چکار کنم با دوستی که راحت چه به شوخی و چه به جدی بهم دروغ میگه؟

13:19 - 1401/02/24

سلام و عرض ادب
ببخشید یه سوال داشتم از خدمتتون،
میخواستم درمورد دوستی از شما سوال بپرسم، اگر کسی باشد که راحت چه به شوخی و چه به جدی بهم دروغ بگه به طوری که دیگه نتونم به حرفهایش اعتماد کنم، و اینکه هر وقت  فکر دروغهایی که بهم میگفت میاد تو ذهنم، اعصابم به هم میریزه و این ضعف اعصاب من خیلی در رفتارهای من تو خانه یا بیرون از خانه تاثیر گذاشته و زود پرخاشگر میشم، از یه طرف با یه جمله از من نقطه ضعف پیدا کرده و اینکه هر موقع به هم چیزی میگیم به من اون جمله را میگه،  اون جمله( دلم را شکستی) هست و این را بگم که من روی اینجور موارد خیلی حساس هستم و تمام سعی ام را میکنم که کسی را بی جهت ناراحت نکنم ولی این ارتباط با این شخص در اخلاق من تاثیر  گذاشته و من سعی میکنم با اون بحث نکنم ولی تو خونه همش با پدر و مادر و یا اعضای خانواده بحث میکنم، چندتا از مواردی که هست را به عنوان مثال میگم، مثلا یه بار به من گفت مثلا چند دقیقه دیگه میام دنبالت تا بریم بیرون و من هم به خاطر اون سریع کارهایم را کردم و منتظر او بودم، چندبار بهش زنگ زدم میگفت چند دقیقه دیگه میام ولی حدود نیم ساعت الی 45دقیقه منتظر اون شخص بودم ولی نیومد ، چند بار بهش زنگ زدم و گوشی را جواب نداد و بعد کا گوشی را برداشت خیلی عادی گفت نتونستم بیام و کار داشتم و من هم با اعصاب خوردی گفتم لا اقل یا پیام میدادی یا زنگ میزدی میگفتی نمیایی تا من منتظر نباشم اون هم خیلی عادی گفت کار داشتم و نتونستم بیام، من هم گفتم اشکالی نداره، لااقل بهم میگفتی نمیایی تا من منتظر نباشم، یه مورد دیگه یه سری چیزها را چه به شوخی و چه به جدی بهم میگفت که من نمیتونستم دیگه راست یا دروغ را تشخیص بدم،  بعد از این همه تازه اون وقتی با هم بحث میکنیم به من میگه باید یه چیز برام بخری و با اون جمله که نقطه ضعف بود(دلم راشکستی) میگه که باید بخری تا من هم ناراحت نباشم، من هم چندبار خریدم ولی هروقت من میگم یه چیز بخر ، خیلی کم برام چیز میخره، من هم خیلی از دستش ناراحتم ولی بازهم همیشه من کوتاه میومدم، ولی واقعا خسته شدم، من الان دانشجو هستم و فکرم خیلی درگیر این فکرهاست، وهر وقت دروغها و حرفهایی که بهم میزد تو ذهنم میاد، تمام وجودم میسوزه و حتی میخام پرخاشگری کنم، ولی این احساس وسواس احساس گناه که در ذهن من هست که نکند کسی را ناراحت نکنی نمیزاره من آرامش داشته باشم ، واقعا خسته شدم ، خواستم بپرسم باید چیکار کنم و اگر که من بهش بگم که با من چیکار کردی اشکالی نداره؟( وسواس احساس گناه)واقعا نمیدونم باید چیکار کنم، این مدت هر روز و هر دقیقه رفتارها و حرفها تو ذهنم میاد ولی باور کنید نمیدونم چیکار کنم، خواهش میکنم راهنماییم کنید، ممنون، در پایان هم بگم ما دو نفر پسری هستیم با تفاوت سن حدود ۲ سال ، ممنون میشم راهنماییم کنید، ممنون

----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

انجمن‌ها: 
http://btid.org/node/208540
تصویر شکرزاده آصف

باعرض سلام وخسته نباشید.

از اینکه دغدغه دینداری دارید قابل ستودنی است. شما فرمودید دوستی دارید که دروغ می گوید واین رفتار ایشان شما را خیلی آزرده میکند. ما چند مورد راهکار داریم:

1- شما اگر می توانید با ارتباطی که دارید تاثیر مثبتی  بر رفتارش داشته و ایشان را از کار بدش نهی کنید باید همین کار را انجام بدهید.

2-اگر تاثیر پذیری از شما ندارد ولی خصوصیات دیگری دارد که برای دوستی مناسب است وفقط همین رفتارش ناپسند است وشما با این رفتارش می توانید کنار بیایید، بهتر است دوستی را بهم نزنید.

3- اگر رفتارش باعث بهم ریختن اعصاب شما می شود وزندگی شما را تحت تاثیر قرار می دهد وقابل اصلاح هم نیست می توانید دوستی دیگر اختیار کنید.

 اما سوالی که درباره احساس گناه پرسیدید، باید عرض کنم که احساس گناه از دغدغه دینی شما نشئت می گیرد که خیلی خوب است ولی نباید در این مورد حساسیت بیش از حد داشته باشید شما به جای پرخاشگری می توانید اشتباه دوستتان را با منطق و بدون ناراحتی بیان کنید وشرط ادامه دوستی را اصلاح رفتارش بیان کنید.

موفق باشید.