قصه ای زیبا از امیرالمومنین علیه السلام

18:28 - 1392/12/18

 

 

سه برادر نزد امام علی علیه السلام آمدند و گفتند میخواهیم این مرد را که پدرمان را کشته قصاص کنی. امام علی (ع) به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از زمین پدر اینها کرد، پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان ضربه زدم و او مرد. امام علی علیه السلام فرمودند: بر تو حد را اجرا میکنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت دهید. پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی بجا گذاشته پس اگر مرا بکشید آن گنج تباه میشه، و به این ترتیب برادرم هم بعد از من تباه میشود. امیرالمومنین (ع) فرمودند: چه کسی ضمانت تو را میکند؟ مرد به مردم نگاه کرد و گفت این مرد. امیرالمومنین (ع) فرمودند: ای اباذر آیا این مرد را ضمانت میکنی؟ ابوذر عرض کرد: بله. امیرالمومنین فرمود: تو او را نمیشناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا میکنم! ابوذر عرض کرد: من ضمانتش میکنم یا امیرالمومنین. آن مرد رفت . و سپری شد روز اول و دوم و سوم ... و همه مردم نگران اباذر بودند که بر او حد اجرا نشود... اندکی قبل از اذان مغرب آن مرد آمد. و در حالیکه خیلی خسته بود، بین دستان امیرالمومنین قرار گرفت و عرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون زیر دستانت هستم تا بر من حد را جاری کنی. امام علی (ع) فرمودند:

 

چه چیزی باعث شد برگردی درحالیکه میتوانستی فرار کنی؟

آن مرد گفت: ترسیدم که بگویند "وفای به عهد" از بین مردم رفت...

امیرالمونین از اباذر سوال کرد: چرا او را ضمانت کردی؟

ابوذر گفت: ترسیدم که بگویند "خیر رسانی و خوبی" از بین مردم رفت...

اولاد مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از او گذشتیم... امیرالمومنین علیه السلام فرمود: چرا؟

گفتند: میترسیم که بگویند "بخشش و گذشت" از بین مردم رفت...

و اما من این داستان را برای شما تعریف کردم تا نگویند "دعوت به خیر" از میان مردم رفت...

یاحق

http://btid.org/node/26962

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
4 + 1 =
*****
تصویر رایحه
نویسنده رایحه در

سلام علیکم..

عالـــــــــــــــــی بود...

تصویر sza4441370115

سلام خسته نباشيد خيلي خوب بود .

تصویر آقا سعید

با تشکر از یه عاشق بخاطر متن زیباشون

جالب اینجاست که اکثر داستانهای آموزنده من جمله همین داستان رو خارجی ها بصورت فیلم و کارتون درست میکنند و باعث فرهنگ سازی برا خودشون میشن ولی ما که اینقدر ادعا میکنیم هیچ کاری برا اشاعه فرهنگ و دینمون نمی کنیم

اگر یادتون باشه کارتون ایکیو سان که قبلانها پخش میشد و در اون یه بچه با دین بودایی رو به عنوان یه ذهن برتر معرفی میکرد اکثر داستانهاش از حکمتها و داستانها و پندهای حضرت علی بود و یا همین داستان که به روایتهای مختلف تو فیلم ها و کارتونهای مختلفی دیدیم و شنیدیم.واقعا جای تاسف داره!!...

تصویر یه عاشق واقعی

ممنون از شما اقا سعید....

واقعا جای تاسف داره..... همون بی دین ها و بودایی ها بهتر میدونن دین ما چیه و دین ما بر حق هست ....و ائمه ما کی بودن....ولی ما هنوز نفهمیدیم....

تصویر مروارید

خیلی زیبا بود. بنظرمن مهمترین چیزی توجامعه امروزی ازمیان مارفته اعتمادمتقابله.