من فرد بی حوصله ای هستم و نیاز به اصلاح دارم؟!

07:39 - 1399/12/05

با سلام و عرض ادب و احترام به کلیه کاربران و کارشناسان محترم

چند سوال داشتم با توجه به اینکه افرادی در سایت هستند که بنظر میرسد در زمینه روانشناسی کارشناس هستند و تحصیل می کنند؛ خواهشمندم راهنماییم کنند.

1_ چه راههای کاربردی و عملی (نه تئوری) برای رهایی از وسواس فکری هست؟ و ایا اصولا وسواس فکری باید توسط مشاورین و متخصصین تشخیص داده شود و یا اینکه توسط خود فرد هم قابل تشخیص است؟ مثلا اشتغال ذهنی به سوال 2 که طرح میکنم میتواند از نشانه های وسواس فکری باشد؟!

2_ ایا لزوما باید با افرادی که بنوعی اهانت آمیز با ما رفتار می کنند ؛ پاسخ در خور خودشان را بدهیم؟ راستش را بخواهید من پیش امده که ساعتها با دوستانم مباحثه و یا بقولی مناظره مباحث مختلف عقیدتی و ... داشته ام. ولی اگر حس کردم طرف عصبانی شده و یا مورد جسارت و اهانت از طرف او قرار گرفتم؛ ادامه نمی دهم. و بارها توسط همان دوستان متهم شده ام که با مقدمات خوب شروع میکنی؛ ولی هیچ وقت نتیجه گیری خوبی نداری! بحث مباحثات و... تنها نیست. من در زندگی روزمره و عادی ام هم حوصله دعوا و مشاجره ندارم. همیشه میگذرم. مثال میزنم که سوء تفاهم پیش نیاید ؛ مثلا اگر کسی مرا مسخره کرد (از سوی هر که میخواهد باشد؛ چه کارشناس چه ناشناس) به تغافل میزنم و میگذرم. و اگر کسی خیلی مرا ناراحت کرد و با ایشان قطع رابطه کلامی کردم؛ فوقش یکروز که بگذرد رفتارم با او عادی میشود. ظاهرا انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. درحالیکه قلبا فراموش نکرده ام و هنوز از او دل چرکینم و اینجاست که دوستانم میگویند تو اجازه نمیدهی به نتیجه مطلوب برسی و انطرف را متوجه خطایش نمی کنی، برای همین است که بار دیگر او همان نحوه برخورد را با تو خواهد داشت یا دیگران دچار بدفهمی میشوند. چون برخورد شایسته و متناسب با او را تا اخر پیش نمی گیری و وسط راه، رها می کنی! 

من در زندگی شخصی خودم هم چنینم. طی 15 سالی که از زندگی متاهلیم میگذرد با همسرم یا فرزندانم هرگز قهر نکردم. و اتفاقا صراحتا در خانه اعلام کرده ام هر بحثی برای همان ساعت و دقایق است. به زمان دیگری نباید کشیده شود. ولو اینکه خودم برای عملی کردن این ایده بارها و بارها خودم پیش قدم در صلح شده ام تا این مساله را توانسته ام جا بیندازم. ولی گاهی از طرف دوستان یا اطرافیان یا در مجازی می بینم که این خصلت را بد ارزیابی می کنند. ایا من اشتباه میکنم؟!

برای توضیح بیشتر در رابطه با خودم لازم است بگویم که در اینگونه موارد دلم بشدت می شکند ولی راستش حوصله دعوا و خصوصا کش دادن آن را ندارم. لذا خاتمه میدهم. و این خصلت باعث شده از همه کسانی که افراد تندخو و بقولی دعوا کنی هستند فاصله بگیرم.ولو آنکه ان شخص پدر خودم باشد. گاهی چون حوصله درگیر شدن ندارم قلبا حاضر نیستم تماسی با کسی که اینگونه شخصیت ها را دارد بگیرم. ابدا از کسی گله نمی کنم. حتی اگر در پارکینگ خانه دعوا شود و کل طبقات در پارکینگ جمع شوند؛ من نه حوصله دیدن دارم نه حوصله شنیدن که چه شده! و وقتی دیگران را می بینم که ایام متوالی پیرامون ان دعوا صحبت می کنند، احساس تفاوت عمیق ذهنم را مشغول میسازد. یا مثلا یکبار پس از اینکه به منزل امدم متوجه شدم تایر ماشینم پنچر شده ، همسرم گفت کار شاگردانت هست؛ گفتم من دلیلی ندارم. لذا حتی مساله را در محل کارم مطرح هم نکردم. درحالیکه هفته بعدش ماشین یکی از همکارانم پنچر شد ؛ اینقدر گشت تا فرد خاطی را پیدا کرد و تا اخراج او پیش رفت. و از اینجور مسائل زیاد برایم اتفاق افتاده تا جاییکه یکبار یکی از همکارانم فردی را که یک شیطنت این چنینی در حقم کرده بود پیدا کرد و بجای من درس خوبی به او داد و به ذلت کشاندش که در مقابل همه از من عذرخواهی کند. و بعد به من گفت اینگونه باش. ولی راستش من اصلا کشش را ندارم اینگونه باشم.

بنظر مشاورین و روانشناسان که درس خوانده این وادی هستند من فرد بی حوصله ای هستم و نیاز به اصلاح دارم؟! و ایا مشغله ذهنی این چنینی از مشخصات وسواس فکری است؟!

-------------------------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/159176

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 8 =
*****
تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کاربر محترم

درباره سوال اولتان باید عرض کنم که اختلال وسواس فکری؛ عبارت است از افکار، تصاویر یا انگیزه‌های غیرارادی که به صورت مکرر در ذهن ایجاد می‌شود، بدون اینکه فرد بخواهد یا توان جلوگیری آن افکار را داشته باشد. این افکار وسواس‌ گونه، اغلب ناراحت‌ کننده و مزاحم هستند، اما زمانی این مسئله تبدیل به یک اختلال در فرد می شود که اینگونه افکار غیرارادی آنقدر ذهن فرد را مشغول می کند که مانع از روال طبیعی زندگی او می شود؛ مثلا فرض بگیرید آنقدر فرد درگیر آن افکار مزاحم می شود و به آنها ترتیب اثر می دهد که زندگی روزمره خودش را تحت تاثیر قرار می دهد؛ به طوری که رابطه اش با دیگران و محیط بیرون کاملا تحت تاثیر همان افکار مزاحم منفی می شود یا مثلا فرد درباره همسرش آنقدر افکار منفی دارد که رابطه اش با همسرش خراب می شود و زندگی طبیعی خود را ازدست می دهد.

این توضیح کلی درباره وسواس فکری است، اما اینکه آیا هرکسی می تواند ابتلای به وسواس فکری خود را تشخیص بدهد؟ در بعضی از موارد فرد به جهت مطالعات روانشناسی چه بسا متوجه وجود رگه‌های از وسواس فکری در خود بشود؛ به خصوص اگر این وسواس فکری باعث آزار او در زندگی شده باشد. البته اگر خدای نکرده این اختلال تبدیل به اختلال شخصیت شده باشد، احتمال بسیار کمی وجود دارد که فرد متوجه اختلال شخصیت وسواس فکری خودش بشود؛ چرا که عموما کسانی که مبتلا به یکی از اختلالات شخصیت می شوند، اصلا متوجه اختلال خودشان نمی شوند و آن را کاملا عادی می پندارند، در حالی که دیگران متوجه اختلال او می شوند و این مسئله تنها دیگران را آزار می دهد.

لذا درباره اختلالات بالینی باید گفت که خود فرد مبتلا باتوجه به مطالعات روانشناسی که داشته ممکن است تشخیص بدهد، ولی طبیعتا تشخیص دقیق، علمی و کارشناسی آن باید توسط متخصص و روان درمانگر انجام شود.

درباره سوال دومتان هم آن طور که توضیح دادید، هیچ نشانه‌ای که که دلالت بر وسواس فکری شما باشد مشاهده نشد، بلکه شما الگوی رفتاری خودتان در مواجهه با دیگران را بیان کردید  که الگوی ارتباطی شما با دیگران چگونه است. اینکه این الگوی ارتباطی خوب است یا نه؟ چه فواید و مضراتی دارد، سرجای خودش، ولی مشغولیت ذهنی شما درباره درستی یا نادرستی این الگوی رفتاری، لزوما معنایش ابتلا به وسواس فکری نیست! در واقع برای شما سوالی طرح شده است و دنبال پاسخ گرفتن به این سوال هستید که آیا این مدل و الگوی ارتباطی که با دیگران دارید، درست و موثر است یا نه؟ قطعا با دریافت پاسخ در این زمینه، سوال شما هم برطرف خواهد شد.

اینکه در برابر اشتباهات و اهانتهای دیگران، سعی می کنید تغافل کنید و رابطه خود را قطع نمی کنید، اتفاقا این نوع رفتار به صورت کلی ارزشمند و اخلاقی است؛ به خصوص در فضای خانه، خانواده و تعامل و ارتباط با فرزندان، استفاده از اصل تغافل بسیار توصیه شده تا جایی که در آموزه‌های دینی بیان شده که یک سوم زندگی، تغافل است.[1] لذا استفاده از این اصل در ارتباط با دیگران جزو مولفه‌های مهم ارتباط موثر است. اما توجه به یک نکته در اینجا اهمیت دارد؛ آیا استفاده مداوم از اصل تغافل در برابر خطاها و اشتباهات دیگران درست است؟

منظور از این سوال این است که اگر ما همواره در برابر اشتباهات دیگری از اصل تغافل استفاده کنیم، آیا در حذف آن خطا و اشتباه و توجه دادن به فرد موثر است؟ مثلا فرض بگیرید که اگر دخترخانم یا آقاپسرتان یکی دو بار اشتباه کرد و شما تغافل کردید، اگر آن خطا چند بار دیگر هم توسط دختر و پسرتان تکرار شد، آیا ادامه تغافل کار درستی است؟ قطعا تکرار آن خطا و اشتباه در دفعات بعدی نشان می دهد که ادامه آن تغافل موثر نیست و باید شیوه رفتار را تغییر داد.

لذا شما به عنوان مادر، دخترخانم یا آقاپسرتان را کنار می کشید و درباره اشتباهاتشان صحبت می کنید و آنها را متوجه خطایشان می کنید. در مواجهه با دیگران نیز اگر با یکی دو بار تغافل شما، طرف مقابل متوجه خطایش نشد؛ مثلا فردی به شما اهانت کرده است و شما بی آنکه واکنشی نشان دهید، تغافل کردید و روز بعد مانند روزهای دیگر با او عادی رفتار کردید. اگر این تغافل شما باعث شد که فرد پی به اشتباهش ببرد و از شما بابت اشتباه خود عذرخواهی کند یا حداقل پشیمانی را در رفتار و ظاهرش مشاهده کردید، در آن صورت باید گفت که این تغافلی که شما انجام دادید موثر واقع شده است. اما اگر این تغافل شما منجر به برداشت غلط در طرف مقابل شد؛ به طوری که فرد نه تنها متوجه خطای خود نشد، بلکه بیشتر حق به جانب شد و در مسیر اشتباه خود بیشتر باقی ماند، در اینجا ادامه دادن این تغافل درست نیست، بلکه در اینگونه موارد با رعایت ادب و متانت به طرف یادآوری کرد که آن رفتارش باعث ناراحتی شما شده است و از او دلگیر هستید، ولی به خاطر علاقه ای که به او دارید، سعی کردید که این ناراحتی را از دل خودتان بیرون بریزید.

این نوع بیان باعث می شود که در قدم اول، فرد متوجه ناراحتی شما شود و در قدم بعدی، متوجه بزرگواری و قلب رئوف شما هم بشود که علیرغم ناراحتی که از او دارید، اجازه ندادید که این ناراحتی در دل شما تبدیل به کینه شود و یا رابطه را قطع کنید. این نوع روش رفتاری، اثرگذاری بهتری در ارتباط با دیگران دارد.

اینکه شما در برابر خطاها و اشتباهات دیگران سعی می کنید بگذرید و عادی رفتار کنید، علیرغم اینکه ممکن است از فرد خاطی قلبا ناراحت و دلگیر باشید، این می تواند هم نشان از ادب و تربیت شما باشد و هم می تواند نشان از این باشد که یک ترسی بابت از دست دادن دیگران داشته باشید که باعث می شود که در بزنگاه های حساس ارتباطی، عقب نشینی کرده و عادی رفتار کنید. به عبارتی نگران از دست دادن ارتباط خود با دیگران هستید. لذا در بیشتر اوقات سعی می کنید اولین فرد صلح جو باشید. در هر دو صورت؛ باتوجه به توضیحاتی که در بالا داده شد می توانید ارتباط موثرتر، سالم تر و رضایت بخشی را تجربه کنید.

اینکه علایق و سلیقه شما مانند سایر خانم ها نیست و ... چیز بدی نیست و اتفاقا معنایش بی حوصلگی نیست، بخصوص وقتی شما در زندگی، علایق، سلایق و توانمندی هایی دارید که سعی می کنید در آن حوزه ها فعالیت داشته باشید. بی حوصله، افسرده و ... به کسی گفته می شود که هیچ گونه فعالیتی نمی کند و هیچ انگیزه ای برای انجام هیچ فعالیتی هم ندارد. لذا با توجه به اشاره ای از حوزه علایق خود دادید، برداشت بنده این است که علایق ارزشمندی دارید و توصیه می کنم این علایق خود به تحصیل را با همکاری و توافق خانواده دنبال کنید.

پی نوشت:
[1]. امام صادق (عليه‌السلام): «صَلاحُ حالِ التَّعايُشِ و التَّعاشُرِ مِلْ ءُ مِكيالٍ : ثُلثاهُ فِطنَةٌ و ثُلثُهُ تَغافُلٌ: درستى وضع زندگى اجتماعى و معاشرت، پيمانه پُرى را مانَد كه دو سوم آن توجه و هوشيارى است و يك سومش چشم پوشى(تغافل).» [تحف العقول، ص 359]

موفق باشید.

تصویر به تو از دور سلام

هزاران درود و هزاران سپاس
بر مُشار نکته سنج بی قیاس!

دعای همیشگی ام برای شما این است :
امیدوارم فردای محشر که سرها همه از ابهت زهرای اطهر پایینه، شما سرافراز باشید و مهر تأیید و لبخند رضایت مادرتون توشه راهتون باشه.

یاعلی

تصویر آشنای ناشناس
نویسنده آشنای ناشناس در

یعنی تابحال با کسی دعوات نشده!!!!!!!!!!

تصویر نویسنده سؤال
نویسنده نویسنده سؤال در

چرا پیش آمده؛ زیاد هم پیش آمده!

راستش رو بخواهید من این سوال رو بیشتر بخاطر فرزندانم پرسیدم. وگرنه تکلیف خودم با زندگیم مشخصه!

همسرم میگه بچه ها هم باید مثل خودمون باشند؛ بگذرند و ... .

من میگم پسرم مرده باید بتونه حقش رو بگیره. در مورد دخترم هم  هرچه فکر میکنم نظرم از حالت ممتنع بیرون نمیاد.

برای همین سوال رو پرسیدم!

تصویر 7292Mahdi
نویسنده 7292Mahdi در

سلام.نمیدونم حالا این مطالب رو کارشناسی حساب میکنی یا نه.ولی مینویسم دیگه خودت میدونی.نگاه ادما به زندگی دو تا خواستگاه اساسی و کلی داره.یکی مربوط به ژنتیک و نفسه و یکی اکتسابیه که از جهان بینی انسان شکل میگیره موئمن نسبت به حوادث دنیا منقلب نمیشه.اینکه امروز چقدر سود کردم یا زیان .امروز فلانی چی گفت.خدای نکرده بیماری خودم یا اعضای خانواده م رو ازار میده.یا حتی کسی فوت بکنه خونه رو دزد ببره یا در قرئه کشی برنده  بشه.البته بعنوان بنده باید به تکلیفش عمل کنه.اگه بیماری ای بود با تمام وجود اما با خونسردی واقعی برای درمان تلاش کنه.نیاز به کمک بود بره کمک کنه.دزد خونه رو زد در حد متعارف پیگیر بشه.و...حضرت امیر الموئمنین وقتی به خلافت رسید همون حالی رو داشت که حقش رو غصب کردن.حالا بسته به شخصیت انسانها این مرزها بالا پایین میشه.برای خلافت خوشحال نشدن کار هر کس نیست باید علی ع باشی.اما من مثلا اگه در ارتقائ شغلی حالی به حالی نشم خوبه برام.خب این اکتسابیه.ارتباطی به ژن نداره یا اصلا اگه هم مطابقت داشته باشه کاری با اون نداریم مهم اینه ادم خواسته و اگاهانه نسبت به حوادث روزگار ملایم باشه.فلسفه ش هم اینه که در عالم هیچ چی بدون برنامه اتفاق نمیافته.مسائل کوچیکو بزرگ زندگی از مدتها قبل توسط شعور هستی زمینه سازی میشه که به موقع اتفاق بیافته.دختر خانمی سن ازدواجش رد شد اگه حواسش باشه که داستان مربوط به عالم تکوینه و قرار به همین بوده.و سر موعد ازدواجش سر میگیره یا نمیگیره اصلا مجرد از دنیا میره.یعنی ایمان داشتن به این چیزها مشکله ولی خب طبق روایات موئمن همینطور به مسائل زندگی نگاه میکنه و هیچ وقت بخاطر حوادث دنیا بالا پایین نمیشه.در مسائل اخلاقی که بطریق اولی همینه.ماجرای مالک اشتر و توهینی که بهش شد رو همه میدونیم.بارها به امامان ما اهانت کردن چه اهانتی.عربه هر چی از دهنش دراومد به امام حسن گفت حضرت صبر کرد حرف اون تموم که شد فرمود پیداست خیلی خسته ای حالا بیا پایین از اسبت بریم منزل ببینم چی شده.و....خیلی موارد مشابه که از پیامبر و سایر ائمه داریم .معلومه که بحث بیخودی و بگو مگو درست نیست و جاهل رو باید به حال خودش رها کرد اغلب مجادله های ما مصداق لغو هستن.

اما یوقت هم ممکنه همین روحیات نشات گرفته از یک مشکل روحی باشه.مثلا افراد افسرده جوری هستند که نسبت به هیچ اتفاقی واکنش خاصی ندارن .مهم نیست اصلا.یا بیخیاله طرف.هر چی میخواد پیش بیاد شد شد نشد نشد.کسی بهش ظلم کنه میگه ولش کن بابا یچند روز دیگه یادمون میره و....

پیداست که این حالت نمیتونه مقبول باشه و جزو صفات منفیه.لذا باید بخودتون نگاه کنید که خواستگاه این حسو حال شما کدومه.حوصله ی جرو بحث نداشتن اگه بخاطر اینه که واقعا این کارو عبث و لغو میدونید و توجه نمیکنید بهش چون ارزشهاتون میگه نباید انسان با اینجور مسائل باعث ناراحتی خودش و دیگران بشه خب مرحله ای از تکامله و معرفت رو نشون میده.اما اگه نه اصلا صحبت این حرفا نیست فقط حوصله ی جرو بحث ندارید مثلا اعصاب نمیکشه و...خب این چیز ارزشمندی نیست.که ادم بخواد ازش دفاع کنه یا نقطه قوت محسوب بشه.

اگرچه اگه بخواییم بین واکنش نشون دادن سر هر چیز بیخود که باعث بشه بعدش پشیمانی ببار بیاد یا زیادی شلوغ کاری بشه و بی خیالی نفسانی یکیش رو انتخاب کنیم شاید بشه گفت در مسائل بی اهمیت بهتر باشه ادم بیخیال باشه اما انتخاب بین بد و بدتره .نه ببن بد و خوب..

گاهی اوقات هر دو هست یعنی نسبت به مسائلی که مثال زده شد ذاتا بی خیاله اما خب خودسازی هم کرده ادم با معرفتیه و نهایتا همون واکنش نداشتن میشه.که از بعد معرفتیش ارزشمنده.نه از بعد نفسانیش.و ارزش واقعی وقتیه که ذاتا طرف تند مزاجه و اگه خودسازی نکرده بود حتما یه دعوایی راه مینداخت اما بخاطر شخصیت اکتسابی و ارزشهاش خویشتن داری میکنه

تصویر نویسنده سوال
نویسنده نویسنده سوال در

ممنونم از پاسخگوییتون. منظورم این نبود که برخی صلاحیت پاسخ دهی ندارند و یا نظرشون غیر کارشناسی هست.

منظورم این بود که از بعد روانشناسی این رویه مورد پذیرش هست یا نه! 

والا نظرتون بسیار هم قابل استفاده است. سپاسگزارم

 

تصویر نویسنده سوال
نویسنده نویسنده سوال در

بعضی سوالاتی که ممکن هست براتون ایجاد بشه رو میگم.

_ از اول اینجوری بودم. الان بیشتر شده البته

_ شاید نتیجه تربیت خانوادگی باشه چون پدرم و همسرم انتظارشون همین هست و این ویژگی من را مثبت می دانند. 

_ منظورم از دعوا در پارکینگ خانه دعوای مردها بود. وگرنه اگر صدای جیغ بشنوم برای کمک میرم.

_اصلا ادم خونسردی نیستم. ولی کلا ادم رئوفی هستم و این صفات بارزم هست. 

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام دوست عزیز به نظر من هم اینا مشکل نیست اتفاقا اخلاق خوبی دارن . این یک حسن هست به نظر من. حالا آقای مصطفوی انشالله بیشتر راهنمایی می کنن چون همیشه خوب آدم رو با مشاوره های دقیقشون راهنمایی کردن خدا این جور مشاورها رو زیاد و سلامت کنه انشالله.غصه نخور . خیلی هم خوبی.موفق باشی

تصویر نویسنده سوال
نویسنده نویسنده سوال در

نمیدونم. والله، اگه خوب نیست ؛ حداقل در تربیت بچه ها دقت کنیم که بچه ها با این خصایص ما رشد نیابند.

چون فرزندانم خصوصا پسرم در برخی ابعاد بشدت تحت تاثیر خودم هست. دقیقا قدم به قدم داره جا پای نوجوانی خودم میگذاره.

گاهی فکر میکنم این دوره ، گرگ می طلبه؛ شک میکنم این روحیه، پاسخگوی زندگی در این روزگار باشه!!!!! 

شاید یکروزی ازم گله کنند، بگند تو ما رو بد بار اوردی! همانطوریکه الان برخی جوانان رو می بینم به پدر و مادرشون معترض میشند که تو راه رو به ما اشتباه نشان دادی!

جوان هم نه؛ دوستانی دارم که از خودم حدود 10 سال بزرگترند. میگند ما اشتباه فهمیدیم و راه رو اشتباه رفتیم و غلط بود و غلط بود و غلط... یکی دو تا هم نیستند. تقریبا میشه گفت غیر از یکی دو نفر، همه دوستانم میگند راه رو اشتباه رفتیم. البته خب ملاک صحت و سقم یک نظریه، جمعیت نیست. ولی لازمه که آدم با 4 تا استادی که تخصصش رو دارند مشورتی بکنه!

همسرم که میگه راه درست فقط همینه و راه دیگری غیر از این نیست. و اگر غیر از این نبودی، من نمیتونستم با تو زندگی کنم! 

حداقل اگه اشتباهه، بدانیم برای خودمان "این" باشیم. با نظریات غلط بچه ها رو گرفتار نکنیم.

درسته من جزء علما نیستم. ولی زندگی و رویه ایشان را می پسندم. ولو اینکه نسخه دست چندمی باشم. ولی اگر بدانم راهم غلطه، برای خودم نگه میدارم.

 

بهرحال ممنونم از محبتتون.