چرا مزاحمم می شدن؟

10:58 - 1399/07/30

با سلام خدمت شما

من در کنکور رتبه خوبی بدست آورده بودم و در یک دانشگاه سراسری قبول شدم بعد یک سال بنا به دلایلی مجبور شدم انصراف بدم و بیام تو دانشگاه غیرانتفاعی تو شهر خودمون. در مدتی که دانشگاه سراسری بودم اتفاق یا مسئله خاصی برام رخ نداد. اما از زمان حضورم در غیرانتفاعی هر روز یک مسئله جدید برام پیش میومد. مثلا یه روز که تو حیاط نشسته بودم یکی از همکلاسیا که تا الان با من همکلام هم نشده بود اومد جلو و پرسید تو فلان درسو چند شدی و من گفتم این نمره شدم چشماشون گشاد می شد که تو انقدر خوب شدی؟! یعنی از احمقی شون نمی دونستم باید چکار کنم. هم بسیار فحاش بودن و هم نمی تونستن درک کنن که من از نظر درسی از اونا بالاترم و اصن حرفی این وسط نیست. یا مثلا یه بار داشتم با یکی از همکلاسیام که دوستم شده بود می رفتم تو دفتر گروه. یه دختری که باز با من اصن همکلام نشده بود از اون سر حیاط با فریاد گفت: خانم فلانی شما داری می ری دفتر گروه زبون حرف زدن داری؟. انقدر خجالت کشیدم جلوی همه که اون شب اومدم خونه اشک چشمام بند نمیومد. من اصن فکر نمی کردم یه همچنین برخوردایی تو فضای دانشگاه اون هم جایی که همه بچه های از نظر درسی ضعیف با من بشه. من خیلی درسم خوب بود و رتبه ام خوب بود. انتظار داشتم منو بزارن رو سرشون. از این دست اتفاقا زیاد برام افتاد. حتی یکی از استادام میومد پشت در اتاق کلاسم پاهاشو به هم می زد تا جلب توجه کنه. شماره منو گرفته بود و هربار با شماره های فیک زنگ می زد. کلا یه کاری می کردن که من نتونم از حراست علیه شون شکایت کنم. یعنی ردپا از خودشون بجا نمی زاشتن. از اون موقع کم کم ترسای من شروع شد. مثلا فکر می کردم حالا که انقدر موزی هستن نکنه تو وسایلم میکروفون بزارن صحبتای منو گوش بدن. این قضایا باعث شد کنکور ارشدم رو خراب کنم و رفتم دانشگاه آزاد همون شهر خودمون. اونجا اوایل خوب بود اما یهو بدون اینکه من بدونم چرا رفتارا تغییر می کرد. مثلا یه استادم باهاش دوتادرسو داشتم خیلی خوب بود باهام  یهو یه بار درو کوبید تا منی که پشت سرشم بخوره تو صورتم و بعد اون کلا رفتارش با من تغییر کرد که متوجه شدم قبلش هم باهام خوب بود بخاطر این بود که می خواست انتخابات شرکت کنه. همش فکر می کردم وقتی انقدر با گستاخی تا کوبیدن در به صورتم پیش رفته نکنه تو کتابا و وسایلم یه چیزی بزارن من مسموم بشم یا فلج بشم. استاد راهنمامو عوض کردم با یکی دیگه برداشتم بعد پروژه منو که دید گفت تو نصفه این کارارو تو این دانشگاه انجام می دادی 18می شدی اما وقتی تو جلسه دفاع رفتم بهم داد 5/17. انگار فکر می کردن من می خوام جاشونو بگیرم کلا توهم می زدن چون من اصن قصد موندن در اونجا رو نداشتم. هرچی به استادم گفتم تو مقاله بهم کمک کن جواب منو نمی داد از پیامای من ایسکرین شات می گرفت و برای بقیه می فرستاد! رفتم پیش استادای دانشگاه های دیگه تا مقاله مو اوکی کنم. اونا هم تا نمره پائین پایان ناممو می دیدن فکر می کردن من خنگم و می گفتن به نظرمون برگرد همون دانشگاه! کارم شده بود گریه کردن. دکتر روانپزشک هم رفتم و دارو مصرف می کنم. اما نمی تونم به کتابا و وسایلم دست بزنم و همش می ترسم دست بزنم یه اتفاقی برام بیفته. من ظاهر ساده ای دارم و اهل آرایش نیستم چادری هم بودم در دانشگاه. می خواستم اگه می شه شما هم راهنمایی برای من دارین بفرمائین که چکار کنم بهتره؟ چندبار گفتم کتابا و وسایلمو بریزم دور اما انقدر نکته برداری کردم برای کنکورم که دلم نیومد. حتی تو اینستا سعی کردم با همون افراد ارتباط برقرار کنم تا کمی به خودم دلداری بدم که اونا ادمای بدی هم نیستن. اما یا منو رد کردن یا اگه پیجشونم باز بود منو فالو هم نکردن و حتی مستقیما بهم گفتن ما فکر میکردیم تو دیوانه ای الان فهمیدیم کلا تعطیلی! این باعث شد افکارم پررنگ تر بشه نسبت به بد بودن اون ها. خیلی نشخوار فکری دارم و اصن برام قابل هضم نیست که چرا باید یه عده آدم که نه من اونا رو میشناسم نه اونا منو، بی دلیل با من دشمن باشن! حتی به این فکر کردم رشته مو کلا عوض کنم تا هیچ اثری از اونا در زندگیم نمونه. ممنون می شم شما نیز راهنمائیم کنین.

-------------------------------------

کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي را که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/154582

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 7 =
*****
تصویر پرهام پرهامی
نویسنده پرهام پرهامی در

همونطوری که دوستان گفتن به خودت باورداشته باش اونا نادان هستن با فرهنگها و اخلاقهای و تربیت غلط و ....

 

ازین موجودات حسود و .....همه جاهستن نمیتونن کسیو بالاتر ازخودشون ببینن چون اونا غافل هستن مریض هستن و...

همیشه خونسردی و رفتارخودت رو حفظ کن همین باعث میشه شکست بخورن خودشون میدونن کارشون زشته ولی سرشت انسانی ندارن

 

بهت قول میدم تو برنده ای 

چون فقط با صبر و اینکه بدونی همیشه تو پیروزی و روز روزه توعه نه اونا. :-)

یه احمق کاراحمقانه میکنه و میره دنبال خودش چرا تو روزت روخراب کنی با این جمله کم قوی میشی و ذهنتو کنترل خودت داشته باش هیچوقت نباید به این مسایل سطحی متمرکزشی ....زیاد حساسی 

 

به اهدافت فکرکن نه به شرایط

دوتا احمق نباید اجازه بدی از هدفات دورت کنن ...

همیشه خوبی خودت داشته باش به خودت افتخارکن  عزیزم  :-)

 

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

عزیزم بنظرم درمانت رو قطع نکن. خیلی خوبه که رفتی سراغ دکتر. مشاوره حضوری هم بری عالیه.

من اگه خودم موقعیتش رو داشتم خیلی دوست داشتم برم مشاوره. اینو گفتم که خیال نکنی دارم بهت اهانت میکنم.

 

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

تا حالا به بی تفاوت بودن فکر کردی؟ 

تضمینی تضمینی