چگونه باید بین مرگ و زندگی تعادل برقرار کنیم

08:30 - 1401/08/30

سلام خسته نباشد میخواستم بپرسم ما چگونه باید بین مرگ و زندگی تعادل برقرار کنیم وقتی فکر می کنیم که آخرش می‌میریم این همه تلاش برای چیه  ؟چگونه باید زندگی کنیم که هم به مرگ فکر کنیم هم به زندگی ممنون از شما

----------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

انجمن‌ها: 
http://btid.org/node/225761
تصویر روئین تن مهدی

سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر گرامی

ضمن تشکر از حسن انتخاب و اعتماد شما

ببینید در قالب یه مثال اگر بخوام سوال شما رو جواب بدم، فرض کنید شما به مسافرت سیاحتی تشریف می برید.

با اینکه این نوع سفرها محدود اند و تمامی دارند، چرا نوعا افراد از اونها لذت می برن و خاطره میشه؟
با اینکه به طور یقینی می دونن که این سفرها بالاخره تموم میشه و باید برگردن به خونه اصلی شون؟
ایا شما که به چنین مسافرتی تشریف می برید، همینکه میدونید این سفر بالاخره تموم میشه، جلوی لذت و بهره مندی از سفر زیارتی یا سیاحتی خودتون رو می گیرید؟ یا نه، همین نگاه و دانستن اینکه همه اش چند روز دیگه هستید باعث میشه که از لحظه لحظه ساعات اقامت بهره ببرید؟طبعا گزینه دوم

اگر دقت کرده باشید گزینه دوم هر دو مورد [توجه به بقاء و فنا] رو به نحو احسن دارید. هم عقیده راسخ دارید که این سفر تمومی داره، و هم انگیزه و امید وافر دارید که تا اونجا که می تونید از سفر بهره ببرید. به هیچ وجه دونستن اینکه شما رفتنی هستید مانع از بهره مندی و پویایی شما  نمیشه. دنیا هم همینطور هست. هم می دونیم تمومی داره و هم می دونیم که که باید از لحظه های عمر استفاده کرد.

چیزی که در مورد زندگی دنیایی و مرگ و ... هست که بیشتر از مثال مذکور انگیزه ما رو به تلاش و زندگی وامیداره اینه که قراره زندگی شما محصولی باشه برای زندگی ما در اون دنیا. زاد و توشه ای باشه برای رفاه و خوشبختی ما در اون دنیا. این باعث میشه که نه تنها امید ما برای حرکت و تجهیز شدن بیشتر بشه. چون راه باز هست و کسی ما رو اسیر و محصور نکرده که بار و توشه برداریم. بلکه در این زندگی و بهره مندی قدر زمان رو بیشتر می دونیم. مثل اینکه می دونید 5 ماه دیگه شما کنکور دارید،  هم 1- نیم نگاه به زمان رسیدن کنکور می کنید و 2- هم نیم نگاه به کاری که الان باید بکنید می کنید. این دو با هم لازم هست و مکمل هم هستند.

به عبارت دیگه با "چشم انداز به آینده" در "لحظه زندگی" می کنید که در زمان حال چه باید بکنید. آرامش شما از این ناشی میشه که با "نگاه به آینده" در "لحظه به کاری مشغول باشید که باید باشید"..
طبعا کسی که پشت کنکوری است اگر فقط و فقط نگاهش به 4 ماه دیگه باشه و دائما با خودش کلنجار برود که داد و بیداد، 4 ماه دیگه کنکور دارم، اما به وظیفه زمان حالش عمل نکنه طبعا استرس میگیره.
به این روایت زیبا دقت کنید:

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: مردى خدمت پيامبر(عليه السلام) آمد و عرض كرد: «مالى لا اُحِبُّ الْمَوْتَ»؛ (چرا من مرگ را دوست ندارم؟) پيامبر فرمود: «اَلَكَ مالٌ؟»؛ (آيا ثروتى دارى؟) عرض كرد: آرى. فرمود: «فَقَدَّمْتَهُ؟»؛ (آيا از پيش فرستاده اى؟) عرض كرد: نه! فرمود: «فَمِن ثَمَّ لا تُحِبُّ الْمَوْتَ»(1)؛ (از اينجاست كه مرگ را دوست ندارى).

این شخص چشم انداز به مرگ را دارد اما به وظیفه خود عمل نمی کند. طبعا ترس و استرس از مرگ دارد.

اما در مقابل اون هم داریم. به این روایت دقت کنید:

امام زين العابدين على بن الحسين(عليه السلام) مى گويد: «لَمَّا اشْتَدَّ الاْمْرُ بِالحُسَيْنِ بْنِ عَلِّى بْنِ اَبى طالِب... كانَ الْحُسَيْنُ وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ تَشْرُقُ اَلْوانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوارِحُهُمْ وَ تَسْكُنُ نُفُوسُهُمْ، فَقالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض اُنْظُرُوا لايُبالى بِالْمَوْتِ!»(2)؛ (هنگامى كه كار بر امام حسين(عليه السلام) [در روز عاشورا] سخت شد، او و بعضى از يارانش [لحظه به لحظه] چهره هايشان برافروخته تر و اعضاى بدنشان آرام تر و خونسرديشان بيشتر مى شد.
این آرامش و خونسردی اینها نه برای کسی که قرار است 30-40 سال دیگه عمر کند بلکه برای کسی که قرار است بیش از چند ساعت دیگه زنده نباشد ناشی از عمل به وظیفه و علم به حقیقت مرگ است که همان مرگ هم چیزی جز ملاقات و دیدار حق نیست.

گاهی بینش و نگاه ما به مرگ هم بر بینش ما به زندگی مؤثر خواهد بود. مرگ پایان زندگی نیست که زندگی خودمون رو تحت الشعاع قرار بده و از زندگی لذت نبریم. مرگ فقط پلی است به سمت دنیایی که خود ما درست کرده ایم. مرگ مرحله ای از تکامل انسان هست برای رفتن به مرتبه بالاتر. به این روایت دقت کنید
امام هادى(عليه السلام) به عيادت يكى از ياران رفت و او را مشاهده كرد كه پيوسته مى گريد و از ترس مرگ بيتابى مى كند. امام به او فرمود: «يا عَبْدَ الله! تَخافُ مِنَ الْمَوْت لاِنَّكَ لا تَعْرِفَهُ»(3)؛ (بنده خدا! تو از مرگ مى ترسى به خاطر آنكه حقيقت مرگ را نمى شناسى) سپس امام(عليه السلام) مرگ را به حمام تميزى تشبيه فرمود كه انسان آلوده اى وارد آن مى شود و او را از هرگونه غم و اندوه و ناراحتى شستشو مى دهد و به سرور و شادمانى مى رساند.

پس خلاصه اینکه امید ما به زندگی، ترس یا لذت ما به مرگ همگی ناشی از عملکرد ما داره، به اینکه در زمان حال به وظیفه خود عمل کردیم یا خیر. اگر عمل کرده باشیم هم در این دنیا آرامش خواهیم داشت و هم بعد از پریدن از این قفس. چرا که اثر دین و دینداری، تولید آرامش است در دنیا و سعادت در اخرت.

الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَٰئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ (4)؛

كسانى كه ايمان آورده‌اند و ايمان خود را به شرك نمى‌آلايند، ايمنى از آن ايشان است و ايشان هدايت يافتگانند.

باز هم اگر سوال یا نکته ای بود که لازم می دونید نیاز به بحث یا توضیح دارد در ادامه همین پیام بفرمایید.

موفق باشید، همیشه

پی نوشت:

1- دعائم الإسلام‏، ج ‏2، ص 328، 4 فصل (ذكر فضل الصدقة).
2- معاني الأخبار، ص 288
3-  معاني الأخبار، ص 290