هشت محرم (روز ناياب شدن آب در خيمه هاي سيدالشهدا(ع))

12:56 - 1393/08/11

چکیده: هشت محرم (روز ناياب شدن آب در خيمه هاي سيدالشهدا(ع))
سلام و عرض ادب

وقایع روز هشتم محرم الحرام:

1- قحط آب در خیمه های حسینی
در این روز آب در خیمه های سید الشهدا(ع) نایاب شد. امام حسین(ع) به برادرش عباس(ع) دستور داد با چهل نفر سوار و پیاده به شریعه ی فرات برود وآب به خیمه ها بیاورد، عباس(ع) طبق فرمان با افراد خود تاخت و مأموران شریعه را متفرق نمود و مشک ها را پر از آب کرد و به خیام آورد
.2- حفر نمودن چاه در پشت خیمه گاه:
به نقل از محدّث قمی و برخی دیگر، آخر روز هشتم و شبنهم، کار عطش سخت شد و آب در خیمه گاه نایاب گردید. امام حسین (ع) پشت خیمه ای که مخصوص بانوان برپا شده بود تشریف برد و دستئر دارند، نه قدم به سوی قبله پیش روند و زمین را بکنند، در اثر کاوش مختصری، چشمه ی آبی گوارا پدیدار گردید. امام حسین از آن آب آشامید آنگاه چشمه از انظار غایب گردید، این خبر به عبیدالله رسید. نوشت یا عمر! با رسیدن این نامه، حسین را از حفر چاه مانع شو و هر قدر می توانی زمین را بروی تنگ نما تا جای احداث قنات نداشته باشد، عمر سعد مأموران شریعه را بیشتر نمود و محدودیّت را افزون تر ساخت.

در این روز \"یزید بن حصین همدانی\" از امام علیه‏السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‏نوشند از آنان مضایقه می‏كنی؟
عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‏دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش می‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه می‏دانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند. (2)

امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام \"عمرو بن قرظة\" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
شب هنگام امام حسین علیه‏السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود \"عباس\" و فرزندش \"علی‏اكبر\" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش \"حفص\" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‏السلام كه فرمود: آیا می‏خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت: می‏ترسم خانه‏ام را خراب كنند! امام علیه‏السلام فرمود: من خانه‏ات را می‏سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‏گردد، از جای برخاست در حالی كه می‏فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد! ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است. (3)
سخن امام حسین(ع) با یارانش
\" ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جز پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می رساند.\"

منبع: http://www.hoseynjan.irالحرام
http://tanvir.ir/

باتشکرفراوان

http://btid.org/node/44806

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 1 =
*****