سلام وقت بخیر
من ۵ ساله ک ازدواج کردم یک پسر ۴ ساله دارم
خواهر شوهر من ۲ تا بچه داره یکی دختر ۵ ساله یه پسر ۸ ساله ،من و خواهر شوهرم خیلی با هم خوب بودیم خانوادگی با هم ارتباط داشتیم دخترش ک یک سال از پسر من بزرگتره وقتی کوچیک بودن پسرمو خیلی اذیت می کرد حتی اسباب بازی هاشو ازش می گرفت همه می گفتن بچس من و همسرم چیزی نمی گفتیم تا یک سالی هست ک پسرم خیلی شیطنت می کنه و ی جورایی اذیت ب نظر من با بزرگترها لج می کنه دختر عمش خیلی لج می کنه اما بزرگتر ها چیزی نمی گن فقط پسر من رو دعوا می کنن حتی اقا جونش نمی دونم چکار کنم عصبی شدم
----------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register
سلام و احترام
خدا را شاکریم که توفیق پاسخگویی و راهنمایی شما را داریم.
شما را درک میکنیم که در تربیت فرزندتان و حرفهای اطرافیان روح و روانتان آسیب دیده است؛ و رنجیده خاطر شدهاید. حرفهای اطرافیان همیشه بوده و خواهد بود. مخصوص قشر خاصی هم نیست. این را از این جهت بیان کردم که بدانید فقط شما اذیت نشدهاید.
اما نکته مهم این است که ما قدر فرزند و خانوادهمان را بدانیم و حرف دیگران را اهمیت ندهیم. توجه بیش از اندازه به حرف دیگران به مرور شما را افسرده و زودرنج میکند. از جهت دیگر خوب است اگر اطرافیان حرف منطقی و صحیحی در مورد تربیت فرزندمان به ما متذکر میشوند بپذیریم و مقاومت نکنیم. خدا را شاکر باشیم که اشکال تربیتی فرزندمان را زود متوجه شدیم تا بتوانیم به راحتی او را اصلاح کنیم.
پر تحرک بودن و دعواهای بچهها تا اندازهای امری طبیعی است و نباید به بچهها سختگیری شود. این ما هستیم که باید خودمان را با بچهها تطبیق دهیم؛ نه اینکه انتظار داشته باشیم بچهها حرفهای ما را تماما تبعیت کنند. مگر ما در کودکیمان تماما مطیع والدینمان بودهایم؟ بزرگترها که فهم بالاتری نسبت به بچهها دارند باید این را بدانند. انتظاری از بچه نیست که مثل بزرگترها آرام یک گوشهای بنشینند.
در مورد مشکلی که بیان کردید نکاتی عرض میکنم تا با عمل کردن به آنها مشکل شما حل شود:
1. برای بازی بچهها و ارتباطاتشان قوانین بگذارید و در صورت عمل نکردن به قانون تنبیه تربیتی داشته باشید. مثلا در صورت دعواهای شدید بگویید حق ندارید به مدت یک ساعت با هم بازی کنید. یا حق ندارید خوراکی که وعده داده شده بود را استفاده کنید. و ... . پس متوجه شدید که منظور از تنبیه، تنبیه بدنی نیست.
2. برای رفت و آمدتان به خانه اقوام برنامه داشته باشید. گاهی اوقات بچهها نمیتوانند خودشان را کنترل کنند و با رفتن به منزل دوستان و اقوام دعواهایی بین بچهها رخ میدهد که دیگران و خودمان ناراحت میشویم. به هر حال هر کسی طرف فرزند خود را میگیرد. مدیریت رفت و آمد مهم است. ببینید فرزندتان با همه درگیر میشود یا با شخص خاصی فقط این گونه است؟ این نکات به شما سرنخهایی میدهد.
3. در مهمانیها گاهی شما هم به میان بازی بچهها بیایید و مدیریت داشته باشید تا یکدیگر را اذیت نکنند. در این بازیها میتوانید مطالب تربیتی را منتقل کنید. البته نه به صورت مستقیم؛ بلکه از راه باری کردن یا داستان گفتن که شیوه ای غیرمستقیم است.
4. خوب است اطرافیان را توجیه کنیم که نزاع و درگیری بچهها نباید به روابط بزرگترها آسیب بزند؛ بلکه بزرگترها باید با همفکری یکدیگر مشکل را حل کنند. نباید با حرفهایی باعث دوری از یکدیگر شویم. اگر بچهها دعوا میکنند به جهت ناآگاهی آنهاست. بزرگترها که فهمیده هستند نباید کودکانه رفتار کنند.
5. همراهی همسرتان در این زمینه خیلی مهم است. از همسرتان بخواهید به شما کمک کند و اگر در مهمانی یا جایی دیگر به شما بیاحترامی شد حامی شما باشند.
6. مطالعهی تربیتی داشته باشید و خودتان را برای حوادث غیرمترقبه تربیتی آماده کنید. بدانید اگر مثلا فرزندم وسیلهی فرد دیگری را بدون اجازه برداشت به چه شکل صحیحی باید با او برخورد کنم.
7. اگر نیتتان را در تربیت فرزند خالص کنید، خداوند متعال شما را کمک میکند و تربیت برای شما آسان میشود. ما نباید خودمان را در تربیت همه کاره بدانیم. بلکه زحمت خودتان را بکشید ولی معتقد باشید خدایی هم داریم که نظارهگر ما هست و ما را کمک میکند.
آرزوی موفقیت و عاقبت بخیری برای شما داریم. منتظر ارتباطات بعدی شما هستیم.