هیچی از زندگیم نفهمیدم این دوسال اخیر...

12:40 - 1401/05/20

من ی مدت طولانی شده که اصلا رنگ شادی توی زندگیم نمی بینم و این یک بخشش هم تقصیر خودمه
و من اگه بخوام به این روال زندگی کنم کلا هیچی از زندگیم نمی فهمم واقعا کارم به خودکشی میرسه من از دختر بودن کلاً متنفرشدم سر یک موضوع هایی که بدم اومده از دختر بودن از چهره و ظاهر خودم خوشم نمیاد سعی می کنم آدما رو از خودم دور کنم چون فکر می کنم که بهشون ضربه میزنم یا اونا به من ضربه می زنند و این به خاطر اینه که رفیقام بیشترشون بهم ضربه زدن و من اعتماد  نسبت به آدما رو از دست دادم و اصلا خودم رو دوست ندارم و زندگی مو دوست ندارم و به خودم باور و اطمینان ندارم و فکر می‌کنم از پس هیچ کاری بر نمیام  و هیچ استعدادی ندارم و گوشه گیر شدم از خونه بیرون نمیام
من جوری شدم که وقتی میرم بیرون چشمم به یک پسر میافته بعد که میام خونه حالم بد تر  از قبل میشه چون دلم میخواد که پسر باشم به دلیل اینکه آزادی و شادی و خوشحالی های زیادی دارن پسرا و چند نفر میخواستن منو متقاعد کنند که دختر بودن خودش خیلی خوب و آزادی وخوشحالی های خودشو داره ولی من تو این مدت یه اتفاقایی واسم افتاده که اصلاً باور نمیکنم و انگار حرفاشون برام معنی نداره حرف هاشون و اصلا نمیتونم درک کنم که اونا چی میگن و همین زندگیمو خیلی سخت کرده
من اعتماد به نفسم خیلی پایین خیلی ضعیفه رفیقام که خیلی شاد و خوشحال زندگی می کنن  و من واقعا دلم همچین  زندگی شادی مثل اونا  میخواد ولی همیشه میگم که من یه آدم کثیف گناهکارم  و اجازه شادی کردن توی زندگی رو ندارم و یکسری مشکلات تو خانواده است که خیلی زیاد روی من تاثیر منفی گذاشته و الان من خیلی وضعیتم بده و از دختر بودن واقعا متنفرم و هیچ امیدی به خودم و زندگیم و  آیندم  ندارم
لطفاً کمکم کن چون واقعا زندگیم از این رو به اون رو شده  خیلی خسته شدم همیشه افسرده ام یه گوشه از خونه و مخصوصا توی اتاقم نشستم و تنها بیشتر وقتها سرم با گوشی گرم می کنم ولی بدون دلیل که هیچ کاری باهاش ندارم ولی بیشتر وقتها با گوشی کار میکنم از دوستام دوری می کنم به خاطر افسردگیم جواب دوستامو نمی‌دم جواب تلفن هاشون و پیام‌هاشون رو نمیدم سرد برخورد می کنم ولی نسبت به اون پسری که بهتون گفتم نمیدونم چرا وقتی اومد تو زندگیم کلا  زندگیم از این رو به اون رو شده و افسردگی شدیدی گرفتم و همیشه عصبی و ناراحت و بی حوصله هستم حوصله هیچ کاری ندارم و از چهره و ظاهر خودم دیگه بدم میاد هیچ اعتماد به نفسی ندارم اعتماد به نفسم صفر پایینِ
و اصلاً به خودم اعتماد ندارم و میگم که من استعداد هیچ کاری را ندارم و بی هنرم و به هیچ درد نمی خورد و اصلاً با خودم میگم که من لایق زندگی شاد نیستم که زندگیم اینجوریه و خیلی وضعم خراب لطفاً کمکم کنید

هیچی از زندگیم نفهمیدم این دوسال اخیر

 

----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/217139
تصویر عبدلی هادی

مخاطب گرامی، سلام؛ از اعتماد شما به این مجموعه از شما تشکر می کنیم. گفتید که از دوستان ضربه خورده اید و به آدم ها بی اعتماد هستید. شاد نیستید و افسرده شده اید. از دختر بودن تان بدتان می آید و اعتماد به نفس پایینی دارید و با پسری در ارتباط بودید که ظاهرا حال شما را بد کرده است و البته احساس گناه دارید و مشکلات خانوادگی هم دارید.

در مورد مشکلات و تجربیات تان، خیلی توضیح نداده اید، ولی روشن است که تجربه های بدی در زندگی داشته اید که باعث شده حس خوبی به زندگی، آدم ها و خودتان نداشته باشید.

احتمالا خشمی که نسبت به دیگران که به شما صدمه زده اند را روی سر خود خالی می کنید و بخاطر همین از خودتان خوش تان نمی آید و حتی به خودکشی فکر می کنید.

بهتر است بصورت حضوری از یک درمانگر مجرب کمک بگیرید. تجربه های گذشته باید بررسی شوند و نقش دیگران و شما در آنها روشن شود و یاد بگیرید که زندگی را طوری پیش ببرید که تجربه های گذشته تکرار نشوند.

این خشم باید مسیر درست خود را پیدا کند. خشم سرگردانی که نمی داند باید سر چه کسی خالی شود. تجربه های بد زندگی باید تحلیل شوند. باید بررسی کنیم و ببینیم چرا ضربه خورده اید. چرا این اتفاق ها، افتاد. زمانی حال شما خوب می شود که یاد بگیرید جور دیگری زندگی کنید و مطئمن باشید که عللی که در گذشته حال شما را بد کرده، دیگر نیستند یا در کنترل شما هستند.

خوشحال می شویم باز هم در خدمت شما باشیم.