میخواهم فرصت دوباره به خودم بدم ولی نمی دانم چطور....

12:56 - 1402/01/13

سلام

بنده 36 ساله  و فوق لیسانس هستم قبلا شاغل بودم ولی بعد از کرونا خودم مدتی کار را کنار گذاشتم.
پسری 12 ساله دارم که چند ماهی از ورود اش به 14 سال گذشته و وقتی 3 ساله بود از پدرش جدا شدم.
و تمام 10 سال را درس خوانده کار کردم در خدمت پدرم و پسرم بودم.
3 سال پیش با آقایی که رسماً خواستگار من بودن ازدواج  کردم  ایشان  دیپلمه و با من 15 سال اختلاف سن دارند که ایشان از من بزرگتر هستن و یک پسر10 ساله دارند و چند سال قبل از همسرشان جدا شدہ و متمول هم هستن.  از اول هم  توجه خاصی به پسر من نشان نمی دادن  رابطه خوبی با پسر من  نداشتن بسیار طرفدار پسر خودشان بودن تفاوت قایل بودن حتی توی بازی دو بچه هم مداخله می کردن ولی من تصمیم ام را گرفته بودم چون دیگه روحا توان نداشتم

ما عقد کردیم و بلافاصله وارد زندگی مشترک شدیم و من نمی‌توانستم تسلط به اوضاع داشته باشم از طرفی در ساختمانی خانواده‌ گی زندگی می‌کردن یک طبقه پدر شوهر و مادر شوهر
یک طبقه برادر شوهر یک طبقه ما که همیشه زندگی ما پر از مداخلات خانواده‌گی بود

همسرم فقط چند ساعت در منزل بود باقی را سر کار و من تمام وقتم صرف کار خانه و پسر همسرم میشد  و مدیریت اختلاف این بچه ها یعنی من باید هر خاسته پسر همسرم را اجابت می‌گردم و به هیچ چیز اش نه نمی گفتم پسرم روز به روز بد خلق تر و عصبی تر میشد تا اینکه 8 ماه بعد از زندگی مشترک کاملا علایم افسردگی شدید را نشان داد

و من دیگر ماندن را جایز ندانسته به منزل شخصی خودم که پدرم خریده بود بر گشتم و درمان را شروع کردم نوار مغزی  و  ...نشان داد پسرم بیش فعالی هم دارد که کنترل اوضاع را سخت تر می‌ کرد

(ضمنا پسرم با پدر خودش هم روابط خوبی ندارد و پدرش بعد جدایی ما ازدواج کرده هیچ وقت هم نه نفقه داده نه مسئولیت داشته نه....
پسرم غیر از من و خانواده ام کسی را ندارد )

الان 1 سال از روزی که من و همسرم زندگی مون رو جدا کردیم می‌گذرد همسرم هم در منزل خودش هست و پسر اش را هم خانواده همسرم نگه می‌دارند

و از 10 ماه قبل همسرم کاملا تغییر کرده با اینکه من اقدام به طلاق کرده بودم مهریه را توافق کردند با من که تقسیط کنند و حق طلاق هم دارم ...ولی کلا راضی به طلاق نشدند
حتی الان هم کاملا من رو به لحاظ مالی حتی شهریه غیر انتفاعی پسرم و....حمایت می‌کنند
با اینکه  تا قبل مهر ماه امسال من حتی ملاقات هم با ایشان نداشتم ولی بسیار بسیار محبت می‌ کرد پیش خانواده ام رفت و اطمینان داد که کوتاهی کرده هر کار از دستش بر بیاد حاضر  است برای جبران بکند 1 سال هست خیلی مراقب من بوده بر عکس سال قبل که می گفت پسر ت را بده به پدرش و خودت بیا زندگی کنیم وقتی افسردگی و ناساز گاری پسرم را دید ولی الان هزینه می‌کند پسرم کلاس خصوصی برود به لطف حمایت مالی همسرم بهترین زندگی را داریم
دوره درمان  پسرم  راحت می‌گذرد فاصله را هم حفظ کرد تا وضعیت پسرم وخیم تر نشود ما ساکن تبریز هستیم هزینه کرد پسرم را ببرم تهران پیش بهترین دکتر ها البته در طول زندگی هم هزینه می‌کرد برای پسرم ولی به لحاظ عاطفي بسیار تفاوت قائل بود
پسر من هنوز هم آمادگي ندارد حتی او را ببیند مشاور و روان شناس ها هم بهش قول طلاق دادن من هم همین طور ولی آخه وقتی اینطور کنار من هست همسرم چرا دوباره طلاق بگیرم
از طرفی تصمیم دارم صبح ها که پسرم مدرسه هست برم خونه همسرم کمی جمع و جور کنم خانه را ناهار بگذرم برشان
چطور همسرم کمکم می‌کند و علی رغم تشویقش به طلاق پیش من ماند
منم کمکش کنم. کار و تصمیم ام اشتباه  است؟
پسرم در جریان ارتباط ما نیست از طرفی فعلا طلاق منتفی است
از طرفی از زندگی زیر یک سقف میترسم با توجه به رفتار های گذشته
و مهم تر اینکه پسرم نمی خواهد هرگز با آنها زیر یک سقف باشد
و من نباید هرگز اصرار کنم درسته؟؟
چون پسرم از اول هم چندان راضی نبود به ازدواج من ندیده گرفتم تاوانش را دادیم دیگه نمی خام  اشتباه ام را تکرار کنم
من الان چه کنم وقتی پسرم کاملا مخالف هست
این رو هم بگم که برای همسرم مقدار مهریه چیزی نیست که بگم به خاطر مهریه کوتاه آمده
ولی هر ماه مبلغ قابل توجهی به حسابم واریز می‌کند
بهترین مدرسه پسرم درس می‌ خونه
خرید های خونه شارژ خونه و...انجام میده
من با خانواده‌ اش هیچ دیداری ندارم  قبول کرده فعلا
با اینکه قلبا راضی نیست و وابسته خانواده‌ اش هست و....
10 ماه هست خیلی سعی کرده مراعات من را بکند حتی پسرش را هم ندیدم چیزی نگفت و بسیار کوتاه آمده تا من فعلا به پسرم برسم زمین و زمان را واسطه کرد طلاق نگیرم
میخواهم فرصت دوباره بررسی بدم ولی نمی دانم چطور که هم شکست نخورم هم پسرها آسیب نبینند با اینکه پسرم کاملا مخالف هست
من پیش مشاور زیاد رفتم متاسفانه حکم به طلاق دادن  تمام این یک سال فقط گفتن حق نداری با همسرت ملاقات کنی پسر تون می تونه گوشی شما رو چک کنه تا اطمینان کنه در حال طلاق هستید و....
البته مشاور ها متوجه بیش فعالی پسر من نبودن و در تهران تشخیص داده شد

 

 

----------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums

همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum

تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

 

http://btid.org/node/240997
تصویر دریافت سوالات

ممنون از راهنمایی ارزشمند شما
درست میفرمایید بچه ها مدیریت نمی‌کنند ولی برای همسر من مهم است که پسرش رضایتش جلب شود حالا هر کاری هم کرد ودر مقابل پسر من باید مطیع و مودب و قانع باشد و.....
اختلافات از همین جا شروع شد و به بیماری پسر من ختم شد
پسر همسرم ممکنه من رو بزنه فحش بده یک دعوا بین من و همسرم ایجاد کنه یا بادروغی فامیل رو به جان من بندازه   و همه باید سکوت کنیم و بگذاریم به حساب بچگی و مدارا کنیم هیچی نگیم
ولی پسر من باید ایده آل اهل قانع ساکت و...باشد
خب این هم برای پسر من قابل تحمل نیست
وهمسرم هم این جرات رو داره که باپسر من جر و بحث کنه یا با خود من سر بچه ها ولی من جرات یک تذکر روهم ندارم یعنی اجازه نمیدن چون من نامادری هستم باید دست وپای من راجمع می‌کردند خب
کمی نامتعادل میشه وتحمل این اوضاع برای پسر ۱۴ ساله نوجوان من سخت میشه
واقعا حق با کی هست ؟
بزرگ کردن بچه سخته بچه عصبانیت داره قهر داره تفکر غیر منطقی داره و....
نمیشه که فقط تحت فشار باشه مخصوصا که الان نوجوان هم هست
از طرفی پسر همسر من چون از ۲ سالگی جدا شدن مادر نداشته و پرستاری کننده هم نداشته بدون تربیت بزرگ شده کسی بد و خوب رو یادش نداده و همسرم هم چون پسرش تنها وارث هست بسیار پر جرات و زرنگ و نترس بزرگ می‌کنه و گستاخ
خب این طوری هر کدوم از بچه ها از یک ور بوم می افتن
یکی افراط یکی تفریط
البته ما فعلا کنار هم نیستیم ولی سالی یکی دوباری که ملاقات می‌کنند در مهمانی های خاص که البته پسر من همیشه مودب رفتار کرده جز یکبار که باز قیافه سلام داد و رفت یک گوشه با یک بچه همسن خودش ( برادر زاده ) من بازی کردن با گوشی و پسر همسرم هم ناراحت همسرم ناراحت که وای بچه رو بازی ندادن کل مهمانی زهر مار من شد تمام مدت مهمانی من نه کنار خانم ها بودم نه چیزی فقط کنار پسر همسرم تا از دلش دربیارم  
در حالیکه خب که چی بشه ۱۰۰۰ برابر بدترش را دورانی که باهم زندگی می‌کردیم سر پسر من آوردن چون خونه خودشون و فامیل های خودشون بود دیگه قدرت داشتن فراز( پسر من )  راحساب نمیکردن
اصلا زندگی مارا حساسیت زیاد آنها روی بچه شون و ولیعهد ولیعهد کردنشون خراب کرد
بچه ای بدون تربیت با کلی مشکلات روحی شده بود رئیس خانواده
پدر من و پسرم رو درآوردن والبته الان دوباره خودشون تنها و آواره شدن
پسر همسر من ۹ ساله هست یکبار همین هفته قبل رفتیم خرید از آنجا بریم منزل پدرم توی ماشین منتظر من بود که برم بک مانتویی را عوض کنم برگردم
تا برگشتم گفت چرادیر کردی که توضیح دادم چون پس دادم ویکی دیگه رو انتخاب کردم گفت من خودم سر دسته حقه بازآ هستم چه فیلمی داشتی تو مغازه که دیر کردی
من هاج و واج موندم
راننده اسنپ گفت ناراحت نشید پسر بچه است غیرت توی ذاتش هست و.....
۹ سالش هست ها ببینید بزرگ بشه چه بلا و تهمت و دعوا هایی سر من در بیاره
من زیاد حساس و کینه ای شدم بابت پسرم یا حق بامن هست ؟
دراین اتفاق اخیر من با آرامش وبااین زبون که نمیدونم چه رفتاری کنم این حرف رو زده و...گفتم
گفت نمیدونم از کی یاد گرفته که و.....ولی دیگه چیزی نگفت
یعنی می‌خوام بگم پسر همسرم از بالا به من نگاه می‌کنه نه که من مادر باشم اون بچه من  وحرف من خریدار داشته باشه

البته هدف از بیان این موضوع درد دل نیست یا بدگویی

خب الان دور هستیم مادر شوهر من ۸۵ ساله هست وپدر شوهرم ۹۱ ساله معلوم نیست چقدر عمر کنند و این زندگی باید در یک نقطه به زندگی  مشترک ختم بشه
البته البته ۳ یا ۴ سالی فرجه باشه باز بهتره پسرم ۱۸ ساله میشه و دانشجو توی شهر وکشور دیگه ای میتونه مستقل زندگی کنه
وتااون موقع هم مشکلات روحی و چالش‌های شخصیتی پسر همسرم عود می‌کنه و طبیعتا سازش و مدارا سخت تر میشه واونجا رو باید مدیریت کنین چون همسرم معتقد به روانپزشک و دارو درمانی برای پسر اش نیست
پسر همسرم الان حتی با پدر بزرگ ومادر بزرگ هم نمی مونه میره طبقه ۴ که خونه خودش باشه تنها میمونه کارهای خطرناکی مثل بریدن مبلها با قیچی و... می‌کنه وهمسرم میگه پدربزرگش بهش زیاد گیر میده کلید داردم بره تنها باشه این بچه رسما رسما بی صاحبه
فقط ماهی چندین میلیون بدن برای اسباب بازی های مارک دار و خوردنی‌های خارجی ولباس های آنچنانی
زندگی این بچه نابود شده ۳سال بعد چطور میشه ؟؟
معتقد به پرستار هم نیستن

تصویر دریافت سوالات

با سلام مجدد
دیروز به خواست و اصرار همسرم باهم صحبت کردیم
اینکه پسرم از ایشون خوشش نمیاد یا در مهمانی اخیر با قيافه بهش سلام داده براش قابل تحمل نبوده
از من خواهش کرد دیگه هیچ مهمانی که پسرم هست ایشون رو دعوت نکنم
گفت با پسر خودم هم صحبت کردم که ما فقط مادرت رو می‌شناسیم و با پسرش ( یعنی پسر من ) کاری نداریم
برادر تنی چه گلی به سر آدم میزنه که برادر ناتنی چی باشه و....
وگفت رابطه رابه همین شکل پنهانی اش ادامه بدیم
کمی هم گلایه داشت که از پس پسرم بر نیومدم که سر جاش بشینه
البته منم مودبانه حرفم رو گفتم مشکلات پسرش رو و.....  و صحبت کردیم
گفت من چند برابر پسر تو سن دارم نمی‌تونم  منتش رو بکشم و قیافه و...راتحمل کنم
گفت هفته یی دوبار بیا به پسر من سر بزن
اگر میتونی کمی هم پسرت را در سختی قرار بده تا بدونه بعضی حمایت ها از طرف من هست وخوبی هایی هم دارم
) البته پسر من در جریان تمام لطف های همسرم بوده و هست ولی خب باتوجه به مسائل گذشته و اینکه در این ۴ سال هیچ وقت همسرم  تلاش و علاقه ای به پذیرش پسرم نشون نداد ...... خب پسر منم طبیعتا در گذر زمان دلزده شد و ترسید بعد افسردگی شدید و درمانش هم  دیگه حاضر به پذیرش همسرم نشد
وخلاصه به اینجا ختم شد
من الان این مسئله رو قبول کردم
واینطوری دیگه یکجا زندگی کردنمون هم عملا غیر ممکن خواهد شد
اتفاقی هم برای پدر ومادرش بیوفته خودش باید فکری به حال پسرش کنه
البته خدا بزرگه حالا چی پیش بیاد معلوم نیست
آیا من کار خاصی بابد بکنم یا بشینم ببینم چی پیش میاد ؟
مگر پسر من کلا سکوت کنه و تمام مشکلات تفاوت ها و....تحمل کنه شهروند درجه ۲ منزل باشه و....تا بزرگ بشه بره ومن تمام زندگیم وقف همسرم و پسرش باشه
و پسر من تحمل این شرایط را نداشته که مریض شده
علی رغم تمام توقعاتی که از من داره و تمام نرمشی که به پسر خودش داره پسر من چون ناتنی هست رو نه دوست داره نه میتونه با گذشت و.برخورد کنه
واین پسر من هست که باید گوش به فرمان و مطیع و قانع به سرنوشتش باشه
پسر من ۱۳ سالشه
نوجوانه
عزیز یک خانواده است
این توقعات  از پسر من بجا نیست
تازه باز قانع نیست و میگه باز صحبت کنیم تو تلاش کافی برای زندگی ما نمی کنی
یعنی از تصمیم و پیشنهادش هم راضی نیست باز

ایا باید کار خاصی بکنم ؟

تصویر دریافت سوالات

با عرض شرمندگی
چون هنوز پاسخ داده نشده این نکات را که جدید اتفاق می افته اضافه میکنم
همسرم مجددا صحبت کردن وگریه میکردن که من بعد ۵ روز با هم بودنمان نمیتونم تنهایی را تحمل کنم
ولی با پسر من هم در عادی ترین حالت نمیخواد کنار بیاد
پس میخواد من  زود زود برم به خونه زندگیش نهار شامش و ...برسم
واقعا اینکار سخته چون من مادرم هم فوت کرده و بایدبه چند زندگی برسم
از طرفی دلم شکسته وقتی هیچ محلی به پسر من نمیده و حذفش کرده
چرا پسرش و زندگیش را گردن من انداخته
ضمنااا میترسم در آینده اختلالات پسرش را هم گردن من بیاندازه
قدر دان نخواهد بود که یقه من راخواهد چسبید

تصویر مرادی
نویسنده مرادی در

در حال پاسخگویی

ادامه پاسخ به سوالات کاربر در لینک    http://btid.org/node/228435 

بخاطر نبود برخی مهارت ها، امکان زندگی در مکان مشترک نیست.
از آنجایی که با توجه به مطالبی که تا به حال بیان کرده اید مهارت حل مسئله و مدیریت موقعیت جدید در همسرتان ضعیف است و از طرفی هر دو فرزند پسر هستند و در سن خاصی به سر می برند احتمال اینکه در زندگی مشترک بتوانید سر کنید بسیار ضعیف است. و البته خودتان هم اشاره کردید که ایشان هم موافقت کرده اند که با فاصله با یکدیگر زندگی کنید. پس هر وقت او یا شما به فکر این می افتید که با هم زندگی کنید این مشکلات را یادآوری کنید تا بتوانید منطقی و درست تصمیم بگیرید.

بچه بودن هر دو فرزند را فراموش نکنید.
اگرچه می دانم برخی از حرف ها یا کارهایی که پسر همسرتان می کند برایتان سخت وسنگین است اما این نکته را هم فراموش نکنید و به خودتان یادآوری  کنید که شما با یک بچه سر وکار دارید و قرار نیست یک بچه این قدر حال شما و زندگی تان را خراب کند. یکی از بهترین تکنیک ها در برخورد با او استفاده از تغافل است. یعنی خودتان را به ندانستن بزنید و با او به گونه ای برخورد که انگار برخی از حرف ها یا رفتارها را اصلا نشنیده یا ندیده اید.

هر دو به فکر محکوم کردن یکدیگر هستید.
درست است که گاهی اوقات با یکدیگر کاملا آرام صحبت می کنید اما با توجه به مطالبی که بیان کردید برداشت بنده این است که هر دوی شما به فکر این هستید که مقصر را مشخص کنید در حالیکه با معلوم شدن مقصر نیز هیچ مسئله ای حل نخواهد شد.
عرض بنده این است در اینکه هر دو پسر دارای اختلالات رفتاری هستند شکی نیست و هر دوی آنها در به وجود آمدن این مشکلات سهم دارند  ولی هر کدام تلاش می کنید این مشکلات را پنهان کنید و این بد رفتاری ها را به گردن دیگری بیندازید.تا وقتی که این گونه باشد مسئله ای حل نخواهد شد.

خودتان و زندگی فرزندتان را فدا نکنید.
درست است که در تمام این جریانات و اتفاقاتی که پیش می آید شما باید تلاش کنید بهترین رفتار را داشته باشید اما این به این معنا نیست که خودتان و یا فرزندتان را فدا کنید. شما باید در عین اینکه به زندگی همسرتان فکر می کنید مراقب زندگی خود و فرزندتان نیز باشید.
همانطور که قبلا هم تذکر دادم فقط باید مراقب باشید این گونه موارد را با همسرتان  چالشی و تند برخورد نکنید و به او بفهانید که تمام تلاش تان را برای او انجام می دهید.

برای همسرتان نامه بنویسید.
در اینکه فرزند همسرتان با این سبک زندگی دچار اختلالات شخصیتی خواهند شد شکی نیست و برای اینکه در آینده این مشکلات را به گردن شما نیندازند در غالب یک نامه محبت آمیز به برخی از مشکلات او اشاره کنید  و به او توصیه کنید برای بدتر نشدن یا بهتر شدن او از مشاور متخصص و متعهد استفاده کند.
موفق و پیروز باشید.

 

تصویر دریافت سوالات

سلام مجدد طاعات و عباداتتون قبول حق
من عذر خواهی میکنم از مزاحمت های مکررم
مسئله ای اخیرا پیش آمده که می‌خواستم با شما مشورت کنم تصمیم درست تر بگیرم
واصلا شما بگویید چه کنم
واقعیت اش همسر من که به وضوح اعلام می‌کرد که نمیخواد پسر من رو ببینه و چهار برابر پسر من سن داره وتحمل الاصول نداره گفت من هزینه زندگیتو میدم بهش بگو و کنترلش کن یعنی بزن تو سرش که کوتاه بیادو...‌.ومنم چیزی نگفتم ولی طبیعتا موافقت هم نکردم گفتم بهتر دور باشید  همسرم جمعه گذشته خواهش کرد باهم بریم گردش خارج شهربا پسر ایشون منم چون تنها بودم پسرم مهمان بود( پیش پدر خودش میره جمعه ها)  وامکان داشتم  قبول کردم رفتیم وخیلی هم عادی بودم ولی باتوجه به مسائل اخیر کمی فکرم مشغول بود رفتیم خیلی هم خوش گذشت پسرهمسرم رفتار خوبی بامن نداشت و برای اولین بار ( دراین ۵ سال اولین بار  ) همسرم تذکر هم میداد بهش و تمام شد ومن ته دلم خوشحال شدم که انگار داره کم کم همسرم چیزهایی متوجه میشه  .فرداش همسر با گلایه  آمد که به ما خوش نگذشت گفت خنده هایش تصنعی بوده ومن  اون محبت همیشگی ( افراطی قبل من) به محمد رو نداشتی واین بدرفتاری باپسرم محسوب میشه البته بالاخره نامادری هستی دیگه مادر نیستی که طبیعی هست محمد ۱۰ روزه نگفته توبری پیشش خب ببین چطور شده تورو نمیخواد میگه مامان میاد فقط کار می‌کنه بامن بازی نمیکنه میخوای مشکلی که من باپسرت دارم با پسر من و خودت ایجاد بشه ؟؟؟ تو بدرفتاری کردی با پسر من وتاکیدا گفت نامادری هستی ....البته در روز جمعه که رفتیم تفریح یکبار پسرم تماس چند ثانیه ای گرفت که مامان کی میایی و میرسی و افطار با منی و..؟ که همان رو هم بهانه کرد که تلفن جور دیگری با پسر خودت صحبت میکنی با پسر من جور دیگر و....وخلاصه گلایه داشت
واقعیت اش دیگه کاسه صبر من لبریز شد  خیلی بهم برخورد
این نکته راهم بگم همسر من صبح میره شب میاد ومن هفته ای دو روز میرم خونه شون رو دسته گل میکنم خونه ایی که پر از استکان چایی کپک زده غذا های مونده تو قابلمه کپک زده میوه خشک شده و چسبیده به بشقاب رخت ولباس وسط بيسکوئيت خوردن کاغذش رو زمین شکلات خوردن شیرینی خوردن همچنین و.....ومن آنقدر لباس و ظرف میشورم و جارو و مرتب کردن کمد ها و پختن چند جور غذا که هم غذای باب میل محمد باشه وهم غذایی درست میکنم باب میل همسرم باشه یخچال رو تمیز میکنم میوه های پلاسیده غذا های مانده رو دور  میریزم و.....رفتنی خودم سبزی خوردن و...میخرم که تنوع بشه براشون که یک روز تمام پشت و کمرم درد میگیره چون خونه ۲۳۰ متره واز آت آَشغال نمیشه توش راه رفت همیشه هم همینطور بودن منم دلم سوخت که این بچه ار مدرسه میاد این زندگی رو نبینه    
بعد گردش و تفریح پسر همسرم بامنه با پول خودم میبرم شهر بازی پیتزا اصلا هربار سفارش اسباب بازی میده ودر رو از داخل قفل می‌کنه که نخری نمیگذارم بیایی خونه همسرم هم غش غش میخنده که بچه است وخیلی هم بچه بی ادبیه که من میگذارم به حساب بی مادریش و سکوت میکنم لباس مدرسه هاشو میشورم و....باتمام اینها و این
 مسائل که محمد این تجربیات رانه باپدرش داره نه مادر واقعیش نه عمه ها
حتی جلسات مدرسه اش رو میرم
کارنامه اش رو میگیرم با جایزه خیلی خوبی میرم پیشش
زنگ میزنه بیا آیس پک هم بگیر میرم ومیخرم که گناه داره بااینکه همه از جیب خودمه و از طرفی همسرم حاضر نیست حتی پسر من رو ببینه
ونهایت این محبت هاهم شده کلی بی‌احترامی واینکه  لطف مکرر حق مسلم ماست
حالا بجای تشکر میگه تو میایی باپسر من بازی نمیکنی
گفتم شما کی قدر عافیت دونستی بار دوم ات باشه ؟؟  خونه زندگیمو به باد دادی با کارهات گفتیم باشه طلاق نگیریم اینطور بریم از صبح سر کاری تفریح خرید مدرسه کارهای خونه آت راانجام میدم بار از دوشت بردارم حالا صحبت تلفنی من رو بهانه کردی من کجا باپسر تو بدرفتاری بودم ؟؟ اینکه ده دقیقه یکبار نگفتم قربونت برم بدرفتاری نیست
ضمنا محمد ( پسر همسرم ) با همه اختلاف داره پشت سر پدرش بدمیگه واز همسرم متنفره از پدر بزرگش از عموش و.....
ولی اینطور مواقع میگن محمد هزار تا رو داره کسی کاری به کارش نداره ولی تا گفته مامان بامن بازی نمیکنه اینها قلیان کرده عواطفش که خب نامادری هستی دیگه
گفتم اگر بااینمه محبت دوست نداره منو ببینه منم استقبال میکنم مجبور نیست که دوستم داشته باشه
از طرفی محمد از خودتون خیلیییی بیشتر ناراضی  و شاکی هست بهتره اصلاحات رواز درون شروع کنید
ومنم بگذاری کنار تا زیر سایه نامادری این بچه له نشه
همسر من قبلا هم گفتم توقع داره جمعه با ایشون باشم وهستم  هرروز صبحانه هم میاد خونم بعد دو روز هم من میرم بشور بساب و تفریح محمد و....  تازه محمد مریض شه توقع اینه باید هرروز برم پیشش تا مراقبش باشم باباش بره سرکار

خب این افراط هست من از زندگی خودم موندم تازه میگه وسط هاهم برام نهار وافطار بفرست مغازه
بصراحت هم میگه من سوهر پر توقعی هستم
وکسی که چشم دیدن وتحمل پسر من رو نداره چه توقعاتی داره
 واقعیت اش خیلی عصبانی ام و بنظرم بهم توهین میشه
می‌خوام جمعه هارو حذف کنم هفته ای سه بار صبح ها بیاد صبحانه و یکبار هم من برم دیدن پسرش ولی نه کار خونه که عواقبش معلوم نیست چی باشه
واقعا قدر عافیت نمیدونن
وبه غیرت منم برمیخوره که چراباید کسی بابچه من آنقدر توهین آمیز رفتار کنه و من بچه اون رو تاج سر کنم تازه ایرادای بنی اسرائیل هم بگیرن
من از این ازدواج و ...جز درد سر چی بدست آوردم؟؟؟؟
همسرم ماهی ۸ میلیون پول میده البته شهریه مدرسه پسرم راهم بااصرار داد وحدود ۵ میلیون معلم خصوصیش به من که
هشت میلیون  هزینه معلم خصوصی و اسباب بازی پسر خودش شاید باشه یعنی ثروتی که داره برای خودشونه  وچون پدر من هم پول میده امورات من میگذره حالا پسرم هم زده افسرده و...کرده اینهمه بلا این چه رویی هست  آخه؟ دلم میسوزه که بانفهمیش داره زندکی خودشو چطور خراب می‌کنه حالا من نرم به زندگیش برسم خب واقعا بدبختن اینا کسی رو ندارن بره برسه بهشون که  ودلم میسوزه
 برم به خودم بر میخوره نمیدونم چکار کنم چی بگم بهش ؟ ولی هرکار کنم نامادری هستم واینا قدردان نیستن
 نمیفهمه که این زن بره مهریه اش رو بگیره کارم ساخته است نشسته داره میسازه
با بچشم که خوب نیستیم برای بچم مادری می‌کنه خونه زندگیم براهه یک ریال هم ازم پول نخواسته تاالان
بخدا کر و کور ولال میرم خونش و برمیگردم مقایسه کنم که چرابرای خودش آنقدر خرید میکنن ریخت وپاش دارن  برای من نه فاجعه میشه درحالی‌که همینکه ازم دوره من خوشحالم
ولی نمی‌فهمم چی از جونم میخواد
می‌خوام کارم رو شروع کنم اصلا پسرم چراباید باپول کس دیگه بزرگ بشه که توقع داشته باشه بخاطر پولش باید بزنم تو سر پسرم تصمیم درستی هست ؟ همسر من باید بره توی حاشیه نه اینکه تمام توان و انرژی من رو بگیرن بعد هم بگن نامادری هستی دیگه
به خودشون جرات بدن یک تلفن من رو بهانه کنند وحرف دربیارن ( البته همیشه همینطور بودن و زندگی من رو خراب کردن سر اینکارها)
آخه اگر مهربان تر از من بودن نمی‌ سوختم این بچه کلا ول و بی صاحب هست کسی براش نیست که همینطور بین طبقات میگرده ( آپارتمان خانوادگی هست یکی همسرم یک طبقه خانواده برادرش یک طبقه پدر شوهر مادرشون ) واخیرا چون با هیچ کس سر سازش نداره میره خونه خودشون تنها میمونه مبلها رو باقیچی بریده و...خونه زندگی رو بهم میریزه در حد تیم ملی منم میرم جمع میکنم بعد به منم به دروغ میگه بابام میگه مامان میاد خونه  زندگیمونو بهم میریزه میره جمع  و جور کردن بلد نیست  ( که بین ما دعوا بشه ) کاملا سعی در شکرآب کردن رابطه ما داره و...هزار تا حرف از خودش میگه که بابا پشت‌سر تواینطور گفت واونطور گفت یا  پدر بزرگم پشت سرت اینطور میگه عموم اینطور میگه و....( به دروغ) همسرم هم خیلی راحت میگه که مادرش یادش داده بچه است دیگه ...
نمیفهمن بچه چه آسیبی دیده و بحران روحی داره که این رفتارهای آنرمال رو بروز میده میگه مادرش یادش داده
انسان آنقدر کر و کور ؟؟؟؟؟
من چه کنم ؟ من از اینها بدم میاد فقط درد سرن
۵ ساله ازدواج کردم پدر منو درآوردن
برم سر کار حق کار در عقد نامه ام ثبت شده هرچند همسرم مخالفه اشتغال من هست
به هرقیمی بکشمش توحاشیه اگر هم تحمل نداره خب بره جدا شه به من چه
چه خیری دارن اینها برای من

فقط اگر زودتر راهنمایی کنید ممنون میشم
چون این بحث بازه ومن باید موضعم مشخص بشه و تصمیم بگیرم

دراصل ناراحتی و نگرانی من از این توهین ها مته به خشخاش گذاشتن نیست من نگرانم از اینکه اگر واقعا بنا رابرای بگذارم که نمی‌فهمه همسرم محمد هم بچه است و زیر دست پدر بزرگ و عمویی بزرگ شده که تمام شهر از نااهل و نانجیبی شون توی تحقیقات پیش از ازدواج گفتن
پدر شوهرم زمانی که ما  توی زندگی مشترک بودیم منو صدا می‌کرد که شوهرت چرا دیر میاد ( بازاری هستن و شوهر من می‌گفت کلا مغازه ها ده میبندن منم تا ببندم خرید کنم و...میشه ۱۱ یا یازده و نیم میرسم خونه که مستقیم هم میرفت خدمت پدرش معمولا در طبقه اول دوازده هم می‌آمد بالا ومن کنار آمده بودم تااختلافی نباشه ) گفتم حاج آقا شغلش ایجاب می‌کنه گفت نه من هم سالها این شغل رو داشتم شوهر تو رفیق بازه میبنده میره ساعتها با رفیق هاش آخر شب هم میاد خونه .توقع داشتن پسری که ۵۰سال خودشون نتونستن کاری کنند رو من تربیت کنم ومثلا ۹ خونه باشه
خلاصه محمد هم توی یک خانواده پر از دخالت و تهمت و افترا و بهتان و دروغ و...بزرگ شده وتربیت شده همسرم هم تربیت اش را ول کرده چون وقت نداره
ولی این بچه خودش هم رئوف نیست
یا برادر شوهرم به من تهمت ناموسی زد وقتی بااسنپ میرفتم پیش همسرم( من بااسنپ همه جا میرفتم یکبار هم بخواست همسرم گفت بیا مغازه بچه هاهم نبودن البته در زمان زندگی مشترک)  زنگ زد به همسرم گفت همیشه یک ماشین مشخص میاد دنبال زنت و دقیقا پشت سر راننده میشینه تا چشم و ابرو بیان برای هم  وچون همه جای خونه دوربین مداربسته بود با شوهرم و پدر شوهرم وبرادر شب چندین بار فیلم سوار شدن من رو چک کردن که من نشستم و ماسک رو کشیدم پایین و دو جمله هم با راننده حرف زدم ( آدرس را توصیح میدادم والله)
همسرم هم بامن دعوا و....که من خواستم خانواده ام رو در جریان بگذارم دید اوضاع خرابه همسرم عذر خواهی کرد در حالیکه تهمت بود وافترا فردا هم لابد میخواستن بگن یک مرد آورده طبقه چهار
خلاصه محمد توی همچین خانواده ای رشد کرده پست و کثیف و زندگی به هم زن
ولی وقتی بزرگترش هم خوشش میاد چون همسرم به صراحت میگه می‌خوام زرنگ و پرو باشه تا بعد مرگ من مادرش اموالم رااز نگیره به هوای مادری خرج کنن و....وبرادرم اموالم رواز پسرم نگیره و....این بچه تربیت نمیشه که آخه
من دوست دارم ندیده و نشنیده بگیرم و تلاش کنم در این بچه تاثیری بگذارم شاید توشه آخرتم باشه بعدمیگم اگر عواقبش دامان من رابگیره چی ؟ چون به خانم قبلی همسرم ( مادر محمد ) همسرم پیشت سرش میگه زیر سر زنم بلند شده بود طلاق دادم نمی‌فهمه آنقدر اذیت شده که رفته حتی بچه رانخواسته
یا همسرم وبرادر شوهرم بعد طلاق به پیشهاد برادر شوهرم یک کرد آوردن که ۶۰ میلیون می‌گرفت مادر محمد رو در صحنه سازی تصادف بکشه یا با چاقو و شبانه‌ فرار کنه ولی همسرم راضی نشده
نمیدونم نونی که باهاش بزرگ شدن درست نبوده یاری که اینطور هستن
خلاصه من تاحالا خودم رو به کری و کوری زدم تازندگیم پیش بره الان هم میتونم اگر توشه آخرت میشه ولی میترسم عقلانی نباشه
وقتی به راحتی من محکومم و هیچ حرمتی ندارم تمام زحمت من برای جمع کردن زندگیش را فدای این می‌کنه که محمد ۱۰ روزه نگفته مامان بیاد ( محمد هیچ گلایه ای از من نکرده فقط گفته میاد این اواخر فقط کار می‌کنه میره که خب کار کردم چون ریخت پاششون زیاده پس چرا تفریحاتشون رو نمیگن ) همین رابهانه اختلاف و طلبکاری با من کرده و.....واگر من حرفهام رو نمیزدم بازهم کوتاه نمی‌آمد ولی اینها ذاتشون اینه نمک به حرام فکر کنم

خانواده من آدم سالمی هستن این کشتن و...برای ما و هرکسی طبیعتا فاجعه است
حالا من این وسط گیر افتادم با ادمهای رزل که حتی تحمل یک صحبت تلفنی من با پسرم روهم ندارن دیوانه هستن اینها
قطعا مراجعه کنند دارو درمانی لازم دارن
خانواده بیماری هستن باافکار بیمار دوست ندارم منم وارد اینها بشم میترسم دامان من رو هم بگیره این افکار

البته همسرم دوستم دارد ولی توان حفظ رابطه سه نفریمان با دوری و دوستی  راهم دارد خراب می‌کند
میتونم باکمی کم کردن روابط ادامه بدم ببینم به کجا میرسه بعد تصمیم قاطع تر گرفت

ومن باید یک اعصاب قوی داشته باشم ولی ایامیتونم تغییرات مثبت ایجاد کنم یانه نمیدونم

تصویر مرادی
نویسنده مرادی در

سلام علیکم
از اینکه برخی از اتفاقاتی پیش آمده که پیش آمده سخت ناارحت شده اید و دوست دارید کمتر این مباحث برایتان پیش بیاید برایم قابل درک است.
بنده احساس می کنم این جریانات و اتفاقاتی که در این مدت برایتان پیش آمده هیجان منفی بالایی برایتان داشته و خیلی باعث ناراحتی شما شده است و این ناراحتی باعث می شود حتی به تصمیمات چکشی نیز فکر کنید. در ادامه راهکارهایی را خدمتتان عرض می کنم که امیدوارم دراین زمینه مفید واقع شود.

مسئله را برای خودتان بزرگ نکنید.
بسیاری از مشکلاتی که در حال حاضر با آنها درگیر هستید از جمله مشکلاتی است که در زندگی های دوم قابل پیش بینی است. حتی در زندگی های اول نیز مراجعین زیادی داریم که با خانواده شوهر درگیر هستند. البته در زندگی شما علاوه بر خانواده شوهر فرزند او، عامل افزایش تنش در زندگی تان است. مسئله ای که اهمیت دارد این است که اگر قرار زن و شوهر در کنار یکدیگر زندگی کنند باید به گونه ای مدیریت شود که به مسائل زوجین آسیبی نرسد. یا اینکه حداقل این مسائل تنش زا را به حداقل برسانند.

تفاوت در روحیات علت بسیاری از سوء تفاهم هاست.
از آنجا که روحیات و ویژگی های مردان و زنان با یکدیگر متفاوت است اگر زوجین به این تفاوت ها آگاه نباشند منشاء بروز اختلاف و تنش در زندگی می شود. بسیاری از مواردی ک در این سوال مطرح کردید ناشی از این اختلاف روحیات بود . مثلا یکی از تفاوت ها این است که زنان جزئی نگر هستند و مردان کلی نگر هستند. یعنی اگر چه مرد حرفی را زده اما خودش هم این حرف را فراموش کرده است اما شما چون جزئی نگر هستید به تمام جوانب این حرف فکر می کنید و ذهنش شما را درگیر می کند.

 اولویت را مشخص کنید.
از همسرتان بپرسید که در بحث فرزندش چه چیزی برا او اهمیت و اولویت دارد؟ رسیدگی و تمیز کردن محل زندگی او یا برآورده کردن خواسته های او مثل بازی و تفریح و ...
 هر کدام را که مشخص کردند طبق آن رفتار کنید و مورد دیگر را رها کنید. مثلا اگر گفتند نیازهای او مهم است هفته  ای یکبار او را به جاهای تفریحی که دوست دارد ببرید و بگذارید خوش بگذاراند و اگر چیزی هم می خواهد بخرد یا خرج هایی که در این روز می خواهید انجام دهید را از پدرش بگیرید و از پول خودتان خرج نکنید. با لطافت مثلا به او بگویید یه کارت قرار بده برای این روزهایی که می خواهم ببرمش برای تفریح و خرج هایی که نیاز هست رو استفاده کنم. در این صورت باید بع کسی هزینه بدهند تا بیاید و کارهای خانه شان را انجام دهد.
در ضمن در یک روز هم به فکر تربیت کردن نباشید و بگذارید خوش باشد. چگونه ممکن است دانش آموزی که سر کلاس درس گوش نمی دهد و هیچ یک از روزهای هفته را تمرین نمی کند یک روزه همه درس ها را به او یاد داد؟!

 برای اینکه خودتان بتوانید با شناخت صحیح و بهتری تصمیم بگیرید لطف موارد زیر را بیان کنید.

مزایا و معایب این زندگی را یادداشت کنید.
در حال حاضر شناخت بیشتری از این زندگی دارید و خوبی های وبدی های این زندگی را با دل و جان لمس کرده اید. برای اینکه بتوانید تصمیم عاقلانه ای را بگیرید لازم است تمام خوبی ها و بدی های این زندگی را یادداشت کنید. لطف خوب فکر کنید و همه جوانب زندگی را نیز در نظر بگیرید و این موارد را یادداشت کنید و برای بنده نیز ارسال کنید.( لازم نیست تایپ کنید روی کاغذ هم باشد کفایت می کند که بعدا هم بتوانید آنها را بخوانید).

2-مورد بعدی بفرمایید در حال حاضر با توجه به مشکلات و بگو مگوهایی که پیش آمده در روابط عاطفی و زناشویی نیز تغییر یا مشکلی پیش آمده است یا خیر؟ هم از طرف خودتان و هم از طرف همسرتان بیان کنید؟ یعنی از نگاه همسرتان این روابط بهتر شده یا بدتر؟ از نگاه خودتان نیز بیان کنید.

3- اگر امروز بخواهید روابط روزانه  را کاهش دهید همسرتان موافق اند یا مخالف؟ اگر مخالفند علت مخالفت را بیان کنید؟

4-در بحث اشتغال به غیر از مسئله مالی چه فواید دیگری برایتان دارد؟ آیا از مشکلاتی که می تواند برایتان ایجاد کند آگاه هستید؟ اگر می دانید بیان کنید.

5-در طول روز مشغول چه فعالیت هایی هستید؟ چه مقدار به علایق شخصی خودتان می پردازید؟

تصویر دریافت سوالات

با سلام

بله حق با شماست اتفاقات اخیر واقعا من رو مستاصل کرده بود و صبرم لبریز شده بود و در شرف تصمیم بسیار اشتباهی بودم
که خداوند معجزه وار مسیر درست را پیش رویم قرار داد شاید از لطف شبهای قدر بود که اینطور مسائل برام واضح شد
 اولا تصمیم گرفتم تمام اتفاقات گذشته رافراموش کنم و همسرم و خانواده اش و...همه را ببخشم و بخشیدم و بدون گارد و دلخوری و ترس و سایه رفتار ها و مسائل گذشته به زندگیم ادامه بدم چون همسرم برای حفظ من خیلی تلاش کرده واین محبت اش را اثبات کرد
دوما پسر همسرم بنظرم حق بی احترامی به من‌ را ندارد و باید تذکر بدم و در این موضع روی حرفم بایستم ولی بقول شما کلافه و ..نشم چون این حرفها رو از ته دلش نمیزنه بلکه پیش پدر بزرگ‌  بزرگ شده و فضای تربیتی  اش اینطور بارش آورده پس تذکر میدم ولی کلافه نمیشم
سوما طلاق و...رو گذاشتم کنار حتی تفکرات تدافعی رو بجای اینکه همیشه حالت دفاع داشته باشم که شوهرم الان چه آسیبی به من میزنه من چطور دفاع کنم و ....شوهرم رو به عنوان شوهر دوست داشته باشم محبت کنم محبت هاش رو ببینم اعتراض هم داشتم بکنم و...ولی دیگه طلاق و کار و ...نه
یعنی  به تعبیری هم ریحانه باشم زن باشم
محبت های شوهرم رو هم ببینم

چهارما اینکه هیچ محبتی به فرزندم نمیکنه درسته ،ولی اولویت را به سلامت روحی من و پسرم‌داده خودش بدون زن و زندگی هست و مارو در آرامش نگه داشته واین جبران تمام به توجهی هاش رو میکنه

چهارما من تمام حرفها وناراحتیم رو باهاش در میون گذاشتم همسرم ابتدا مقاومت کرد ولی بعد واقعا  تلاشش را برای جلب رضایت من کرد و این مهمتره بنظرم اینکه من براش مهمم نعمت بزرگیه
ضمنا الان برای تفریح و شهر بازی پسر همسرم‌از کارت همسرم استفاده میکنم ( طبق فرموده شما)
باخانواده همسرم معاشرتم اشکالی نداره چونکه علی رغم تلاش اونها  وبی محبتیهاشون و....همسرم تااخرین لحظه پای من موند ومحبت اش نسبت به من رو نه تنها به من بلکه به اونها ( خانوادش) هم ثابت کرد در اصل برنده ماجرا منم حالا کم محلی هم بکنند یا نه مهم نیست مهم انتخاب همسرم بود که من بودم

مشارکتم را در امور زندگی همسرم بیشتر کردم و همچنین در امورات پسر کوچکتر مان محمد تا بار بیشتری از دوش همسرم برداشته شود
همکاری ومشارکت همسرم هم در امور زندگی خودم بیشتر شده
یعنی دوریم ولی کاملا همدیگه رو حمایت می‌کنیم
مثلا روز معلم باهم رفتیم گل شیرینی هدیه گرفتیم بردیم مدرسه محمد یا محمد رو همکلاسی اش زده بود همسرم به من گفت با مادربچه ها صحبت کردم صبح رفتم مدرسه پسر همسرم و صحبت و....
یعنی به امور هم رسیدگی می‌کنیم
یا پسر من اردو داشت خریدهای اردو را همسرم لیست گرفت انجام داد برام آورد از در تحویل داد
مهمانی را من همراه همسرم میرم
جلسه مجمع ساختمان مسکونی من بود همسرم همراهم آمد
و مسائلی از این قبیل ....

ما این صمیمیت و محبت رو در این ۵ سال تجربه نکرده بودیم
امیدوارم پایدار باشد

با پسرم هم پدرم صحبت کردن که مجبور به معاشرت و...نیستی ولی مامان باید اونها معاشرت داشته باشه و به اونها برسه همانطور که همسرش به شما رسیدگی میکنه
البته برای مراعات حال پسرم از ۲۰ تا یکی رو میگم تا حساس نشه

فعلا با آرامش حاصل از این افکار داریم پیش میرم
وبسیار ممنونم که در شرایط بحرانی با رعایت موازین شرعی و  رایگان و...به من و تمام مردم کمک میکنید که البته قابل تشکر کلامی نیست اجرتان با حضرت زهرا و امام حسین  تمام  ائمه انشاالله

تصویر مرادی
نویسنده مرادی در

بنده و همکارانم هم از اینکه زندگی شما روز به روز رو به بهبود است خداوند متعال را شاکر و سپاسگزاریم.

نقاط مثبت را تقویت کنید.

الحمدالله همان‌طور که خودتان گفتید برخی موارد باعث شده روابط شما بهتر بشود. لازم است مواردی که به نظرتان مؤثر بوده‌اند( مثلاً روحیه گذشت، گفتگوی سالم، ...) را یادداشت کنید و این موارد را در زندگی‌تان بیشتر کنید.

ماهیت دنیا را مرور و یادآوری  کنید.

یکی از ویژگی‌های دنیا این است خوشی‌ها و رنج ها و سختی‌های آن پایدار نیست. یعنی هیچ زندگی وجود ندارد که در آن مشکل وجود نداشته باشد، فقط تفاوتی که وجود دارد این است نوع و زمان این مشکلات با یکدیگر متفاوت است.  
الدهرُ يومانِ : يومٌ لكَ و يومٌ علَيكَ ، فإذا كانَ لَكَ فلا تَبطَرْ ، و إذا كانَ علَيكَ فاصبِر .

امام على علیه‌السلام : روزگار، دو روز است ، روزى به كام تو و روزى به زيان تو. هرگاه به كام تو گشت ، سرمست مشو و چون به زيان تو شد ، شكيبا باش .
کلام معروفی که در این زمینه وجود دارد. خوشبختی به این نیست که افراد مشکل نداشته  باشند بلکه خوشبختی به این است که با مشکلات، مشکلی نداشته باشیم و با وجود مشکلات هم خوش باشیم. خدا روشکر شما با بیانی که داشتید همین‌گونه بوده است. یعنی باوجود مشکلات همچنان خوشی و نشاط را در زندگی خود ایجاد کرده‌اید.

حالات مثبت را در خود افزایش دهید.

این یکی از واضح‌ترین مفاهیم قرانی است که با شکر نعمت، شکر بیشتر می‌شود. همان‌طور خداوند متعال در سوره ابراهیم آیه 8  می‌فرماید: لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ۖ  اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می‌افزایم.
در این مورد اولاً این نعمت را از جانب خداوند بدانید و ثانیاً برای اینکه این حال خوب شما استمرار و افزایش داشته باشد هر روز بابت این نعمت‌ها شاکر و سپاسگزار خداوند متعال باشید. انشالله با این شکرگزاری شما روزبه‌روز این حال خوب و مثبت شما افزایش پیدا کند.
موفق و سربلند باشید.
 

تصویر دریافت سوالات

با سلام
یک مشورتی داشتم

خب من و همسرم الان که در دو خونه جدا زندگی می‌کنیم وخونه من هم مال خودمه آیا این قوامون علی النسا وتبعیت از همسر و....تو این ازدواج هم شامل ما میشه ؟ خب ما دو زندگی متفاوت هستیم
دوتا بچه دوتا شرایط متفاوت
چطور مرز بندی کنم ؟
مثلا یک اتفاق ساده افتادنمیدونستم چطور مدیریت کنم:
 پارکینگ واحد خودم را  بدون اجاره گرفتن صرفا بخاطر همسایگی در اختیار همسایه ام قرار دادم.
همسرم بسیار ناراحته میگه یا اجاره بگیر
( البته علت ناراحتیش اینه که هراز گاهی که میاد منزل ما ومیبینه ماشین دیگه ای پارکه میگه خب چرا من باید تو پارکینگ یکی دیگه نگه دارم وقتی پارکینگ خودت هست همسرم ریموت پارکینگ داره منتها تو این سالها هرگز اعتراض جدی نکرده بود دیروز ولی رفته دم در همسایه ای که پارک کرده برای اعتراض و خونه نبودن همسایه مون و....
از منم ناراحت بود میگفت اینطور مواقع خودسر کاری نکن بگو با همسرم صحبت کنم بدونند همسر داری و صاحب داری منم با لبخند میگفتم مگر گربه ام صاحب داشته باشم ؟؟؟ ولی اصلابحث نکردم اصلااااااامخالفتی نکردم...
البته هیچ وقت ازم نمیپرسه کجا رفتی واومدی منم گزارشی نمیدم  من همیشه راحت بودم حتی توی جلسه مجمع ساختمان مدام حمایتم میکرد صحبت کنم حتی حاضر نبود بیاد میگفت نترس قشنگ حرفاتو بزن من اصرار کردم اومد و باز منو تشویق میکرد اعتراض کنم نمی‌گفت حرف نزن و..
 من هیچ اعتراضی نکردم به همسرم در مورداینکه انتطار داشت در مورد پارکینگ خونم از ایشون اجازه بگیرم و مشورت کنم  و چشم گفتم ولی تو دلم میگفتم اختیار خونه من دست خودمه و......
از طرفی میگفتم چون مرده و بیشتر در جامعه حضور داره اصلا شاید حق با ایشونه و من نباید پارکینگ رو همینطوری در اختیار همسایه قرار بدم ( خودم نظرم این نیست )
همسایه من ساکن دائم نیست چندین ماشین هم داره که یا پارکینگ هارو اجاره میکنه ....که من گفتم اجاره نمیدم ولی در مواقع خالی بودن میتونید استفاده کنید
همسرم میگه این جمله تو یعنی چند ساعت در ضرورت نه اینکه چند روز بگذاره پارک خودشم تو ساختمان نباشه از جزئیات بگذریم همسرم حق ورود به این مسائل رو دارد ؟؟؟
 یا مرزی بکشم که ایشون ورود نکنند
ما زندگی جدایی داریم
ومن اموالی دارم و پسرم که من عاقلانه نمیدونم اختیار در آینده دست همسرم باشه
بنظرم این مسائل به خودم مربوطه
سلیقه من باهمسرم متفاوته اینحا هم منزل منه
بهتر نیست احترام بگذارن؟؟
یا من سخت میگیرم ؟

تصویر مرادی
نویسنده مرادی در

سلام و عرض ادب

همان‌طور که یکی از نیازهای زنان این است که نیاز به تکیه‌گاه دارند و  دوست دارند همسرشان تکیه‌گاه خوبی برایشان باشد مردان نیز دوست دارند در خانه اقتدار داشته باشند و مرد خانه را مرد و مقتدر بدانند. در این موردی که مطرح کردید نمایش اقتدار بسیار پررنگ است. یعنی اگر در این مسئله کوچک به او می‌گفتید باشه چشم بهش می گم دیگه نزنه خیلی از این اقتدار حفظ می‌شود و مرد هم دیگر در این زمینه گیر نمی‌دهد.
 

یک قانون کلی نمی‌توان گفت که همیشه این‌گونه باشد. واقعیت این است که موارد مختلف، نوع برخورد متفاوت می‌شود. بله برخی از مسائل هست که خیلی مهم و مرتبط با آینده شماست. مثلاً به شما می‌گوید خانه‌ات را بفروش. اما گاهی اوقات مسئله مهمی نیست بلکه بسیار جزئی و غیر مهم است.  در این گونه موارد هیچ اشکالی ندارد که کاری کنید که اقتدار او نیز تأمین شود. (مثل همین مورد) در ضمن ایشان به شما نگفته‌اند که هر کاری می‌خواهی انجام بدهی باید از من اجازه بگیری بلکه به شما گفته‌اند بگو این‌گونه مسائل را باید با همسرم اجازه بگیرم این اجازه یعنی اقتدار مرد.
اگر در حد همین موارد باشد به زندگی شما نیز اشکالی وارد نمی‌شود.

درمجموع در مورد مسائل جزئی و غیر مهم  ذره‌بینی نگاه نکنید و از کنار آن به راحتی رد شوید. با یک‌چشم گفتن حس اقتدار را در همسرتان را ایجاد کنید و به هیچ‌وجه جروبحث نکنید و ادامه ندهید.
نیاز نیست که به‌صورت رسمی و واضح با او خط‌کشی کنید. حتی اگر در  برخی از کارهای که برایتان خیلی مهم است و دوست ندارید در مورد آن با او مشورت کنید به صورت صریح به او نگویید و اجازه ندهید تنش در روابطتان وارد شود.
 اگر بالفرض خواستید با او درباره این مسائل مهم هم صحبت کنید نباید به گونه ای باشد که به مرد بودن و اقتدار او لطمه ای وارد شود. مثلاً به‌هیچ‌وجه به او نگویید (تو زندگی خودت را داری منم زندگی خودم رو نباید توی زندگی همدیگه دخالت کنیم).

پس در مسائل جزئی به گفته های او گوش کنید و تصور نکنید که حریم خصوصی شما از بین می‌رود  اما در کارهای مهم اگر حتی قصد مخالفت با او را هم دارید خیلی با صراحت بیان نکنید و  به صورت عملی طبق نظر خودتان عمل کنید

تصویر دریافت سوالات

سلام مجدد
من واقعیتش به این نتیجه رسیدم که سختگیری و خشم مضاعفی دارم که اتفاقا بنده باید رفتارم رو اصلاح کنم فقط خدارو شکر باهمسرم برخوردی نکردم و اتفاق بدی نیوفتاد
واقعیت این است که تمام این حرفهای همسرم حق بود خب پارکینگ من را یکی دیگه رایگان استفاده کند ماشین همسر من بیرون بماند ؟؟؟؟
منتها ۲۴ ساعت طول کشید فکر کنم وبه نتیجه برسم .
فرداش با نگهبانی هم صحبت کردم که به این آقای همسایه بفرمایید ماشین رو در صورت ضرورت یکساعت دوساعت پارک کند نه بیشتر .به همسرم هم اطلاع دادم که گفتم و خواستم آقای همسایه را اگر دید خودش هم تذکر دهد
فکر کنم من نانجیبی و کم محبتی میکنم نه همسرم
بقول یه دوستی بالاخره همسرم حقوقی دارند دوست پسرم نیست که
گفتم اطلاع بدم که اینطور حل کردم وامیدوارم بتونم خودم‌را تغییر بدم
در این رابطه اگر ممکنه کمکم کنید تا حقوق همسرم و جایگاهش را بهتر بشناسم.

تصویر دریافت سوالات

سلام

مشکلی در مورد پسر همسرم پیش آمده برام.

متاسفانه عامدانه بچه رو خراب کردن یک ارازل اوباش تربیت کردن که واقعا آدم افسوس میخوره بچه باهوش رو چطور خراب کردن.که خب تیپ فرهنگی و مدل خانواده اینه واز نظر خودشون عادیه واصلا همسرم گفتن میخوام بچه زرنگ باشه که مادرش و عموش و...ثروت من رو در آینده از چنگش در نیارن.
 
بچه ۹ ساله انگار یک مرد شصت ساله است فقط منتظره بگذاره تو کاست تو هر چیزی هرررر چیزی نظر بده دخالت کنه فضولی کنه  از داخل کشو کابینت یخچال و کمد لباس زیر تا .....در حاله تجسسه.
عار هم نمیدونن اصلا باید خونه در اختبار شازده ولیعهد باشه تا همه جارو برگرده . میگه طلاهاتو بده بازی کنم. میگه دستبندتو بده من تاحالا طلا نداشتم بده من   .... جدی میگه هااا

میدونید هیچیییی نمیشه گفت تذکر و... که سهله   حتی صحبت معمولی نمیشه پیش پدرش کرد.

یک کلمه میگید بیا جوراب بپوش بریم بیرون آنقدر حاضر جواب هست که آدم آخرش بگه باشه غلط کردم پدرشم افتخار میکنه که اینطور این بچه به همه تسلط داره .
تمام زندگیش شده طرح خالکوبی موقت انتخاب کنند با پدرش شهر رو به هم بریزن بخرن آقا بزنه به دست وپاش و هر روز اسباب بازیهای گرون بخرن ودوروز بعد تیکه تیکه کنن اصلا گم بشه و... وقتی میگم ۶ر روز یعنی هر دو روز یا یک روز درمیان خرید دارن. واچ مارکدار می‌خرن ۳ روز دیگه گم میشه بعد مدل به مدل ایرپاد ..... خلاصه خرید های افراطی ( اسباب بازی تنفگ هر کدوم چند میلیون  یکبارر۶فت تیر بعد میگن مسلسل بعد میگن کلت نداریم بعد می‌گن هفت تیر کوچکتر....تمام فلز و....خنده داره برای من  بعد لباس پلیس بعد ....)    و اینکه فقط اینترنت نامحدود داشته باشه بچه ۹ساله سریال هایی مثل بازی مرکب و عاشقانه های کره ای و هزاران کلیپو کنسرت ببینه .بعد جلوی آینه گریم کنن کنسرت بده بعد بگه هد بخرید موهامو ببندم مثل فلان خواننده تازگی‌ها میره آرایشگاه میگه خودم باید مدل بدم شما بلد نیستید به پدرش میگه تو دخالت نکن.  یعتی صبح تاشب مشغول اینکاراس  هیییچ مهارتی نداره
هیچییییییی هیچ کاری جز خوردن غذای آماده خوابیدن و دعوا انداختن
دو به هم زنی ( اصلا بین عمه وعمو و یا ...نداره )
واقعا متاسفم میگم یک موجود وحشتناک شده
حرفهای بزرگتر از سنش بزنه . تو هر چیزییی دخالت کنه حتی تو مکالمه من و پدرم و مسخره کنه و....
انگار یک مادر شوهر تمام قده
توهم چیزی مداخله میکنه و جالبه شوهرم منفعل هست ومن واقعا باید پاسخ گوی این بچه باشم. حتی پیش این بچه  کمی به همسرم محبت کنم همسرم میگه بچه ناراحت میشه حسودیش میشه نکن برو به اون هم  محبت کن و.....

 موضوع مامان شدن کاملا منتفی هست برای محمد ( پسر همسرم) طوری تربیت شده که تو دهن پدر میزنه چه رسد دیگری  . چووون کمترین حرف شنوی نداره  برعکس جوابشم آمادست که یک دونه بگی ۴ تا بگه. حتی مثلا بگی جورابتو بپوش بریم بیرون یا چایی بخور حداقل اگر صبحانه نمیخوری و....آدم به غلط کردن میوفته.
 چون پدرشم  کیف میکنه که بچه خود مختار هست بچه ۹ ساله مصلحت خودشو میدونه ؟؟؟ محمد هیچ نیازی به پدر ومادر نداره خودش داره بزرگتری میکنه دروغ میگه دعوا می ندازه و....پدرشم چشمش به دهن این بچه است وخدانیاره کمی تو قیافه باشه بچه دماریاز روزگار همه در میاره که نگووو و نپرس که چکار کردید پسر من ناراحته حالا چه من باشم چه برادر بزرگتر همسرم که دو برادر سر بچه به هم چه چیزهایی که نمیگن.  )

نفرت عجیبی ازش داره در من ایجاد میشه مقصر هم پدرشه انگار محمد پدره همسرم پسرش. همسرم  قشنگ حرف شنوی داره از محمد  قشنگ هاااا .
دیروز دوسه بار محکم زد پشت کمرم و....چون مثلا گفت لیوان بده چند باری دادم یکبار  گفتم کنارته خودت بردار من دستم بنده پاشد با اکراه برداشت ولی در عوضش همون لحظه محکم زد تو کمرم.
پدرشم گفت خوب کرده چی میشه  بچه است .
دل به هم زن شدن.
مریضن.
یخچال رو  میگرده کابینت‌ها رو میگرده هر چی دلش میخواد بر داره کشوهامو میگرده  دنبالشون میگرده اگر دم دست بود برمی‌داره
کشو لباس زیر هامو باز میکنه

چطور هضم کنم چطور سکوت کنم وبگم باشه
البته من ۹ماه اینا رو تحمل کردم تو خونم که بچم هم مریض شدم خودمم کلافه
من فکر میکردم همه چیز تمام شده بااین زندگی دورادور   ولی همه چیز سر جاشه

اینا روهضم کردن سخته من چرا باید زیر دست وبله چشم گوی یک بچه بی ادب باشم آخه؟؟؟
چطور به خورد خودم بدم ؟؟؟؟
حالم‌داره بد میشه آنقدر بی تربیت؟؟؟
خونه من مگر بی در و پیکره همه جاشو میگرده . یامگر من بچم که صد بار بخاطر خواسته هاش بلند شم بشینم. آب بده ماست بیار سر سفره میگه  اول سس رو مزه خودت بخور  اگر خوشمزه است بده من بریزم روی سالادم  بخورم   ......
واقعا قابل تحمل نیست

در این مورد فقط میگم خدایا به خودت واگذار کردم.  من که دیگه راهی کاری به ذهنم نمیرسه خدایا  تو خودت حل کن. منم تسلیم امر شمام .
چکار میتونم بکنم ؟؟

اصلا اینکه من زیر دست یک بچه ام که همیشه باید ازم راضی باشه پدرشم از خارج گود داره به چالش کشیدن و بی ادبیهای بچش افتخار میکنه و کافیه کمی با قیافه جواب بدی چنان بلبشویی میشه که اون سرش ناپیداست بینهایت برای من سخته .من برای پسر خودم مادر سخت گیری هستم.

در کنار تمام محاسن همسرم این ادا ها وحشتناکه

واقعیتش  این بچه دیگه برای من قابل تحمل نیست از طرفی هیچیییی هم نباید بگم مثلا یخچالو ببند یا ....بیشتر اذیت میشم خفه میشم. من حاضر نیستم دیگه ببینمش متنفرم.

من میدونم شرعا هیچ وظیفه ای در قبال پسر همسرم ندارم. اینو میدونم.
ولی خب دلم می سوخت چون واقعا بچه بی بزرگتری هست . بدون هیچ تربیتی خوب و بدگفتنی

ولی میبینم من ساده بودم اونها عمدا این بچه را گرگ بار میارن که مثلا در آینده پخمه نباشه و..غافل از اینکه این زرنگی و...اولش برا خودشونه و متاسفانه منم بی نصیب نیستم

از طرفی میگم هفته دوبار می‌بینیش بخاطر منافع و حفظ زندگیت کنار بیا و کنار هم میام ولی تو دلم غصه میخورم
چون میبینم با تمام کرنش من همسرم منتظره پسرش یک اخم کنه تا به من بگه چرا ناراحتش کردی و یک رفتار درشت کنه برای اینکه اون رفتارو نبینم معمولا ملایمم ولی تو دلم‌اذیت میشم. خورد میشم. از خودم وزندگی متنفر میشم
اینکه سکوت میکنم درسته ؟؟ اخه عقلانی نیست که . من از ترس باباش سکوت میکنم ولی .... ناراحتم  می شکنم
انگار دوباره به اون روزهای توی زندگیم برگشتم تحقیر .... اطاعت .....ترس .....
وتعادلم رو به هم میزنه

تصویر مرادی
نویسنده مرادی در

با سلام و عرض ادب

پذیرش اولین راه کنار آمدن با مسائل

یکی از مهم‌ترین مسائل در موضوع شما همان‌طور که قبلاً هم خدمتتان اشاره کردم ‌بحث پذیرش است یعنی شما باید بپذیرید در کنار تمام خوبی‌هایی که این زندگی می‌تواند برای شما داشته باشد ‌برخی ‌مشکلات و تنش‌های وجود دارد که چاره‌ای جز کنار آمدن با آن‌ها را ندارید ‌متوجه هستم ‌که شما دغدغه دارید و دوست دارید ‌که حتی فرزند ایشان نیز ‌بی‌تربیت و ناسالم ‌بزرگ نشود ‌اما توجه داشته باشید شما ‌فقط ‌۱ تکه کوچکی از زندگی ‌ایشان هستید و ‌نقش اصلی را ‌پدر ‌و اطرافیان نزدیک او ایفا می کنند. ‌

 

او ‌اگرچه برخی از کارهای ‌شبیه افراد بزرگ را انجام می‌دهد ‌اما واقعاً ‌بزرگ نشده است او  نمی‌تواند رفتارها را تجزیه تحلیل کند ‌صرفاً از روی تقلید آن‌ها را تکرار می‌کند ‌پس به هیچ وجه ‌پسر به فکر کنترل شما نیست ‌یا به فکر تحقیر شما نیست ‌معمولاً ‌بچه‌ها متناسب با نیازهای خودشان رفتار می‌کنند ‌ یکی از نیازهای اساسی آن‌ها ‌دیده شدن است ‌شاید او با این کارهای خودش احساس می‌کند بهتر دیده می‌شود. ‌

به هر حال عرض بنده در این نکته این است که با نوع رفتارهای کودک حال شما خراب نشود ‌و این رفتار ها را به خودتان نسبت ندهید یعنی تصور نکنید چون شما ضعیف هستید او به خودش جرأت میدهد تا با شما اینگونه رفتار کند ‌ بلکه اگر شما ‌قوی ترین زن هم باشید ‌این کودک ‌بدرفتاری های خودش را خواهد داشت ‌

 

وجه مشترکی که بین همه پدر و مادرها وجود دارد این است که دوست دارند آینده فرزندشان خوب شود و در آینده فرزندشان موفق و ‌سالم باشد اما متأسفانه بسیاری از آن‌ها از روش‌های صحیح و علمی آگاهی ندارند ‌و طبق نظرات شخصی خودشان عمل می‌کنند ‌اگرچه امروز از نگاه شما فرزند خودشان را ‌به لبه‌ی پرتگاه می‌بردند ‌اما از نگاه خودشان درصدد خدمت کردن به فرزندشان هستند  تا وقتی این فکر را می‌کنند نمی‌توانید آن‌ها را ‌تغییر دهید ‌پس توصیه بنده این است ‌برای تغییر آن‌ها و تغییر فرزندشان ‌وقتی صرف نکنید ‌و انرژی خودتان را از دست ندهید ‌تمام انرژی خودتان را روی زندگی مشترک و  ‌فرزندتان قرار دهید ‌

 

توجه ‌ داشته باشید ‌ اگرچه شما نمی‌توانید او را تغییر دهید ‌اما قرار نیز هر چه او می‌خواهد را انجام دهید ‌و خط قرمزهای خودتان را ‌زیر پا بگذارید ‌مثلاً اگر از شما درخواست طلا می‌کند ‌ به هیچ‌وجه ندهید ‌ولی با تندی هم با برخورد نکنید؛ یعنی با درخواست او قرار نیست حال شما خراب شود. ‌نسبت به درخواست های او بی اعتنا باشید ‌اما بدرفتاری هم نکنید.
‌ در ضمن اجازه ندهید در امور خصوصی شما ‌تجسس کند ‌مثلا وسایل شخصی خودتان را ‌در جایی که قفل دارد قرار دهید و به هیچ وجه کلید را در اختیار او قرار ندهید ‌هرچند ‌اصرار و پافشاری کند ‌تاکید میکنم قرار نیست با بدرفتاری او شما نیز بدرفتاری کنید.

 ‌ 

نکته مهمی که وجود دارد ‌این است که به هیچ وجه به خودتان اجازه ندهید با او کل کل کنید(اصلا با او دهان به دهان نشوید) هر چقدر تلاش کنید ‌تا ‌او را اصلاح کنید ‌یا مطلبی را به او بفهمانید ‌تا رفتار صحیح را انجام بدهد ‌رابطه شما خراب تر خواهد شد. ‌در مجموع این ۲ روز را به فکر اصلاح آن نباشید ‌شما اگر ‌استاد تمام تربیت هم باشید ‌نمی توانید فرزندی که ۵ روز در محیط ناسالم ‌زندگی می کند را ‌تربیت کنید ‌

در ضمن ‌سعی کنید تا جایی که ممکن است ‌خانه شما ‌نیایند ‌و در منزل ‌خودشان به آنها سر بزنید ‌

 

نکته پایانی ‌برای اینکه ‌اولا احساسات خودتان را بیان کرده باشید و ثانیا ‌وظیفه خودتان را انجام داده باشید ‌این است که رفتارهایی که مطمئن هستید که اشتباه است و برای خودش و اطرافیان آسیب زا است را به همسرتان پیامک کنید و البته سعی کنید خیلی آن مسئله را توضیح ندهید و همسرتان را به خاطر آن سرزنش نکنید.

 ‌ توجه کنید هر چه به صورت مکتوب باشد و شفاهی نباشد بهتر جواب می دهد.( اصل بر مکتوب باشد)‌

 

 

 

تصویر دریافت سوالات

سلام

. بله چشم و من اصلا به روی همسرم نمیارم ولی تو خودم غصه میخورمو..... از خودم بدم میاد که چقدر ذلیل و بدبختم.وبعد میگم به روزیت قانع باش خب همینه دیگه....
و گاها که بهم فشار میاد مشورت میکنم تا کمکم کنید اشتباه غیر قابل جبران نکنم

هفته قبل برادر زاده من که خارج میشه و برگشته بود مادرش که میشه عروسمون نهار رستوران دعوتمون کرد و پسر منم دعوت کرد نه همسرم رو.خب ما همه جا که باهمسرم نمیریم یک مهمانیهایی را که اولویت با همسرم هست با ایشون میریم یک جاهایی نه با پسرم چون فراز هم که قرار نیست تمام ارتباطاتش با خانواده خودش داییش پسر داییش و پدر بزرگ و... از دست بده همه اش پسر همسرم و همسرم رو ببریم که  

من دیدم همسرم ناراحت شدن که شما چطور مهمونی رفتی که ما دعوت نبودیم ؟ چرا نگفتی جایی که همسرم نیست من نمیرم ؟ چرا پسرت رو اولویت دادی ؟ چرا پدرت اعتراضی نکرد و...

من هیچییییی نگفتم ولی انگار بند علقه دلم پاره شده تو دلم گفتم چه پررو ۳ ساله عروس شمام فعلااا یک مهمانییییی هم دعوت نکردید حتی یک نهار یا شام نرفتم خونه خانواده شوهرم ( پدر شوهر یا خواهر شوهر و...) دریغ از یک مهمانی .....

اینها هیچ .... ولی بخاطر پسرم از این حرف همسرم سوختم که چقدر بی پناهه که حتی یک مهمانیش هم سنگه که میوفته رو سر همسر من  تازه آنقدر هم راجب محمد فیس و افاده دارن  بعد خودشون محبتشون اینه

بعد گفت ما ۳شب میخواییم با پسرم زمینی بریم وان ترکیه میای؟ گفتم اجازه بده فکر کنم اگر شرایطش را داشتم میام گفت فرازو یک‌جایی بفرست بیااااا توقع داشت که من باکله بگم آره میفرستم خونه یکی از پدر بزرگ ها میام ولی دلشکسته بودم وگفتم فکر میکنم و واقعیتش اصلااااااااا دلم نمیخواد برم.
البته بی محبتی همسرم نسبت به پسرم چیز جدیدی نیست ثابت شده است ولی من آنقدر تقوا ندارم دیگه که دریای صبر  محبت باشم نسبت به پسرشون واینم میخوام بهش بگم.

میخوام نرم ولی با شما مشورت میکنم
اگر برم فرازراباید بدم دست پدرش از طرفی واقعااا نمیخوام برم.
که علت رو میگم براتون کمی پایین تر
 
بعد هفته قبل پدرم برام یک ماشین خریده دیروز همسرم گفت فکر کنم ماشین گرفتی یک جوری شدی میدونم شاید وظیفه من بود بخرم ولی میدونی که من کار میکنم اختیار پولم دست من نیست پدر و بردارم بر میدارن و....
باز هیچی نگفتم فقط گفتم شما کلا مخالف رانندگی خانم هستی چه برسه ماشین خریدن تو حتی یک ساعت ماشین نمیدادی من رانندگی کنم که .....ولی قهر نبودم هااااا با خنده و شوخی گفتم.

تو دلم منزجر بودم که  ۵۳ سالته اختیار پولت دست خودت نیست ؟؟ تا ۱۱شبم سر کاری ؟؟؟ واسه کی و چی ؟؟؟؟ ولی هرگزززز مداخله نکردم تاحالا وبه خودم اجازه ندادم سر کوفت بزنم یا قضاوت کنم .

ع اولا اصلا دلم نمیخواد برم
ما ۳ساله ازدواج رسمی کردیم یک سال و نیم هم محرمیت وآشنایی تا حالا یک سفر منو نبردن پای صحبت هم برسه ادعای ثروت افسانه ای دارن
حالا بعد ۵ سال سه شب زمینی هلک هلک با ون میخوام برم وان؟ من که با پدرم و پسرم چند ماه قبل استانبول بودم بهترین سفر خیلییی هم خوش گذشت کافیه برام.

ضمنا وقتی تحمل یک حال خوش و مهمانی فراز رو نداره همزمان سر پسرش پدر منو در آورده چه دلخوشی داره برم سفر با پسرشون

اصلا ما تو ۵ سال یک سفر نرفتیم ۲تایی یا....الانم این سفر رو  دوست ندارم برم.

شیطان میگه باهاش صحبت کنم بگم منم انسانم ۴ ساله از زمان آشنایی با فراز نتونستی باهاش سازگار شی و همزمان ۴ساله پدر منو با محمد در آوردی

بگم ببخشید ولی همسر من تحملم تمام شده تقوا خریت یا هرچیزی اسمش بود در من تمام شده  ترجیح میدم با بچه ها مساوی رفتار کنم حالا که تو نمیتونی خب باشه اوکی منم نمیتونم  ازاول هم قرار بودطلاق نگیریم ولی بچه ها دور باشن چطور بچه من دوره پسر شما وسط رابطه؟؟؟ (می بینید خبیث شدم )
از طرفی چند پیشنهاد کاری دارم میخوام کار کنم تا پولش پس اندازی برای پسرم باشه برای آیندش.  پدرش که نداره یعنی داره تا حالا برای فرازهزینه نکرده
همسرم هم که ....
پدرم هم که خب شاید نخواد کاری کنه

من مادرم و مسئولیت پسرم با منه باید فکری کنم
از طرفی همسر من بد دله می‌ترسه من با مردی مواجه بشم مثلا گولم بزنه از دستش در بیارن
یا می‌ترسه من استقلال مالی داشته باشم دم در بیارم ( خواهرش کارمند بانکه سر بحث و دعوا شوهرش  رو از خونه بیرون میکنه شوهرش تو ماشین می خوابه و...)
ولی من حق تحصیل و حق کار و حق طلاق را شرط ضمن عقدکردم. ونمیتونم بخاطر همسرم و.....آینده پسرم رو تباه کنم من بهتره کار کنم.

در مورد سفر هم همسرم و من تاحالا یک سفر نرفتیم نه دوران محرمیت نه ازدواج که مشترک زندگی میکردیم نه بعدش ....

الانم لزومی نمیبینم پسرم رو بفرستم جایی سه روز زمینییییی با اینها برم جایی  آخه این سفره ؟؟؟

((((( همسر من کار پرقدرتی داره ولی سودش رو میده پدر و برادرش میگه از اول روال همین بوده واینجوری که به من میگه در حقیقت چیزی نداره جز یک خونه چهار طبقه  و یک مغازه و گاها اشکش در میاد که جونم در اومده اینها خوردن بعد میگه نهههه روال خانوادگی مون همینه و پیش من دوباره انکار می کنه.

یعنی بخواد هزینه درشت کنه تاجایی که من میدونم باید دست دراز کنه به پدرش بگه میدی مثلا برای خودم ماشین بخرم؟؟؟ یا ....
ولی برادر شوهرم اجاره مغازه ها و( که ماهانه بیش از ۲۰۰میلیون تومانه ) ...را با پدرشوهرم جوری صحبت کرده بخشیش رو بر میداره و....
یعنی دوتا برادر در یک شغل کننده کار هم همسر من وضعیت مالی ولی متفاوت.
ولی من هرگززززززز  ورود نکردم به مسائلشان  هرگزززززز تحقیر نکردم گفتم بهت افتخار میکنم که حق کسی رو بالا نکشیدی و....( چون برادرش حق ایشونو داره بالا می کشه طبق گفته خودش)
حالا الله اعلم گفته های همسرمو میگم منم )))))

 بعد اون قضیه  مهمانی و توقعات اش انگار تمام محبت من رفته یک حالتی غالب شده تو دلم که میگم برو گم شو باباااا
انگار شیطان رفته تو جلدم. از طرفی نماز صبح امروزم هم قضا شد فهمیدم گناه میکنم اصلا احساس میکنم یه هیولا شدم ولی دوست دارم ادامه بدم و خوردش کنم انگار بهانه افتاده دستم ازش دوری کنم .
میدونم تمام افکارم درست نیست ولی حرص غلبه داره بهم.
ولی واقعا نسبت به وقایع میشه صحبتی کرد ؟ اگر بله چه صحبتی کنم ؟ سفر نرم فاجعه اتفاق می افته ؟؟؟ خب خودشون برن. منم بعدها با پسرم میرم. من سفر زمینی ۳ روزه که نصف مسیر هم با ون هست رو نمیخوام برم خب

تصویر دریافت سوالات

با سلام مجدد

وتشکر از زحمات

من که گلایه میکنم در پشت صحنه و....هست وهرگز چیزی به همسرم بروز ندادم. و با مشورت و دعا و...خودم رو آرام نگه داشتم غالبا
و به روزیم قانع سعی میکنم باشم هرچند درونم ناآرام باشه .

مسئله اخیر و چیزی که میخوام مشورت کنم اشتغال من هست.
من منزلم شخصی است و پدرم خریدن. ماشینم روهم دو هفته قبل باز پدرم خریدن.
برای هزینه های زندگی قبلا هم پدرم ماهیانه مبلغی میدادن و هم کار می‌کردم  ۶زینه غیر انتفاعی و...پیرم راهم پدرم میدادن .
بعداز واج هزینه خورد و خوراک را همسرم میده وهزینه غیر انتفاعی پسرم یا اورتودنسی و....را ایشون میدن.

ومن تاحالا هیچیییی از همسرم نخواستم چون راحت نیستم حتی یک روسری نگفتم بریم بخریم یا یک کیلو سیب زمینی بخر بیار هرگز
تا حالا ۳بار ال سی دی گوشیم شکسته که قبل ازدواجم خودم خریده بودم ولی من نگفتم گوشی بخر ایشونم نخریدن

یعنی هیچ وقت هیچ هزینه ای نخواستم
امسال مبلغی که ماهیانه بهم میده کرده ۱۰ میلیون که با قسط ارتودنسی و...میشه ۱۵ تومان
هزینه غیر انتفاعی پسرم هم جدا
دستشون درد نکنه
ولی زن و شوهری نیستیم که بگم فلان مانتو رو بخریم گوشی بخریم و....
ماشینم که میخریدم پدرم ۲۵۰ میلیون دادن همسرم میگفت کمه صبر کن بلکه بیشتر دادن پدرت
که گفتم این لطفه پدرم و هر چی میدن دستش درد نکنه بعد که خریدیم خواهر زاده همسرم بنگاهی بود از ایشون گرفتیم به همسرم گفتن ایشون دایی تا سال دیگه که کاملا راه افتادین یه ۲۰۷ می‌خره که همسرم با صراحت گفت نه ما پول نداریم بخریم

من هرگز روی مسائل مالی همسرم حساب نکردم یعنی مردی نیست که دست زنو باز بگذاره منم شخصیت خودم برام مهمتره

وگرنه من زن قانونی و شرعی ایشونم میتونم ماشینم بخوام گوشی هم بخوام پول مش و آرایشگاه هم بخوام لباس خوب هم بخوام
چون هم پدر من موقعیت خوبی داره و من همیشه جلو عروسها کم میارم هم خودخانواده همسرم پولدارن ولی همه کسبه بازآر گفتن که اینها با زنها راه نمیان و ناسازگاری دارن چرا دختر میدید ؟؟؟

 

اینها مقدمه است هااااا میخوام این سوالوبپرسم:
چند روز پیش که گوشیم خراب شد همسرم میخواست درست کنه گفت دوست دارم کارهایی برات بکنم ولی دستم بسته است ( یعنی مثلا دوست داشتم گوشی بخرم ولی نمیتونستم ) من چیزی نگفتم گفتم از شما به ماخیلی رسیده و....

بعد ماشین خریدینی که اصلا راضی نبود تیبا دو بخرم و میخواست مثلا پدرم ۲۰۷ بخره...گفت میخواستم بگم یک چیزی هم من بدم یه ماشین خوب بخریم ولی نخواستم به پدرت بی ادبی کنم !!!!
بعد گفت اینو داشته باش واردات بشه یکی دیگه می‌خریم و.....( شعارهای تبلیغاتی یک نوجوانه انگار من ماشین خواستم ازش هی یک چیزی میگفت )
بعد گفت باید من ماشین می‌خریدم ولی تو سیکل معیوبی هستم نمیتونم گفتم نه ممنونم ولی سیکل معیوب یعنی چی ؟؟ گفت من کار میکنم درآمدم دست خودم نیست که بتونم برات کاری بکنم

واقعیتش دیگه من بُریدم . درآمدش مال خودش نیست ولیعهد ولیعهد میکنه ؟ درآمدش مال خودش نیست یعنی آنقدر بی عرضه است در ۵۳ سالگی؟؟؟؟.

ضمنا مگر گوشی چنده ؟؟ میخواست تو این ۵ سال چندبار میتونست گوشی بخره چکی قسطی و... خب نخواسته نخریده دیگه چرا این چرت و پرتها رو میگه ؟؟؟
هزار سالم می موند ماشین نمیخرید برام نه از نداری چون فرهنگش اینه

من بهش گفتم حرفت کلا خودت رو برد زیر سوال
آیا در ۵۳ سالکی صاحب درآمدت نیستی خب پس دیگه هرگز  نخواهی شد
دروغ گفتی که مثلا ننه من غریبم بازی در بیاری بازم کار کثیفی بود
در هر حال من دیگه کنارت احساس امنیت نمی‌کنم

گفت میخوای طلاق بگیری بگی من فکر میکردم پولداره دیدم نیست بخاطر پول طلاق میگیرم ؟؟. من از همه دورو بریهای تو سر تر هستم و....

هیچ ایرادی هم نتونست از من بگیره گفت میریم خرید من میگم فلان چیز بگیرم میگی نه ما داریم برای خودتون نیازه بخر یعنی همه شهر فکر میکنن ما صیغه ایم گفتم خب ببخشید معذرت میخوام می خوای بعد این این (سالی ۳ بار شاید بریم جلفا خرید اونم خرید برای اونها کنارش یه ۴ تا چیزم در مقابل کلی خرید خودشون برای من میکنه منم هرگز نمیگم مثلا روغن ندارم بخریم یا ....هیچی ) رو هم تنها برید اذیت نشید
گفت منظورم اینه بلند حرف میزنی
( یعنی بهانه و ایراد نداشت بگیره که )
سوال من اینه
من میخوام کارم رو شروع کنم و برم سر کار
بنظرم الان وقتشه
چرا باید بخاطر یک ازدواج اشتباه و شوهر ....کارمو کنار بگذارم.
معلوم هم نیست آخر این ازدواج چیه ؟
کاملا از چشمم افتاده متنفرم ازش دست خودم نیست من خودم زندگی دارم قرار نیست یکی بیاد اینطوری بازیم بده تحقیر کنه

بچمو  مریض کرد داد دستم .خانوادش.... این خودش ......

فقط خدا بامن بود که زندگی‌ها جدا شده

توی این ۵ سال یک سفر نرفتیم
واقعا که من برای ۱۰ تومان پول تو جیبی ازدواج نکرده بودم که

ما بچه ها که از مهر برن مدرسه فرصت دیدار خواهیم داشت ولی من برم سر کار اونم نمیشه
جمعه ها فرصت داریم که اونم همسرم با پسرش میان.
خونه خودشم نمیگذاره وقت تنهاییش برم میگه بابا و داداش می فهمن میگن برای .....اومده خجالت می کشم
یعنی با اشتغال من دیدارمون بسیار محدود میشه ولی چرا کار نکنم ؟؟
من میخوام ایشون برن حاشیه واقعا بشن همونکه پیشنهاد داده بود یه دوست پسر
حالا تا وقتی بشه
نشد هم مهریه رو بده بره دیگه

من خیلی عصبانیم و نمیدونم چکار کنم  

همش توقع داره من پسرم رو دست به سر کنم بیاد خونمون
بنظرم کمی تبدیل به حماقت داره میشه نجابت من

الان هم ناراحتی منو دیده درسته سعی میکنه قهر نباشیم( دیروز بهش گفتم حرفمو ) قهرهم نیستم واقعیتش این چیزها با قهر درست نمیشه
ولی می گفت چیت کمه نون وابت  کمه ؟؟ رفاه داری
این مسئله رو چطور حل کنم ؟

این نکته هم اضافه کنید هدف من از کار اولا آتیه پسرم هست یعنی پس انداز کنم نه اینکه همسرم هزینه نده نه ولی کار کنم پس انداز آتیه کنم

هرچند آینده من از طرف پدرم تامین هست ولی من برای نیازهای پسرم باید پول داشته باشم  حالا تابزرگ  بشه ببینیم چطور میشه

واینکه همسرم ارزش آنقدر اطاعت هم نداره که بخاطرش کار نکنم یا شغلم رو بگذارم کنار ( فرهنگی هستم در مدارس غیر دولتی )
و مطیع محض باشم علی الخصوص که شرط کار و تحصیل من قید شده در عقد نامه والان بخاطر حساسیت و بددلی و نداشتن استقلال نمیخوان من کار کنم