چرا خدا جان این فرد رو گرفت

07:46 - 1401/02/26

سلام،وقتتون بخیر
بنده یه دختر نوجوان دارم که دخترخاله همسن خودشو به تازگی از دست داد وایشون فوت کرده  دخترم این سوال رو داره که : اگر خدا خواست اونو دوست داشت و نسبت بهش رحمت و مهربانی داشت چرا بوجودش آورد و تو این دنیا و خانوادش اینهمه نامهربانی و سختی تحمل کرد این دختر  ، وبعد هم چرا خدا از بین بردش و فوت کرد؟

 

----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/208720

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
12 + 6 =
*****
تصویر شفیعی محمدهاشم

با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم!

مباحث تربیتی نسبت به فرزندان را نباید کم ارزش و از روی کم اهمیتی از کنارش گذشت، زیرا تمام رفتار و گفتار انسانها به خصوص پدر و مادر به شدت در فرزندان تاثیر گذار است. تمام گزاره هایی که ما به کار می بریم، هر چند ما معنایی از آن اراده کرده ایم، ولی گاهی فرزندان از روی بچه گی و با ذهن صاف و پاکی که دارند گاه چیزهای دیگری از آن برداشت می کنند، لذا باید به شدت در این موارد مواظب حرفهایمان باشیم. گاهی همین نوع گفتارها باعث عملکردهای خطرناک برخی از بچه ها باشد. 

از باب نمونه: وقتی که کسی از دنیا می رود و بچه ها سوال می کنند معمولا مردم همین جمله را می گویند که، خدا او را دوست داشت و او پیش خدا رفته است. او به آسمان ها رفته ... او در بهشت است و... 

فورا در ذهن بچه ها سوالاتی شکل می گیرد، اینکه پس خدا من را دوست ندارد زیرا مرا نبرده است، یا اینکه خدا اگر او را دوست داشت چرا او را از بین برد. یا اینکه پس خدا کسانی را که دوست دارد از دنیا می برد، و یا همین مواردی که شما هم در سوال خودتان مطرح کرده اید. به همین خاطر گاه به خاطر شدت علاقه ای که به مثلا دختر خاله هم سن خودش دارد، او هم علاقمند می شود که به او برسد. و...

پس باید گفتارهایمان را اصلاح کنیم... پیش خدا رفته ... خدا او را دوست داشته است برده است... خدا در آسمان هاست و... حتی در مورد نماز گاهی می گوییم که نماز بخوان خیلی لذت دارد، بعد چند روزی که نماز می خواند می بیند که هیچ لذتی ندارد و... خیلی از گزاره های نادرستی است که باید اصلاح شود. 

نکته اعتقادی: خدا همه را دوست دارد. اینکه بعضی را زودتر از دنیا می برد و بعضی را دیرتر دارای حکمتهایی است که خیلی از آنها بر ما پوشیده است و در قرآن کریم در داستان حضرت موسی و خضر به بعضی از حکمت هایش اشاره شده است. پس چه خدا کسی را زنده نگه دارد و کسی را زودتر از دنیا ببرد دلیل بر دوست نداشتن نیست. البته بحث در انسان های کافر و مشرک ... نیست. بحث در کسانی است که ولایت اهل بیت علیهم السلام را پذیرفته اند. 

حالا با این کودک چه کنیم؟
باید تا می توانیم ذهن او را از آن حادثه دور کنیم، با گفتن داستان های شیرین و خنده دار که بچه رو به شادی آورد، تا از این گونه سوالات مطرح کرد خودمان را آماده کنیم که با لطیفه ای او را بخندانیم و به زندگی امیدوار کنیم. 

دوم. از اینکه او زنده است، بگوییم که این زنده بودن نعمت خداست؛ زیرا خدا هر کسی را که دوست دارد می آفریند همین که ما را آفرید یعنی ما را دوست دارد، پس باید از خدا بخواهیم که عمر ما را طولانی کند تا بتوانیم بیشتر به خدا نزدیک شویم.

اگر باز از دختر خاله اش سوال کرد، چرا دختر خاله ام را برد؟ به او القا کنید که خدا او را برد و شما را نگه داشت تا برایش دعا کنید لذا تو باید دعا کنی که عمر تو طولانی شود و برای دختر خاله ات نیز دعا کنی. لذا دختر خاله تو هم منتظر دعا کردن توست که او را در قیامت خوشحال کنید. ولی سعی کنید در این مورد زیاد نمانید تا دختر خاله اش برایش یک اسطوره شود، در واقع باید سعی کنید به هر شکلی او را در ذهنش کم رنگ کنید تا به سن رشد برسد. 

از طرفی هم یکی دو مورد از فلسفه ها و علت های بلا و سختی در دنیا را برایش به شکل بچه گانه توضیح دهید تا بداند که وجود سختی ها و بلاها در دنیا علت دارد. 

از باب نمونه. سختی ها را تشبیه کنید به امتحانی که معلم از بچه ها می گیرد. گرفتن امتحان و درس خواندن برای قبولی در امتحان، سخت است ولی بعد از اینکه سختی را تحمل کرد و نتیجه عملش را دید خوشحال می شود. یا بعد از آن علمش زیاد می شود. و انسان دانشمندی می شود. بدون تحمل سختی ها هرگز عالم نمی شود. سختی هایی که خدا قرار داده است برای این است که انسان صبور بار بیاید و زود عصبانی نشود و... پس گاهی امتحان الهی برای رشد انسان است. 

برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/photogallery/198564
https://btid.org/fa/news/172843