پدرم همیشه من و مادرم رو کتک میزنه

09:25 - 1401/05/26

پدر من خیلی بی منطقه هرکاری میکنم میگه مامانت نمرده ارثش بهت رسیده و از اینجور کنایه ها.من اتاق ندارم و هر موقع می‌خوام درس بخونم میام تو هال.یه شب من امتحان داشتم و کتابام دور و برم بود.بابام اومد خونه و گفت چرا این کتابا پخشه و اینا.گفتم مگه من اتاق دارم؟می‌خواستی بری طبقه بالا رو بسازی که کتاب و دفتر منو نبینی.خلاصه کلی داد و بیداد راه انداخت و بعدم قهر کرد که چرا بهش گفتم برو طبقه بالا رو بساز(آخه ۲۰ ساله داره میسازه).داداشم یه دو هفته ای بود اومده بود خونه و وسایلش تو کل این دو هفته تو هال پخش بود ولی هیچی بهش نگفت.دو سه روز مونده بود تا بره که پدر من سرماخورد.خلاصه من از روی دلسوزی بهش گفتم که آبلیموی مونده برات خوب نیست و نخور و اینا دوباره حرفشو تکرار کرد که مامانت نمرده ارثش به تو رسیده.خیلی ناراحت شدم ولی هیچی بهش نگفتم.بعد گفت چرا تو کار من و مامان دخالت می‌کنی و از این حرفا با اینکه من هیچی نگفته بودم.خلاصه یهویی از دهن من در اومد که زر نزن.هیچی نگفت.رفته بودم دستامو بشورم و هی تو دلم بهش چیز می‌گفت داداشم گفت بسه مواظب حرفات باش و اینا.منم رفتم داد زدم سرش و گفتم اونی که همیشه کتک میخوره منم.از بچگی تو هیچوقت کتک نخوردی ولی هر وقت تقی به توقی می‌خورده من کتک می‌خورم.بابامم بلند شد و منو زد.منم بلند شدم بهش گفتم بزن بازم بزن.اونم از رو نرفت و بازم منو زد.اونم تو صورتم.مامانم اومد جلو اونم زد.معلوم نبود چشه از بچگیم همینطور بود فقط بلد بود آدما رو بزنه.خلاصه بهش گفتم هیچوقت یادم نمیره روزی که خوابیده بودم و افتاد رو شکمم و خب بچه بودم از خواب پریدم از درد اما گرفت جوری منو زد که صورتم کبود شد.گفت برو حرف نزن من که از آشپز خونه رفتم بیرون دو بار با پاش زد تو کمرم.حس میکنم تو بچگیش همینجور بزرگ شده.چون شنیدم که تو بچگیش اسب زده تو کمرش و این حرفا.درسته که من کارم اشتباه بوده ولی چقدر باید تحمل کنم فحش ها و حرف زشت زدن هاش رو.وقتی صورت مامان من کبود شده دست و صورت من زخمیه.همیشه به خودم میگم یه عرب اصیله چون پسرش رو نسبت به من و مامانم با ارزش تر می‌دونه تا حالا سرشم داد نزده چه برسه به کتک.خلاصه که نمی‌دونم چیکار کنم.بدبختانه هم همیشه کارم بهشون گیره.خلاصه که نمی‌دونم چیکار کنم از دستش

----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/217591
تصویر روئین تن مهدی

سلام خدمت شما کاربر گرامی

 و تشکر از اعتماد و حسن انتخاب شما نسبت به مجموعه

بهتر بود مشخصات سنی خود و والده مکرمه رو می فرمودید.

شرایط فعلی شما قابل درک هست. شاید احساس تنهایی و عدم درک متقابل، حداقل حسی باشه که بهش مبتلا هستید.

فاصله و بُعد عاطفی بین شما و پدر بزرگوار کاملا مشهوده،  در بدو نظر تبعیضی که پدر شما نسبت به برادرتون دارن کاملا مشهوده.

طبعا بهتر هستش که پدر بزرگوار شما حضورا نزد مشاور یا روانشناس تشریف ببرن تا ریشه این کنشهای نابهنجار رو که ممکنه از
دوران کودکی به ارث بردن یا اینکه ناشی از شرایط شغلی یا اقتصادی بوده باشه یا اینکه در مقطعی غرور ایشون شکسته شده یا عوامل دیگه روشن شه!

پس بحث پدر، به طور مجزا باید در پرونده مستقلا مورد بررسی قرار بگیره!

اما روی سخن ما با شماست که در این جور چالشها چه باید بکنید که بتونید این وضع رو تعدیل یا مدیریت کنید.
طبعا از این وضع راضی نیستید و همانطور که از سطر آخر معلوم هست به دنبال چاره هستید.

اگر در توصیفات و قضایایی که تشریح کردید دقت داشته باشید آنچه روابط بین شما رو مکدر می کنه و به تنش منجر میشه نبود مهارت کلامی بین شما و پدر بزرگوارتون هست که شاید خود شما هم بهش التفات داشته باشید. نباید توقع داشته باشید که وقتی با پدری که باید غرور و ابهتش در خونه حفظ بشه، با حالت تند و تیز صحبت بشه، حاضر جوابی بشه، دیالوگهای انتقام جویانه برقرار بشه، نباید توقع داشت که قضایا به خیر و خوشی در سکوت محض مختومه بشه! نباید توقع داشت با این حالت، سوءتفاهم ها با مشاجره و شکاف مبدل نشه! اگر حرمت و اقتدار پدر در خونه حفظ نشه کل امور خونه رو تحت الشعاع قرار میده! شاید از همین بابت باشه که در آموزه های دینی حرمت والدین رو باید گذاشت هر چند اونها اهل نگهداشتن حرمت نباشن یا حتی کافر باشن! پس نباید به دید تجاری و داد و ستدی با پدر یا مادر ارتباط برقرار کرد، نسبت به احترام به والدین نباید مشروط عمل کرد و حرمت اونها رو مشروط به خدمت رسانی یا احترام اونها دانست!؟

اگر واقعا به دنبال راه و چاره هستید، اگر واقعا امید دارید که روابط بین اعضای خانواده سبز و با صفا باشه بالاخره این چرخه انتقام جویی و ذهنیت منفی نسبت به هم باید قطع بشه، هر چند راهکاری اعمال بشه که در این شرایط مثل یه دارو تلخ باشه.

1- در قبال هر انتقادی، در اون لحظه فقط سکوت کنید. این حداقل کاری است که می تونید انجام بدید. دفاعیات رو بزارید برای بعد
2- اگر می توانید در قبال هر انتقادی موافقت مبهم داشته باشید یا اینکه وقت بخرید مثلا بگید «ممکنه حق با شما باشه» یا اینکه «باید در موردش فکر کنم».
3- اجازه ندید ترافیک نظرات شما در همون ابتدا متمرکز بشه، بلکه اون رو به زمان دیگری موکول کنید مثلا بگید «بعدا در موردش صحبت می کنیم»
4- سعی کنید تا موقعی که روابطتتون صمیمانه نشده، به صورت پیامکی یا غیر مستقیم (مثال توسط برادر یا مادر) به والد مکرم انتقال بدید
5- اهل هدیه دادن باشید و لو خیلی ناچیز.  حتی ممکنه در قبال این کنشگری شما، چون بطور غیر منتظرانه اتفاق افتاده مورد کنایه واقع بشید که مقاومت شما رو برای رسیدن به روزهای بهتر می طلبه
6- گاهی به طور غیر منتظره دست پدرتون رو ببوسید (هر چند ممکنه براتون سخت باشه)

و در اخر به این نکته توجه داشته باشید که هر نیکی کنید به خودتون بر خواهد گشت. احساس باخت و شکست نکنید. در واقع با این کارها به خودتون خدمت کردید.
اینکه برخورد پدر شما با برادر شما روتین هست چه بسا به خاطر رعایت یکی از موارد بالا باشه! تنش زا نیست و مراعات همدیگر رو دارن، و این قضیه هر چند معقول است اما شما این قضیه رو به عنوان تبعیض تفسیر و تعبیر می کنید.

بهترین ها رو برای شما آرزومندم

موفق باشید