پسرخاله وخواستگار

19:53 - 1393/01/14

سلام

بچه ها میخواستم دوتا موضوع  رو باهاتون مطرح کنم راستش من دوتا پسرخاله دارم که یکیشون همسنمه ویکی دیگه یه سال ازخودم بزرگتره ازبچگی باهم هم بازی بودیم اونا کرج بودن وما اهواز .فقط تابستون و عیدها همدیگه رو میدیدیم از وقتی بچه بودم یادمه از پسرخاله ام که بزرگتر بود خوشم میومد ولی اون همش اذیتم میکرد یعنی نه اینکه اذیت کنه شیطونی میکرد ولی اون یکی باهام خوب بود. حالا خیلی ازاون وقتا گذشته و اون حسا ماله بچگی بوده ولی امسال عید که دوباره رفتیم احساس کردم رفتارش یخورده تغییر کرده هر وقت موبایل میبینه دستم هی میگه به کی اس ام اس میزنی البته مدتیه اینجوری میکنه از وقتی دبیرستان بودم  اولش فکر کردم داره شوخی میکنه ولی خیلی وقتا جدی این حرفا رومیزنه منم همیشه دوست داشتم اینجوری اذیتش کنم وخوشم میومد  و بهش نشون نمیدادم دارم چیکار میکنم وخیلی وقتا الکی موبایلم رو دستم میگرفتم مثلا دارم اس ام اس میزنم .

خوشم میومد اینجوری اذیتش میکردم یه بارهم گوشیم زنگ زد دراتاق رو بسته بودم داشتم صحبت میکردم هی گیر داد که کی بود و شبش هم گوشیم رو هی میخواست بگیره منم آخر بهش دادم  که ببینه کسی نیست و میگفت ناموسه دیگه!!! یا همینطوری یه وقت اس ام اس داد هیچ وقت با پسری دوست نشو عواقب بدی داره و.. میدونم همه این حرفاش روی حسه برادریه ولی با رفتارای دیگش اصلا همخونی نداره راستش اصلا نمیتونم تصور کنم که مثلا نگران من باشه ! !!!!!!!!!!!واقعا بهش نمیاد . منم دیگه کاری به کارش نداشتم وراتباطم رو باهاش خیلی کم کردم ولی وقتی این کارا رو میکنه  و حساسیت نشون میده همش فکرم مشغول میشه که چرا باید نگران من باشه ؟ 

من هنوزم خوشم میاد ازش ولی مثلا به عنوان یه برادر من برادر ندارم ولی خیلی دوست داشتم که یه برادر داشته باشم. خوشم میاد وقتی فکرمیکنم نگرانمه  حتی بعضی وقتا الکی دوست دارم یه کاری کنم که حساسیت نشون بده . یعنی این رفتاراش میتونه نشونه دوست داشتنتش باشه؟؟ من برای اینکه همش فکرم درگیر بود براش ماجرای یکی از پسرای دانشگاه که گفته بود منو میخواد رو تعریف کردم البته یخورده با آب وتاب  بهش اس ام اس دادم یخورده نگرانی نشون داد که مثلا شمارتو بهش ندی و سعی کن بشناسیش و.. ولی آخرش گفت ایشاا... که خیره و... خب اگه دوستم داشت اینجوری نمیگفت درسته؟

ولی هنوز فکرم مشغولشه بااینکه دوست ندارم باهاش ازدواج کنم ولی مثلا دوست دارم بهم اس ام اس بزنه یا نگرانم باشه . چیکار کنم که ازاین فکرا بیام بیرون؟؟؟ یه موضوع دیگه هم هست وقتی برام خواستگار میاد ومیرن تا وقتی که دوباره زنگ بزنن همش نگرانم که نکنه منو نپسندن وزنگ نزنن و... همه میگن تو باید خودت روباور داشته باشی و... نمیدونم چرا اینجوریم . امروزم یکی از همکارای مامانم با دخترش برای پسرشون اومده بودن حالا همش ناراحتم که نکنه زنگ نزنن و... شاید تا حدی این ناراحتی طبیعی باشه ولی وقتی کسی زنگ نزنه خیلی ناراحت میشم من یه اخلاقی دارم دوست دارم همیشه مورد توجه باشم وقتی کسی پیگیری نکنه یا زنگ نزنه حس میکنم من چیزی کم داشتم و تا چند روز دپرس میشم چیکارکنم که اینطوری نباشم؟ الانم که دارم مینویسم این خواستگارایی که گفتم تازه رفتن همش فکر میکنم که زنگ نمیزنن و... هش فکر میکنم رفتارم خوب نیست (زیاد باهاشون حرف نزدم یعنی وقتی سوال پرسیدن جوابشون رو دادم خوبه اینجوری ؟ یا نباید خیلی ساکت باشم؟ شیرینی وآجیل هم بهشون تعارف کردم .آخه مامانش گفت انگار نسترن به من وخودتون نرفته ما معلما خیلی خوش سخنیم! خوب دخترخودش هم که همسن منه باهاش اومده بود زیاد حرف نزد فقط وقتی مامانم ازش سوال پرسید جواب داد . من خیلی ناراحت شدم اینجوری گفت)یا مثلا باید تغییرکنم و... خیلی ناراحتم اگه  میشه  تو این دو مورد راهنماییم کنید.ممنون

http://btid.org/node/27622
تصویر shakib
نویسنده shakib در

سلام

نتیجه گیری آخر:

رسم و طبیعت خواستگاری همین است یعنی شاید خیلی ها بیایند خواستگاری و در آخر جوابشان منفی باشد، پس شما خودتان را از این جهت ناراحت نکنید، در خواستگاری لازم نیست خیلی آرایش کنید بلکه در حد معمول و اینکه لباسهای مناسبی هم بپوشید.در مورد حرف زدن اگر شما خجالت می کشید بگذارید طرف شروع کند و شما جواب بدهید ،اما در خواستگاری می توانید از معیارهای که دوست دارید طرفتان داشته باشد صحبت کنید و یا سوالاهایی برسید مثلا ایمان برای شما مهم است فلذا می توانید راجع به نماز و شرعیات و مراقبت و ملزم بودن به آن از طرفتان سوال کنید و نظرشان را دراین باره بدانید.

اما در مورد پسر خاله تان :اگر او فرد مناسب شماست و از تناسبهای لازم ازدواج یعنی تناسبهای فکری اعتقادی اخلاقی رفتاری برخوردار هستید،تکلیفتان را روشن کنید یعنی اگر ارتباط دارید (پیامکی یا تلفنی و..)به این ارتباط خاتمه دهید چون شرعا حرام است و دارای آسیب های فراوانی نیز می باشد و ممکن است این ارتباط منجر به علاقه ای شود که مانع شناخت او شود و شما نقاط منفی او را به خاطر علاقه نادیده بگیرید.

شما به ارتباط به او خاتمه دهید تا فشاری هم به او باشد و اگر واقعا قصد ازدواج باشما را دارند قدمی پیش بگذارند یابرای اینکه او را تحریک کنید بگویید که خواستگاری دارید و جدا قصد تان این است که به او جواب مثبت بدهید که در اینصورت اگر عکس العملی نشان داد، که قصد ازدواج و خواستگاری کردن از طریق خانواده را دارد معلوم می شود او شما را برای ازدواج می خواهد و اگر عکس العملی نشان نداد،معلوم می شود این ارتباط او هر چه باشد برای ازدواج و تشکیل یک زندگی باشما نیست و شما کلا او را فراموش کنید و به خواستگارهای مناسبتان فکر کنید و سعی کنید بی دلیل و جهت جواب رد ندهید،

تصویر lili.
نویسنده lili. در

نسترن خانم
اگه اون خانم به نیت دیدن شما برای پسرشون اومده بود خونتون، رفتارتون درست بوده چون در حد معمول حرف زدید نه کمتر نه بیشتر در حد همون سوالاتشون جواب دادید.
ممکنه بود اگه بیش از حد هم حرف میزدید یه برداشت دیگه میکردن.
بنظر من رفتار شما مناسب اون جمع بود.

تصویر نرگس 72

مرسی سیتا جون از نظرت عزیزم راستش من وقتم خیلی هم خالی نیست هرروز کلاس دارم ... البته وقتی بادوستام هستم شادم و همش شوخی میکنیم و کمتر این فکرا رو دارم ولی بازهم افکارمنفی زیاد سراغم میاد شاید به خاطر جو ومحیط هم باشه نمیدونم ...
در برابر پسرخاله هم گفتم رفتارش اذیتم نمیکنه فقط گیج میشم که چرا اینجوری میکنه ...اونم زیاد نمیبینمش چون تویه شهر نیستیم

تصویر سیتاخانم

خواهش می کنم گلی جون

راستی چه خبر از خاستگارت؟ زنگ زدن؟

تصویر نرگس 72

مامانش به گوشی مامانم زنگ زد من نپرسیدم چی گفت اونم نگفت !!!! ولی قسمت نبوده دیگه ....

تصویر سیتاخانم

بهتر شد...

از همون اول معلوم بود داره مادرشوهر بازی در میاره: « انگار نسترن به من وخودتون نرفته ما معلما خیلی خوش سخنیم!»

تصویر نرگس 72

آره :) نمیدونم انتظار داشت من چی بگم !

ولی با این حال ناراحت شدم ولی به روی خودم نیووردم! کسی نفهمیدwink

تصویر سیتاخانم

نسترن جون این حرفا اولش قابل چشم پوشیه ولی وقتی دیدی طرف هر دفعه که می بیندت بهت تیکه میندازه و ول کن نیست و

از طرف دیگه همسرت هم چون مادرشه نمی تونه طرف تو رو بگیره و حتی گاهی اوقات با کمال تعجب هم می بینی بهش میده...

اونوقت دیگه واقعا تحملش خیلی سخت میشه!

تصویر سیتاخانم

اصلاح میکنم:

... بهش حق میده

تصویر نرگس 72

آره ....... نه اگه طرف مامانشو بگیره  خیلی ناراحت میشم !!!!!من خودم هرکس هرچی میگه سریع ناراحت میشم!!!! چه برسه  مثلا مادرشوهر م بخواد یه چیزی بگه و همسرم ازم دفاع نکنه !!!! البته ازاونا نیستم که جواب بدم  ولی سریع ناراحت میشم ...............................

تصویر متفکر
نویسنده متفکر در

سلام دوست من

من اصلا در جریان گفت و گوی شما نیستم و فقط همین نظر را خواندم و خواستم بهتون بگم

زندگی میدونه جنگه اما نه جنگ با افراد بلکه جنگ با خودمون (نفس اماره)برای رسیدن به خدا

از دختر خانم فهمیده اونم توی این دوره زمونه و با این امکانات این طور طرز تفکر و حرف زدن بعیده.به نظرم خیلی در مورد هدف آفرینش انسان فکر کن  خیییییییلییییییییی.

به خدا حیفه که عمر انسان به خاطر این موضوعات پوچ و بیهوده از بین بره.

دوست من شرمنده که این حرفها را زدم .اما مادر مادره و فرقی نمیکنه .خیلییی باید قبل از ازدواجت روی مهارتهای زندگیتون کار کنید

تصویر نرگس 72

سلام مگه من چی گفتم؟؟؟ نگفته که با مامانش بجنگه گفتم ناراحت میشم ربطی هم به هدف آفرینش نداره من نگفتم جلو مامانش دربیاد یا مثلا بین من واون یکی رو انتخاب کنه یا باهاش بحث کنه!!!! اگه احترام مامانش رو نگه نداره که اونوقت توقع داشته باشم احترام منو نگه داره!؟!!! این ویژگی هر دختریه که دوست داره همسرش از همه بیشتر دوستش داشته باشه وازش دفاع کنه حداقل من اینطوریم ! من از اونا هم نیستم که بخوام دعوا یا جروبحث راه بندازم ..... معلومه که دوست دارم حرمت مامانش وباباش رونگه داره خودم هم بهشون احترام میذارم همونطورکه دوست دارم اون به پدرومادرم احترام بذاره ........
مطمینم که هیچ مشکلی پیش
نمیاد چون روحیه خودم رومیشناسم اگ از دست کسی ناراحت بشم هم معمولا بهش نمیگم چه برسه به اینکه یه بزرگتر باشه
ب نظرم یخورده عجولانه قضاوت کردید !!!!!!!!!!!!!!!

تصویر متفکر
نویسنده متفکر در

سلام دوست من

شرمنده اگه حرفی زدم که ناراحت شدید.گفتم که فقط همون نظر را خوندم و به قول شما عجولانه رفتار کردم.عذرخواهی میکنم.

تصویر نرگس 72

سلام
نه خواهش میکنم ...:)

تصویر سیتاخانم

این نشون دهنده روحیه حساسته...

پیشنهاد می کنم قبل از ازدواجت حتما این مسئله رو با خاستگارت در میون بذاری...

تصویر نرگس 72

آره قبول دارم ولی حساس بودن زیاد هم خوب نیست

تصویر سیتاخانم

گل نسترن جان من احساس می کنم شما بیش از اندازه فکر و خیال می کنی. و اگر نه مطمئن باش همه مثل خودت از این دقدقه ها دارن اما بهش بها نمی دن.

همونطور که قبلا ازت خواسته بودم وقتتو پر کن تا کمتر این افکار به سراغت بیان خانمی.

در مقابل پسر خالت هم -برای اینکه خودت به آرامش برسی- خیلی عکس العمل نشون نده تا روش کم شه و دست از این رفتاراش برداره.

تصویر maleki
نویسنده maleki در

حمل بر خیر بودن ماجرا و با حسن نیت برخورد کردن بهترین نوع برخورد با واقعه هایی هست که خیلی مهم نیستن

و نمی شه هم تصمیمی براشون اتخاذ کرد.

تصویر نرگس 72

ببخشید منظورتون رو متوجه نشدم؟

تصویر hamid013
نویسنده hamid013 در

سلام گل نسترن بانو

در مورد پسر خاله خوش غیرتتون عرض کنم، نمیشه صد در صد گفت که ایشون چه نظری نسبت به شما داره! پسر ها معمولا الکی غیرت خرج کسی نمیکنن.یا واقعا مثل خواهر دوستتون داره یا به عنوان همسر آینده داره بهتون نگاه میکنه و به خاطر همین نسبت بهتون غیرت داره
پس سعی کنید بفهمید علاقه ش نسبت به شما از چه جنسیه!! به نظر من اولویت اول شما الان باید فهمیدن این باشه. به دو دلیل!
یک.ازدواج با یک آشنا بهتر از غریبه است و احتمال شکستش کمتره.
دو.فارغ از جنس علاقه ی دو طرف، مهم اینه که همدیگه رو دوس دارید

حالا چجوری بفهمید!!! این برمیگرده به خودتون و هنر بازیگریتون

......

در مورد مسئله دوم هم حتما به روانشناس یا مشاور مراجعه کنید.خیلی خیلی میتونه کمکتون کنه

موفق باشید

تصویر نرگس 72

سلام ممنون از نظرتون فک کنم دلیل  اولی منطقی تر باشه  البته خودش خواهر داره ولی بزرگتره از خودش .ولی  ب نظرم واقعا اگه دوستم داشت اینقدر اذیت نمیکرد !!!!

البته قبول دارم ازدواج با آشنا از خیلی نظرها بهتره ولی بدیش اینه که مثلا خاله میشه مادرشوهر دوست ندارم! !!کلا تعداد فامیلای آدم زیاد نمیشه از این نظر ب نظرم بده ...

درمورد مشاور هم من نمیتونم هرمساله ای رو توخونه بگم اگه برم پیش مشاور خوب مامانم هم همراهم میاد و خیلی چیزای دیگه رو هم شاید مجبور بشم  برای مشاور تعریف کنم که دوست ندارم خانوادم بدونن ... معمولا هم همه حرفامو همیشه فقط به خدا میگم ....

تصویر hamid013
نویسنده hamid013 در

خیالتون راحت باشه! معمولا جلسات مشاوره تنهایی برگزار میشه و اگر شما بخواید نمیزاره مادرتون وارد اتاق بشه
واقعا جلسات مشاوره مفیده! خیلی کمکتون میکنه

تصویر آقا سعید

سلام

بی کاری بد دردیه!!!!!!!!!

تصویر نرگس 72

سلام

بی کاری؟؟؟؟؟؟؟؟sadمنظور؟؟؟؟sad

تصویر آقا سعید

امیدوار بودم متوجه اشتباهتون بشید.

دوست عزیز اینکه شما اونو برا ازدواج نمیخواین ولی اونو هوایی میکنین اصلا خوب نیست.ینی چی که میخوای بدونی چه حسی نسبت به شما داره؟؟؟؟

ینی نمیدونی بعد از اینکه اومد جلو و خواستگاری کرد و شما جواب رد دادین چه به سرش میاد؟؟ ممکنه این شکست به قیمت هرگز ازدواج نکردن ایشون تموم بشه اونم بخاطر حس کنجکاوی شما!!!!!

همین کارا رو میکنین که پسرا دیگه نمیتونن تشخیص بدن کدوم دختر واقعا اونها رو میخواد و کدوم دختر برای سرگرمی داره این حرکات رو انجام میده.بعد یه عده میان اینجا پست میزارن چرا ما هر کاری میکنیم پسره نمیاد جلو؟؟؟؟

خواهشا این کارتون رو ترک کنین و اگر قصد ازدواج با ایشونو ندارین کاری به کارش نداشته باشین تا ایشون اگر خودش به شما علاقه داشت بیاد جلو.متاسفانه اگر این کارتون رو ترک نکنین براتون عادت میشه و فردا روز برا همکلاسی و پسر همسایه و .... پیاده سازی میشه

تصویر نرگس 72

سلام فک کنم شما یخورده عجولانه قضاوت کردید من گفتن که از چند وقت پیش تصمیم گرفتن کاری به کارش نداشته باشم ولی رفتارای اون فکرمو مشغول میکنه من امسال عید هم که دیدمش واقعا کاریش نداشتم خودش یه دفعه میاد به من گیر میده یا چیزایی میگه شاید هن چون من دخترم بیشتر به جزییات دقت میکنم و اون همینجوری یه حرفی میزنه منم گفتم چند بار اذیتش کردم که بیشترش مال قبلا بوده که کوچیک تر بودم البته چند بار بهش اس ام اس دادم که قبول دارم شاید بهتربود نمیدادم

تصویر ترنم
نویسنده ترنم در

سلام نسترن مهربون و عزيزم

اول از همه در مورد پسر خاله

آره خانومي ميشه كه بگيم دوستت داره ولي نوعش با اوني كه تو ذهنته فرق مي كنه. ايشون غيرتش و محبتش مثل يه برادره براي شما. واين ممكنه . منم تو فاميلمون يكي نه بلكه چند نفري هستند كه اينطوري برام غيرت دارند . منم خب اينطوري قبولشون كردم . شايد پسر خاله پيش خودش فكر ميكنه احتياج به مراقبت بيشتري داري و براي همين نگرانته عزيزم .

من فكر مي كنم شما هم اينو خودت مي دوني براي همينه كه به خواستگار ديگه هم فكر مي كني.

اما علت اينكه از محبتهاش و غيرتهاش و ... خوشت مياد خب طبيعيه . چون تو سن ازدواج و توجه خواستن قرار داري . خصوصا با توجه به اينكه برادري هم نداريداين قضيه پر رنگ تر ميشه .

اما درباره خواستكاري و خواستگار

اصلا به پسند اونا دقت نكن بلكه به پسند خودتم توجه داشته باش. شما هم يه طرف قضيه هستي.فكر مي كنم سنتون كمه و هنوز با اين خواستگاريها آشنايي كامل نداشته باشيد. بنابر اين خواهرانه مي گم

توي خواستگاري خودت باش . همون نسترني كه هميشه هست با همون لبخند ها و مهربونيها . فقط خودت مي دوني كه به اقتضاي محيط و شرايط كمي هم بايد سنگين باشي . خواستگار براي هر دختري مياد و يا شما پسند نمي كنيد يا اونا . پس از تماس نگرفتنشون هم نترس . جون تا بوده همين بوده و شما اولين دختر نيستي و قطعا آخرين هم نخواهي بود.

و اگه تماس  نگرفتند هم نبايد اعتماد به نفستو از دست بدي و فكر كني كه حتما من چيزي كم داشتم . چون در اين صورت با اومدن خواسگار هاي زياد شما وسواس در مورد خودت پيدا مي كني و اصلا ديگه خودت رو گم مي كني . تبديل مي شي به كسي كه خودتم نميشناسيش.

- اول كه مي بينيشون سلام و عليك گرم داشته باش و لبخند . سعي كن گرم باشي و انرزي مثبت داشته باشي. خوش آمد گويي و پذيرايي مختصر . بعدشم چيزي پرسيدند با آرامش و مهربوني جواب بده . فرصت نگاه كردن هم به اونا بده . و بذار لبخندتو هم ببينن .

فكر مي كنم مادرشون اين حرفو براي اين زدند كه مزاحي كرده باشند و سر صحبت رو با شما باز كنند . و گرنه خودشونم  درك مي كنند شرايط شما رو .

انشاءالله خوشبخت بشي عزيزم heart

تصویر نرگس 72

سلام  ترنم عزیزم heart خیلی ممنون که وقت گذاشتی وجوابم رو دادی

سعی میکنم که روی خودم کارکنم که اعتماد به نفسم بالا بره  ( ولی خیلی سختهsad) وکمتر ناراحت بشم. راستش متاسفانه تو این مورد خیلی ضعف دارم دوستام هم بهم میگن یکیشون هم گفته بود از نظر ظاهری  خیلی خوبی ولی اعتماد به نفست فک کنم کمه همچنین خودم خیلی فکرای منفی دارم و از آینده خیلی میترسم از اینکه تایید نشم یا کسی دوستم نداشته باشه و همیشه  هم خودم رو دست کم میگیرم ...راستش همش تو فکرم میاد براچی تو رو قبول نکردن ؟؟؟حتما  تو خوشگل نیستی یا از این جور چیزا sadاینکه دوست داشتم طوری باشم  که همه از من خوششون بیاد وفکرمیکنم من خوب نیستم ....خیلی ازاین فکرا میاد تو ذهنم ...

در مورد پسرخاله هم همینجوری قبولش میکنم مثل برادر چون قبلش کسی ندیده بودم ک اینجوری نگرانم باشه و خودش هم همیشه اذیتم میکنه الانم همینطوره وفکرنمیکردم اصلا نگرانم باشه ووقتی این رفتارو دیدم ازش خیلی تعجب کردم !!!!!!!!!!!!(راستش اصلا فکرنمیکردم غیرتی باشه!!!!!!) اون  فک میکنه من خیلی سادم یا مثلا سریع گول میخورم خودش هم بهم گفت ...همیشه دوست داشتم یه برادر داشتم که مواظبم باشه  .. راستش یه وقتایی میاد توفکرم که الکی بهش بگم با کسی هستم واذیتش کنم wink

ایشاا.. شما هم خوشبخت بشی خانومیheart برا منم دعا کنwink

تصویر ترنم
نویسنده ترنم در

عزيزم

قرار نيست همه از ما خوششون بياد همينطور كه افراد زيادي تو جامعه زندگي مي كنند سليقه هاي متفاوت و زيادي هم وجود داره . .

خودت بايد خودتو قبول داشته باشي و اگر ايرادي داري برطرف كني و در غير اينصورت نقاط قوتتو تقويت كني .

و علاوه بر ديگران كه احترامشون مي كني به خودت هم هموني كه هستي احترام بذاري

محتاجيم به دعا

تصویر maleki
نویسنده maleki در

با سلام

اگه ایشون نسبت به خواستگاراتون تعصب و حساسیت نداره و طلب خیر میکنه یعنی شمارا برای ازدواج نمیخواد و اگر میخواید مطمئن بشید اینبار جریان خواستگاری را که تعریف کردین بهش بگید نظرتون مثبته و میخواین جواب قطعی بدین خودشو نشون میده

البته اینکه به شما علاقه داشته باشه و نگران شما میشه طبیعیه چون خب از هم هستین و ایشون آسیب دیدن شما را نمیتونه ببینه و از طرفی وضعیت جامعه و دوستیها و اغفال شدن ها را میبینه.

نسبت به نگرانی برای زنگ زدن هم باید خدمتتون عرض کنم دوحالت  بیشتر نداره وقتی خواستگار میاد.

یا پیگیر میشن یا نمیشن

اگه بشن که مشکلی نیست

و اگه پیگیر نشن بیشترش به خاطر اینه که به خودشون نمیبینن مورد تائید شما قرار بگیرند ترس از رد شدن هم میتونه باعث زنگ نزدن باشه

هیچ وقت سخن نگفتن عیب محسوب نمیشه مگه جایی که خواهان صحبت از انسان باشند و انسان دریغ کنه که خب اینم همه جا صدق نمیکنه

تصویر نرگس 72

سلام. ممنون از نظرتون

به پسرخاله درمورد اون  خواستگار خودم  گفته بودم زیاد ازش خوشم نمیاد  و خودش هم رسما نیومده بود ...ولی خب میدونم از روی دلسوزی این حرفا رو میزنه ولی  خودم دوست دارم از روی دوست داشتن باشه تا دلسوزی آخه اون یکی پسرخالم هم اینجوری نیست که گیربده فقط این اینجوری میکنه ...

درمورد نگرانی  از زنگ نزدن هم واقعا نمیتونم ازبینش ببرم  یعنی سعی میکنم ولی همش ناراحت میشم دیگه به مامانم هم  نمیگم... اعصابش خرد شده  از دستم ...با این کارام قبلا  بهم گفته بود اگه قرار باشه هرکی بیاد اینجوری کنی دیگه بابات هم نمیذاره کسی بیاد میگه اونا هم حق انتخاب دارن و.. ...خب چی کارکنم  دست خودم نیست  sad

اون حرف نزدن هم خب من نمیدونم چی بگم معمولا خودشون سوال میکنن منم جواب میدم اونم همینطور بود ازم سوال پرسید خوب جوابشون رو دادم بعد خودش ومامانم همش درمورد مدرسه واینجورچیزا حرف زدن خب من چی باید میگفتمsad