چیکار کنم؟ کجا برم؟ خیلی حساس و زود رنج شدم

09:50 - 1399/12/16

سلام وقت همگی بخیر....

من یه.مدت طولامی میشه خیلی حساس و.زود رنج شدم.....نمیتونم با هر حرف و حرکتی کنار بیام و هضمش کنم.....مثلا اتفاقی که.میوفته یا حرفی که زده میشه که باعث ناراحتی من میشه در طول روز چندین بار تو ذهنم دوره.میشه....اگرم از دست یه نفر ناراحت میشم از حرفاش.و رفتارش اون لحظه چیزی نمیگم و.سعی میکنم فراموش کنم اما بعد مدتی دوباره یادم میوفته و تو روابطم تاثیر میذاره و باعث بدخلی من میشه ...این اواخر اینقدر حسا شدم که دیگه منجر به گریه میشه ....همینم باعث شده بقیه بگن الکی قهر میکنه ما که چیزی نگفتیم.....خیلی صبرم کم شده حوصله هیچ کاری و.ندارم....هرموقع هم با خانوادم بحثم میشه میرم تو اتاقم چند روزی صحبت.نمیکنم یعنی نمیتونم حرف بزنم و دلم تنهایی رو میخاد......

الان خانوادم از دستم خستن...پدرو مادرم....میگن تقصیر خودمونه خیلی لوست کردیم بخاطر این هی با هر حرکتی ناراحت میشی...میگن از دستت خستته شدیم دیگ....خانوادم از من انتظار اشتباه ندارن....وقتی مشکلی پیش میاد برام شروع میشه حرفاشون....منم از دست اونا و.حرفاشون خستم....دیگ نمیتونم ....دوسشون دارم اما دلم میخاد ازشون دور باشم نبینمشون .....اما جایی نیست ....واقعا دارم دیوونه میشم

-------------------------------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/159648

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 5 =
*****
تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

ممنونم آقا علیرضا از راهکاراتون خیلی ممنون که.وقت گذاشتین...همیشه سلامت باشین...

تصویر علیرضا2021
نویسنده علیرضا2021 در

سلام.بنده جنسیت شمارو نمیدونم.ولی درکل یک برنامه میگم انجام بدید برای کم شدن استرس خوب هست.

1.با غذا آب نخورید و مابین غذاها آب بخورید طوریکه در روز به 10 استکان برسد.

2.برنامه خواب تنظیم کنید،بهترین زمان و بازه در شبانه روز 10 الی 10.5 شب خوابیدن و 7.5 الی 8 صبح بیدار شدن هست.

3.مصرف قند رو به حداقل برسونید،قند خوردن زیاد باعث اضطراب و نگرانی میشود.

4.ورزش کنید،سعی کنید حداقل 20 الی 30 دقیقه و حداکثر 1ساعت در روز ورزش کنید.

5.آهنگ های شاد و آرامبخش گوش کنید.

6.با برنامه ریزی کتاب هاتون رو برای کنکور بخونید.بعنوان مثال روزی 30 صفحه ریاضی،30 صفحه انگلیسی،30صفحه فارسی،30 صفحه فیزیک و...اینطوری با نظم پیش برید حتما پرونده کنکور رو با موفقیت میبندید.

7.بکوب و یک ضرب درس نخونید که خسته و زده بشید،مابین مطالعتون استراحت و هواخوری 5 الی 10 دقیقه ای بزارید.

8.به چیزهایی که باعث ناراحتی و غم میشن فکر نکنید،و در مقابل به چیزها و کسانی که بهتون آرامش خاطر میدن بشدت فکر کنید.

9.خیالبافی خوب بکنید،شاید خنده دار بیاد ولی همیشه خیالباف ها برنده هستن آرزوهاتون رو خیالبافی بکنید.

10.اخلاقتون رو با اعضای خانواده خوب کنید،طوری که فکر کنند شما بهترین هستید.حتی اگر شده مدتی هرچی گفتن بپذیرید و بگید چشم،اینطوری نظرشون به شما جلب میشود.

و...

امید وارم بدردتون بخوره.موفق باشین

تصویر ناشناس
نویسنده ناشناس در

سلام ممنون از راهنمایی های همگیتون واقعاااااا مرسی.....

راستش من نوزده سالمه پشت کنکوریم استرس زیادی دارم و مظربم....هرمونای بدنم کاملا بهم ریخته هیچی سر جاش نیست.....مشکلات خانواثگی زیاد داشتم این مدت....خیلی زیاد...و یسری مساىل که ارتباط عاطفیمو با یه نفر قطع کردم.....پشتیبانی و حمایت نکردن خانوادم....اینکه منو طرد میکنن اذیتم میکنه رفتار مامانم اذیتم میکنه....میگه تو خوشی زده زیر دلت اینقد لوست کردیم....

راستش من خودم دلم خیلی پره از رفتارو حرکتای مامانم.....همش قورت میدم و به رو خودم نمیارم چون مامانم آدمی نیست که بشه باهاش صحبت کرد ....وقتی میخاییه مسىله رو مطرح کنی آخرش به مجادله ختم میشه و داد بیداد میشه ....انگار اون بچه منه شروع میکنه به گریه اینکه من برات کم نزاشتم ...من لوست کردم....من از خودم گذشتم....من برای تو تحمل کردم...همه آرزوشونه من مادرشون باشم ....من شدم کلفت تو...تو نمک نشناسی....بارها این صحبتا شده اما من سعی کردم کاری کنم دیدگاهش عوض شده کارهای خودمو که اصلا اجازه نمیدم دست بزنه...کارهای خونرم جدیدا من انجام میدم و آشپزیم اکثر اوقات....اما نمیدونم کجای کار ایراد داره....ازشون دلسردم ....دلم میخاد کناررم نباشن هیچ حمایتی نخاستم ازشون فقط دست از سرم بردارن.....وقتی یه مشکلی پیش میاد میگن چرا باید برات مشکل پیش بیاد...آخرشم میگن حق ناراحتی و گریه نداری....از طرز فکرشون بدم میاد ...اونقد دلم ازشون پره که بهم بگن تو سریع میزنم زیر گریه ....نه دوستی نه خواهری نه برادری ....پوسیدم خودم تو دل خودم پوسیدم ...دیگ توان ندارم....

تصویر ma.s
نویسنده ma.s در

ببین عزیزم، غیر از بحث کنکور که خب طبیعیه انسان رو حساس و زود رنج میکنه، چون مدام باید بشینی و کتاب ها رو بخونی...مامانتون فکر میکنه ازشون ایراد میگیری، یعنی در واقع فکر میکنن این همه زحمت کشیدن، و توقع دارن همه چیز رو به راه باشه، حالا چرا شما داری اعتراض میکنی! یه وقتهایی هم واقعا مادرها خودشون رو وقف بچه ها میکنند و چون زیادی بهشون محبت میکنند توقع دارند محبت ببینند. بی حوصله میشن. به هر حال مامان شما یه خانم هستن. هر خانمی دوست داره مرکز توجه باشه. وقتی این اتفاق نمیفته بی حوصله میشن. خسته میشن. من هم یه وقتهایی حس و حال شما رو پیدا میکنم، ولی چون پدرم فوت کردن و مادرم تنها شدن بهشون حق میدم و ازشون توقعی ندارم. چون یادم میفته وقتی ما بچه بودیم چطور مادرم با اینکه سر کار میرفتن، ما رو مهد و مدرسه میبردن. از صبح که بلند میشم فقط اوامر مادرجان رو اطاعت میکنمwink

شما حق داری، چون حست رو درک میکنم، سعی کن برای کسی درد دل کنی. یه دوست خوب، حتی همینجا، میتونی بنویسی. انشالا دانشگاه که بری نصف این مشکلات حل میشه. امیدوارم این کرونا از بین بره، زودتر دانشگاهها و مدرسه ها باز بشن. واقعا یکی از بهترین دوران زندگی دوران دانشجوییه، از غم دنیا فارغ.

تصویر به تو از دور سلام
نویسنده به تو از دور سلام در

سلام صبحت به شادی عزیزم

سوالت رو که خوندم یه حسی بهم میگفت اینو یک دختر 18_19 ساله نوشته. حالا که دیگه خودت هم گفتی پشت کنکوری هستی، ... من فکر نمی کنم حس زودرنجیت عمیق و ماندگار باشه و جزء شخصیتت شده باشه. چون خاصیت سال کنکور همین استرس و دلهره و ناراحتی و ... هست. چون درسها زیادند و از طرفی استرس کنکور رو داری همه چیز به چشمت بزرگ میاد. بسلامتی از کنکور که بگذری کم کم حل میشه! و همه چیز به روال قبلیش برمیگرده!

خیلی عامیانه بهت میگم منم سال کنکور عزا دار بودم!خخخخخخخخ. چون از اونا بودم که اگه کنکور قبول نمیشدم سرمو نمیتونستم بالا نگه دارم. از این بچه درس خونا که یک درس نخونن کارشون به بیمارستان و سرم میکشه. آخرش هم ترسیدم کنکور ریاضی قبول نشم؛ کنکور انسانی شرکت کردم که قبول بشم! البته خب علاقه هم داشتم!

در رابطه با مامانت؛ از مامانت به دل نگیر! مامانها حوصله خودشون سر میره؛ نمیدونند چجوری حال خودشون رو روبراه کنند ؛ می بینند باید با دو سه نفر دیگه هم همراهی کنند و براش پایه باشند؛ بداخلاق میشند. حالا شما که گویا تک فرزندی، خب اونم یکجور دیگه است. مامانت همه توانشو برای شما گذاشته دیگه. راست میگه بنده خدا.. عزیزم، حرف بدی بهت نمیزنه!

بداخلاقیشون برای این نیست که دوستت ندارند یا نمیخواهند درکت کنند؛ یا برات پایه باشند؛ برای اینه که نمیدونن دیگه چکار کنند که حالت جا بیاد!

بچه کوچیکا وقتی دایره المتعارف فحششون ته میکشه؛ شروع میکشند شکلک و ادا دراوردن. ما ادم بزرگها و مامانها وقتی صبر خودمون لبریز میشه یا دایره المتعارف تدبیرمون خالی میشه و دیگه نمیدونیم چکار کنیم، یکسره غر میزنیم. اینکه مامانت میگه من برای تو از خودم گذشتم، برای تو تحمل کردم و ... معنیش همینه. یعنی که هرکاری از دستم بر می اومد انجام دادم. الان دیگه واقعا نمیدونم چکار باید برات بکنم! آخه؛ خوب شو! چرا حالت خوب نمیشه؟! (حال شما که بد میشه، حال مامانت بدتر میشه)

چون دوست نداره اینجوری دمق و گرفته و پریشون ببیندت. ببین من چون مادرم، مادرتو میتونم درک کنم. من اگه بچه ام بره تو اتاق در رو ببنده گریه کنه؛ حاضرم کارد به دلم بخوره، ولی اونجوری اشکاشو نبینم که دلم بسوزه!

گاهی به بچه ام میگم؛ به تو هم میگم؛ شما هم مثل دختر من! به بچه ام میگم: چرا من گذشته و حال و اینده و ... مثلا پسر همسایه برام مهم نیست؟ چون من مادرش نیستم. به من چه؟ لوس، ننر، گریه کنه ؛ نکنه؛ تربیتش چی باشه؛ کجا بره ؛ بیاد و درس بخونه، نخونه ... . چون اون خودش ، مادری داره! من مادر توأم. با نفس تو نفسم میره و برمیگرده! به بلندای قامت تو اوج میگیرم و با فرود تو زمین میخورم! شاید مثلا کارنامه پسر همسایه رو ببینم که همه درسها رو افتاده؛ ککم هم نگزه، ولی تو که بچه خودمی، یه مساله ریاضی بلد نباشی من نگران کنکور اینده ات میشم. به روت هم نمیارم که اذیت بشی؛ ولی خودم تو دلم غوغاست! نگران کنکورت نیستم؛ نگران کارت هستم؛ کارِت چی میشه؟ و .... برای دخترم هم یکجور دیگه دلواپسم؛ این نگرانیها رو که از دوست داشتن زیاده ممکنه منم درست نتونم منتقل کنم؛ ممکنه ظاهرش بداخلاقی باشه؛ ولی مطمئن باش که باطنش از دوست داشتن زیاده؛... مامان شما هم همینه! 

ان شاء الله که امسال هم بسلامتی میگذره؛ به خوبی و نتیجه عالی! امین

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام مجدد

قطعا با این حرف موافقید که درسته مادرتون شاید نتونه شرایط شما رو در موارد متعددی به خوبی درک کند، ولی این معنایش بد بودن او نیست، بلکه می‌تواند نشان از نابلدی و عدم مهارت در ارتباط گرفتن با شما باشد که ناخواسته منجر به تنش و فشار به هردوی شما می‌شود. چه بسا خود شما هم نتونستید که شرایط مادرتون و نگرانی‌هایی که درباره شما و ... دارد درک کنید و این باعث شده که هردودی شما ناخواسته همدیگر رو از جهت روحی و روانی طرد کنید. 

لذا در قدم اول باید بپذیرید که همانطور که خود شما دغدغه و نگرانی هایی دارید طبیعتا مادرتان هم دغدغه و نگرانی هایی دارد. قدم بعدی سعی کنید نگرانی ها و دغدغه‌هایش را درک کنید. اگر مادرتان گاها سر شما فریاد می کشد یا انتظار دارد که مشکلی برای شما پیش نیاید و ... باید بفهمید که مادرتان نگران شماست همین! ولی شاید لحن بیان و گفتارش دلپسند شما نباشد. همین که متوجه شوید که واکنش ها و رفتارهای مادرتان برخواسته از نگرانی‌هایش می باشد نه چیز دیگر، بهتر می‌توانید با او ارتباط برقرار کنید و دیگر دلیلی نمی بینید که بخواهید بابت حرفهایش ناراحت شوید و مدام در ذهنتان خودخوری کنید! در واقع بخش زیادی از انرژی شما صرف خودخوری و واکنش‌های دیگران می شود و از اصل موضوع غافل می شوید. اصل موضوع همان موضوعی بوده که باعث واکنش مادرتان شده است و شما آن وقت به جای اصلاح رفتار ذهنتان درگیر و دار حرفها و واکنش های مادرتان یا دیگران خواهد بود. لذا با غفلت از اصل موضوع ممکن است آن اشتباه رو دوباره تکرار کنید و باز با سرزنش و عتاب و واکنش های هیجانی مادرتان مواجه می شوید و دوباره شما به جای فکر کردن به اصل موضوع، ذهنتان درگیر واکنشهای مادرتان می شود و این سیکل معیوب همینطور در حال تکرار است و انرژی روانی شما رو می گیرد.

راهکار چیست؟

اولا باید بفهمید که شما دچار یک سیکل معیوب در روابط خود با مادرتان شده‌اید که انرژی روانی هم شما و هم مادرتان گرفته می شود. یعنی تنها شما نیستند که انرژی روانی تون تحلیل می رود بلکه انرژی روانی مادرتون با این بحثها هدر می رود.
ثانیا سعی کنید فارغ از واکنشهای هیجانی مادرتون، دغدغه‌ها و نگرانی‌هایش را بفهمید که چیست و آن را برطرف کنید؛ مثلا اگر دغدغه ایشون موفقیت در کنکور است که دغدغه شما هم همین است، خب به جای فکر کردن درباره رفتارهای مادرتون و ... به راههای موفقیت در کنکور فکر کنید؛ مثلا فکر می کنید برای موفقیت در کنکور چکار باید بکنید؟ آیا باید از کسی در این زمینه مشورت بگیرید؟ چه زمانی و چگونه کنکور رو آغاز کنید و ...؟ خلاصه وقتی اصل موضوع و دغدغه مادر و اطرافیانتون رو بفهمید دیگر روی واکنشهایشان حساس نخواهید شد. چون قطعا پدر و مادرتان با شما که پدرکشتگی ندارند بلکه نگران آینده شما هستند و از ته دل دوست دارند که شما موفق باشید. پس دلیلی ندارد که روی واکنشهای هیجانی شون حساس شوید.

ثالثا با درک نگرانی و دغدغه های مادر و اطرفیانتون دیگر نیازی به بحث و جدل و گفتگوهای تنش زا نیست. بلکه محتوای حرفشان رو بفهمید و دیگر نیازی نیست که وارد حاشیه شوید و در نهایت در یک سیکل معیوب ذهنی رفتاری احساسی گرفتار شوید.

موفق باشید.

تصویر mostafavi
نویسنده mostafavi در

با سلام به شما کاربر محترم

حس و حالتون رو درک می‌کنم. قطعا هر کدوم از عوامل شخصیتی‌، فشار و استرس، خستگی، مسائل حل نشده و بحران های قبلی می‌تونه علّت زودرنجی و حساسیت شما باشد. گرچه ما نمی‌دونیم که شما در چه سنی و سالی قرار دارید ولی گاهی در دوره نوجوانی، میزان حساسیتها به جهت تعییر و تحولات هورمونی و فیزیولوژیکی بالا می‌رود. لذا در قدم اول ببینید هرکدوم از این عواملی چه میزانی در زودرنجی شما موثر بوده است. این رو هم درنظر بگیرید که آمدن کرونا و کم شدن آزادی عمل هم می‌تواند باعث فشار روحی و روانی شود و در کنار سایر عوامل، حساسیت وشکنندگی شما رو افزایش دهد.

اشاره کردید گاها دوست دارید گریه کنید، خب این خیلی خوبه که بتونید در یک فضای مربوط به خودتون گریه کنید و با این کار اصطلاحا تخلیه روانی می‌شوید. اما بهتر است این کار رو با ارتباط گرفتن با خدا و معنویت و خواندن اذکار الهی توأمان کنید. این کار حسی خیلی خوبی رو در شما ایجاد می‌کند. به علاوه اینکه وقتی به یک منبعی از رحمت الهی متصل می‌شوید، اصطلاحا در طب سنتی، سودای اضافی بدنتان که همان افسردگی و نگرانی و اضطراب است دفع خواهد شد و آرامش روحی و روانی جای آن را می گیرد.

اگر واقعاً قصد دارید که تغییر کنید، از همین الآن تصمیم بگیرید در مورد اینکه قبلاً چگونه بوده‌اید و تا به امروز چگونه شخصیتی داشته‌اید و چرا چنین بوده‌اید؛ مطلقاً صحبت و تفکر نکنید؛ در واقع هیچ لزومی ندارد که در گذشته خود بمانید؛ زیرا به هر حال گذشته؛ گذشته است و تغییرپذیر نیست، این زمان حال و آینده است که در اختیارتان قرار دارد و ان‌شاءالله خواهید توانست با همّت‌ خودتون اون طوری که می‌خواهید شکل بدید.

قطعا زودرنجی و حساسیت قابل کنترله؛ چراکه بخشی از اون بالا رفتن سن و کسب تجربه و رسیدن به پختگی بهتر می شود و بخشی از آن هم با مراقبت کردن از خودتون. شما باید طوری برنامه ریزی کنید که حالت زودرنجی بعد از مدّتی در شما فروکش کند وگرنه می تواند برای شما مشکلات دیگری از جمله اعتمادبه‌نفس، افسردگی و ...بوجود آورد.

اما راههای کنترل زودرنجی:

- تشخیص علت اصلی زودرنجی و تلاش برای حل آن: زودرنجی شما حتما دلیل دارد ولو اینکه شما علتش رو ندونید. از همین الان بررسی کنید که نسبت به چه جیزایی حساس هستید اون ها رو لیست کنید. سپس با خودتون تمرین کنید که اگر موقعیتی قرار گرفتید و یکی از این موارد حساسیت برانگیز برای شما ایجاد شد، واکنش منفی نشان ندهید و در عوض تمرین کنید که چگونه باید رفتار کنید. مثلا فرض بگیرید که شما نسبت به اینکه یکی با شما شوخی کند حساس هستید، خب اشکالی ندارد، از همین الان خودتون رو آماده کنید که اگر کسی با شما شوخی کرد، شما هم در لحظه با خودتون شوخی کنید. اون وقت با این کارتون طرف مقابل رو خلع سلاح می کنید و اتفاقا دوست داشتنی تر به نظر می رسید چون با این کارتون لبخند رو به گونه های طرف مقابل هم ایجاد کردید و هم حال خودتون خوب میشه و اینطوری اتفاقا حساسیت های شما کمتر میشه. 

- سعی کنید اصلا برداشت منفی از گفتار و رفتارهای دیگران نداشته باشید. این زمانی اتفاق می افتد که شما زود درباره رفتارهای دیگران قضاوت می کنید. مثلا یک نفر حرفی رو زده، شما بالافاصله قضاوت می کنید و برداشت منفی می کنید و طبیعتا احساس بدی به شما دست می دهد. از این به بعد اصلا قضاوت منفی نکنید؛ یعنی تا می تونید محمل پیدا کنید و مثبت ارزیابی کنید. همین که سعی کنید جلوی قضاوت منفی خودتون رو بگیرید بیش از دو سوم راه رو رفتید؛ وقتی جلوی قضاوت منفی خودتون رو بگیرید دیگه احساس بد شکل نمی گیرید که حالتون رو بد کند.

-  اگر کسی شما رو رنجانده، به جای خودخوری و ... سعی کنید با در یه فضای ارام و بدون تنش باهاش صحبت کنید و از احساسی که پیدا کردید بهش بگید.‌ به عنوان مثال بگویید: «من از این رفتار شما احساس خوبی ندارم» و یا این‌که «رفتار شما موجب دلگیری من شد». در این صورت چه بسا توضیحات طرف مقابلتون باعث بشه که برداشت غلط شما اصلاح شود و چه بسا اصلا قصد رنجاندن شما رو نداشته؛ بلکه در مسیر عادی زندگی این برخورد پیش آمده است و کم‌کم شما به این موضوع پی خواهید برد که کسی قصد رنجاندن شما رو ندارد.

 - سعی کنید با افراد شوخ طبع و گرم و پرانرژی ارتباط برقرار کنید. ارتباط با افراد پرانرژی و بذله گو فضای ذهنی و روانی شما رو تغییر می دهد و کم کم این انرژی رو هم شما دریافت خواهید کرد و نظام فکر و ذهنی شما نسبت به محیط تغییر خواهد کرد. مشاهده یک الگو خوب اجتماعی، باعث یادگیری شما در رفتارهای اجتماعی تون می شود و یاد میگیرید که چگونه با دیگران باید رفتار صمیمانه و رضایت بخشی رو تجربه کنید.

موفق باشید.

تصویر 7292Mahdi
نویسنده 7292Mahdi در

سلام

یه جوابی برای کسی که پرسیده بود( وقتی هیجان زده و خوشحال میشم حالم بد میشه).نوشتم.همون جواب شما هم هست

تصویر ma.s
نویسنده ma.s در

سلام

حساسیت و زودرنجی یک بخشش بر میگرده به شخصیت خود شما چه از نظر روحی چه از نظر جسمی، و یک بخشش برمیگرده به اطرافیان. اینکه از دست کسی ناراحت بشید غیر طبیعی نیست، اما اگر نتونید به موقع با عکس العمل مناسب این ناراحتی رو از بین ببرید، روی هم انباشته میشه و حالت کلافگی پیدا میکنید. اکثر افرادی که زیاد به حقوق دیگران احترام میگذارند و در واقع این توقع رو در دیگران ایجاد میکنند که همیشه باید فداکار باشند، همیشه اونها باید از خودگذشتگی کنند، دیگران فکر میکنند هر حرفی به اونها بزنند ناراحت نمیشن، معمولا به جایی میرسند که ظرفیتشون پر میشه و دیگه نمیتونن تحمل کنند. حساس و زود رنج میشن و از دیگران فاصله میگیرند.

نقطه ی مقابل اون افرادی هستند که کلا متوقع هستن، یعنی ذاتا یاد گرفتن همیشه از دیگران توقع داشته باشند، همیشه دیگران باید به اونها سلام کنند، همیشه دیگران هستند که باید اونها رو درک کنند، این افراد هم اکثرا حساس هستند و با کوچکترین حرفی ناراحت میشن. 

یکدسته از افراد هم حرف دیگران خییلی براشون مهمه، کلا دوست دارند همه تحسینشون کنند و چون همیشه تحسین نمیشن ناراحت میشن.

حالا شما جزو کدام دسته هستید؟ خودتون باید ریشه ی این حساسیت رو پیدا کنید. همون لحظه که ناراحت میشید نه با تندی و بی ادبی، حتی با نگاه به طرف مقابلتون بفهمونید ناراحت شدید. من که به شخصه وقتی از چیزی یا کسی ناراحت میشم، همون لحظه یا بعد از اینکه آرام شدم، با آرامش به طرفم میفهمونم که ناراحت شدم،  نود و پنج درصد موارد قضیه حل میشه و حتی به دعوا یا بحث هم منجر نمیشه و برای همیشه فراموش میکنم چه اتفاقی افتاده. گاهی هم با خودم میگم عیبی نداره لابد طرف متوجه نبوده چی گفته وگرنه قصد ناراحت کردن من رو نداشته، من شخصیتم با ارزش تر از این هست که بخوام از دست این آدم برنجم. و کلا میگذرم از قضیه و اصلا یادم نمی مونه.

تصویر به تو از دور سلام
نویسنده به تو از دور سلام در

سلام عزیزم.

بنظرم با مامانتون همین احساستون رو در میان بگذارید. همین حرفهایی رو که نوشتی صادقانه بهشون بگو ... بگو که "خیلی صبرم کم شده حوصله هیچ کاری و ندارم....هرموقعی هم که باهاتون بحثم میشه و میرم تو اتاقم چند روزی و صحبت نمیکنم؛ دلیلش اینه که نمیتونم حرف بزنم و دلم تنهایی رو میخاد. شما انتظار هیچ اشتباهی رو از من رو ندارید و حس میکنم خیلی خسته و تنهام ...".

شاید بخاطر ایام کروناست؛ چون همه یکجورایی دم از بی حوصله شدن و ... میزنن؛ شما تنها نیستی!

برای خودت یه سرگرمی داشته باش. ببین به چی علاقه داری؛ یک کتابی ، یک هنری یا یک کاری از کارهای خونه رو بعهده بگیر که هم کمتر مورد قضاوت اشتباه خانواده قرار بگیری و هم کمتر در تیررسشون باشی! 

سعی کن فعالیتهای با نشاطی برای خودت فراهم کنی. مثلا میتونی یک روز غذا پختن رو بعهده بگیری و قبلش در مورد فوت و فن اون غذا خوب تحقیق کنی و مثلا دیزاین های مختلفش رو سرچ کنی و برای خودت با درست کردن اون غذا عشق کنی!

باور کن زندگی همین لذت بردن از چیزهای ساده است. لازم نیست اتفاقات خیلی خاصی تو زندگیمون بیفته. همین اندازه که روی تخت بیمارستان نیستیم، همین اندازه که عزیزانمون در کنارمون هستند؛ بهترین نعمت هست.

ولی اگر فکر میکنی زودرنجیت خیلی عمیقه و جوریه که از عهده ات خارجه؛ خب به مامان بگو نیاز به مشاوره درمانی داری و ... . روند درمانی رو پیش بگیر.

بهرحال برات روزهای شاد و ارومی رو ارزو میکنم. گلکم؛

امیدوارم اینقدر سیر بخندی که ندانی غم چیست!

یاعلی

تصویر مسیح
نویسنده مسیح در

عزیزم مهربونم.حساسی و زود رنجی متاسفانه بیماریه  یه غیر شما باهاش پز میدن یه خانمی دیروز میگفت دختر من ماشا الله خیلی حساس و عاطفیه بقیه همش چشم ندارن ببیننش ازارش میدن اشکش رو در میارن :((  ما هیچ ما نگاه.  در واقع  زود رنجی و حساسیت خبر از اسیب به سیستم عاطفی و برداشتی مغز با عنوان لیمبیک سیستم مغزی میده .شما پوسته روانی ندارید یا دارید ولی به شدت اسیب دیده مثل پوستی که با اب جوش سوخته هر نوک انگشتی که بهش بخوره درد چن برابر منعکس میکنه در صورتیکه  صدمه جدی نبود نوک انگشت خورده بهش . ادمای اطراف سخت و بد خشن نیستن شما اسیبی داری که رفتار و حرف  بد رو چن برابر مخابره میکنه وکمی هم حرمت نفست کم شده با دارو و رواندرمانی خوب میشی. دنیا جای ادم قویاست اگه کسی بهت حرف زدن عقب بشینی و قهر کنی حرف نزنی وعقب بشینی به خودت ظلم کردی و جامعه هضمت میکنه. جامعه ناز هیچ کس نمیکشه بقیه هم هر جور دلشون بخاد باما حرف میزنن و رفتار میکنم  تازه بفهمن میتونن ناراحتت کن و  نقط ضعفم ازت بگیرن و بفهمن از چی بدت میاد تکرارشم میکنن. یه عده هم بلاخره ادم نازنین هست ولی کمه .خانوادتم که تا حالا نازتو میکشید خسته شدن سخته هی مراقب حرف زدن و رفتارشون باشن دیگه خودتم درک کن . به خودت کمک کن. عاقل  قوق مقتدر باسرزبون مستقل  منطقی نترس و دلیر باش.  مسیح

تصویر 7292Mahdi
نویسنده 7292Mahdi در

بعد از اینکه اون مطلب رو عرض کردم رو خوندید این حرفهای خانم مسیح رو هم بهش اضافه کنید.یعنی اون بخش ماورایی و ریشه بود این هم بعد ظاهری ماجراست