در کار نبود باور کنید دیگه تحمل این قضیه رو ندارم یه زمانی بخاطر عشق و علاقه م نسبت به ایشون خیلی خوب درس میخوندم ولی الان انگیزه ای واسه ادامه ندارم احساس میکنم همه ی اطرافیان فقط الکی بهم امید میدن که اون مرد زندگیت نبود و دروغ گو بود و فلان و اینا   ولی من ارزوم این بود که مجرد بود و با من ازدواج میکرد ولی افسوس  همه میگن بهت دروغ گفته از اول توی شهرستان نامزد ش رو داشته فقط بخاطر بدست آوردن تو گفته مجرده ولی من باورم نمیشه اون با تموم مهربونی ها ش بهم دروغ گفته باشه دوستان لطفا کمکم کنید واقعا خیلی بهم ریختم مخصوصا با دیدن عشق قبلی و از دست رفته م  زمانی که از هم جدا شدیم طاقت نیاوردم و سه هفته بعد باهاش تماس گرفتم ولی گفت من و تو باید با واقعیت کنار بیایم خیلی از عاشق و معشوق بهم نمیرسن فقط من و تو اینجوری نبودیم دلم نمیخواد بخاطر من و وابستگی به من زندگیت رو از دست بدی تو بهترین دختری بودی که دیدم و مطمئنم لیاقتت خیلی بهتر از منه وقتی اینا رو گفت وجود م بیشتر آتیش کشید همش این حرفا ش توی ذهنم میپیچه اصلا نمیتونم دانشگاه برم و این ترم هر جور بود استاد ها رو راضی کردم با هزار تا بهونه ی مختلف که کلاس نرم چون حضور در دانشگاه حالمو بد میکنه جای جای دانشگاه منو یاد ایشون میندازه چون هر وقت میومد منو میدید الان هر وقت میرم دانشگاه احساس میکنم گمشده ای دارم  واقعا نمیدونم این وضعیت تا کی میخواد ادامه داشته باشه تا میام به بدی هاش فک کنم نمیشه که نمیشه 

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: http://www.btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال و از طریق کدپیگیری که دریافت میکنید پاسخ را مشاهده نمائید: http://www.btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين نظراتشان جهت نمايش بعد از فعالیت مفید، ديگر منتظر تاييد مديرانجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: www.btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/143840

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
18 + 0 =
*****
تصویر نویسنده
نویسنده نویسنده در

آقا میلاد واقعا متشکرم از نظراتتون با جمله هاتون خیلی گریه کردم حقیقتا حال و روز من رو درست توصیف کردید و بسیار خوب  . بله کاملا شخصیت بی عیب و نقصی نداشت چون همیشه میگفت خیلی از دخترها ی دانشجوم به من پیشنهاد میدن ولی من از اول دلم پیش تو بوده و ارزو داشتم تو بیای جلو و بهم بگی ولی وقتی دیدم نمیای خودم اقدام کردم . اصلا نمیدونم واقعا باید با دل شکسته م و فردی که اصلا ازش انتظار نداشتم ضربه بخورم چیکار کنم به قول شما بیشتر بخاطر احساس شکست م ناراحتم و اینکه منی که به قول خودش شرایط خوبی داشتم رو چرا ول کرد و واسه ازدواج انتخاب نکرد از هر کسی میپرسم میگن حتما توی شهرستان نامزد داشته و متاهل بوده و دیده وجود تو بیشتر از این ممکنه باعث از هم پاشیدگی زندگیش شه گاهی وقتها تماس هایی داشت که جلوی من ج نمیداد و میگفت مادرمه یا اینکه هر یکی دو هفته یکبار به شهرستان میرفت و میگفت سمینار م و هر وقت خودش میتونست تماس میگرفت کلا چون به لحاظ ظاهری خیلی مظلوم نمایی میکرد و اینکه من هم بهش اعتماد بیش از حد داشتم اصلا و ابدا بهش مشکوک نمیشدم و الان هم بیشتر بخاطر حرف اطرافیان احساس میکنم تموم این پنهان کاری هاش واقعا قضیه ای داشته و اینکه اوایل میگفت ممکنه برگردم شهرستان مون و هفته ای یکبار بیام بهت سر بزنم بعد دوباره گفت نه تهران می مونم و سربازی مو اینجا انجام میدم  کلا زندگیش واسه ی من همیشه توی هاله ای از ابهام بود و هست 

تصویر Miilad
نویسنده Miilad در

خواهش میکنم . نظر دادم که فراموش کنید،  اما گریه کردید و همچنان گذشته رو هم میزنید. 

این فکر کردنا  هم خوبه هم بد . 

خوبیش اینه یادتون میاد که اون آقا چه ایراداتی  داشته که اونموقع دقت نکردید ، جالب تر اینکه، شنا از زندگیش هیچ خبری نداشتی اما دل و روح و جسمتو بهش در اختیارش قرار دادی ....

بعد الان باز ناراحتی میکنی ، در حالی که الان باید به خودت سیلی بزنی بگی اون ارزش فک کردن نداره ، توبه کنی به خاطرش ، و منتظر یه پسر خوب باشی

یه پسر خوب نمیاد داخل خاطرات بوسه های پیشونی و رمانتیک اوشون ، یه پسر خوب میاد برای یه دختر قوی ، پر انرژی و موفق ‌ . نه یک شکست خورده.

از این حالت بیاید بیرون.  سریعتر . شما از یه فاجعه نجات پیدا کردی ، جای مرور خاطرات سجده شکر به جا بیار

تصویر سمی
نویسنده سمی در

سلام سرکارت گذاشته  بااحساساتت بازی کرده بازم میخایش ودوسش داری خیلی عجیبه خیلی الان تووابستش شدی فراموشش کن ارزش نداره خودتوبراون عذاب بدی موفق شی

تصویر نویسنده
نویسنده نویسنده در

از همه بدتر اینجا بود که حالات ش سردرگم بود بعضی‌ وقتها جوری حرف میزد که انگار دوس داره با من ازدواج کنه مثلا اوایل همش با یه حالت خجالت و دستپاچگی می پرسید نامزد کردید ؟ و از این حرفا چون من انگشتر دستم بود خب هر کسی باشه فک میکنه طرف واسه ازدواج میخواد ش یا اینکه میگفت هیچکس رو جز تو نمیگیرم من و تو باید بورسیه شیم بریم خارج و بعد از برگشتن هر دو استاد شیم  یاد این که خیلی وقتها از خواستگار های من میپرسید و مسائل مربوط به ازدواج به اینا فک میکنم بیشتر بهم میریزم یعنی واقعا بعضی پسرها برای بدست آوردن یه رابطه میتونن انقدر دروغ بگن ؟ باتشکر از نظر آقای میلاد بله به شدت احساس شکست میکنم چون خیلی دختر مغرور و سرسختی هم بودم بیشتر حس شکست رو دارم من همیشه به ارتباط سالم باهاش فک میکردم و چون میدیدم دوس داره من درس بخونم و اینکه تا سال بعد معلم شم پیش خودم میگفتم حتما بخاطر من صبر کرده از این که من واسه ازدواج میخواستم ش ولی اون نه بیشتر احساس شکست میکنم  و این حس سرخوردگی منو عذاب میده  نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی خداروشکر ظاهر زیبایی دارم خیلی از پسرها بهم پیشنهاد میدادن ولی من هیچکدوم رو ج مثبت نمیدادم تا این که به ایشون رسید و چون از قبل از شخصیت ش خوشم میومد فک میکردم با پسرها ی دیگه خیلی متفاوته ولی متأسفانه نبود و من فقط گول ظاهر شون رو خوردم

تصویر Miilad
نویسنده Miilad در

نه تنها پسرها ، دخترا هم . هرکس برای خواسته هاش.

بحث جنسی نیست تنها ، خیلیا فقط دنبال فتح دیگرانند ، شاید به خاطر زیبایی و سایر شرایط شما اقدام کرده که فقط فتح کنه .

در ادامه هم شیطان بیکار نیست،  طبیعتا بین دو تا غریبه تنها حس نیاز ایجاد میکنه وای به حال دو نفر که رابطه احساسی دارند .

 

ایشون هم بقول شما شاید شخصیت خوبی داشتن اما ناسپاسی کردن و قدر ندونستن و از چشم شما افتادن ، و خدا نعمت شخصیتش رو ازش میگیره‌.

مرحله بعدی سالهای بعدی ، آبروشون در خطره،نمونش همون خانمی که پیام گذاشته که معلمشونو اخراج کردن بخاطر روابط خارج عرف...

نتیجه اینکه ، شمایی که شکستی .

توی تیکه های شکسته ت دست و پا نزن ، بدتر زخم میخورید ،

بفکر آیندتون باشید ، مثلا اگر فرد خوبی بود ، شما ایرادی داشتید حق داشتید حسرت بخورید .

اما کسی که آزارتون داده لایق این خود آزاری نیست .

قدر خودتون

قدر همون غرورتون رو بدونید ، 

 

تصویر Miilad
نویسنده Miilad در

سلام .

معذرت این رو میگم : این حجم از حماقت نوبره ،

 

خواهر من ، از چه چیز شخصیت اون خوشتون اومده ؟ پیشنهاد رابطه ؟ رها کردنتون و گریه انداختنتون ؟ و ...

این ناراحتی شما طبیعیه ، چون حس بد دارید از اون ارتباط ، رها شده و احساس حقارت میکنید . این حس شکسته که شما فک میکنید حس عشقه .

در اصل : شما اون اقارو دوست ندارید ، اون حالات رو دوست دارید ، حمایتها محبتها و احساسات رو .

شما الانم بهشون پیام بدید با سر میان ، ممکنه به  رابطه جنسی هم ختم بشه و بعد شکسته تر از الان میشید .

ماه مبارک هستش به خدا تکیه کنید ، شاید یادآوری اون گذشته شمارو به توبه بکشونه ، شما لیاقتتون بیشتر از دوستی خارج از عرفه .

بازیچه شدن بسه . شما میخوای مادر شی نسلی پرورش بدی ، قوی باش .

نه به خاطر یک کسی که فریبتون داده خود آزاری کنید .

صرف  استاد بودن و دکتر مهندس بودن خوشبختی نمیاره . حریص نباشید به موقعیتشون.

خدا در قرآن میفرماید برده مومن بهتر از کافر آزاده .

نمیگم اوشون کافره یا مومن . ولی میگم معیارتون انسانیت و ایمان طرف باشه نه استادی که با دانشجوش وارد رابطه میشه و به عواقب اون توجه نداره .

این گریه های شما ، رنجشهای شما تاوان سختی داره .

دور از انسانیت بوده