با سلام
من دختر ۲۷ ساله ای هستم که در سال ۹۵ یه نامزدی ناموفق داشتم بعد اون خواستگاری برام که مادرم و خودم قضیه رو گفتیم و قبول کردن و اومدن و بین ما صیغه محرمیت خونده شد تا مراسم عقد بیشتر باهم اشنا باشیم در همین زمان مادر ایشون به خاطر اینکه از من بهشون بد گفته بودن مخالف ازدواج ما شدن من و اقا پسر ۷ سال به پای هم موندیم تا مادرشون راضی بشن من و اقا پسر خیلی همو دوست داشتیم و داریم و خیلی باهم تفاهم داریم من نمیخوام ایشون رو از دست بدم اینقدر بهشون دلبسته هستم و علاقه دارم که تو این سال ها اتفاقات زیادی افتاد ولی ذره ای از علاقه من به ایشون کم نشد چیکار کنم واقعااا نمیدونم باید چیکار کنم تا مادرشون رو متقاعد کنیم که چیزی که به شما گفتن اصلا درست نیست شب و روز ندارم لطفا بگین چیکار کنم به شدت شرایط روحی بدی دارم لطفاا کمکم کنین تو این سالها خواستگارای زیادی داشتم ولی هیچ کدوم رو نتونستم قبول کنم
----------------
کاربران محترم ميتوانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين ميتوانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران ميتوانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگهدارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد: https://btid.org/fa/user/register
با سلام به شما کاربر محترم
شرایط روحی شما را بابت به تأخیر افتادن ازدواجتان و فشاری روحی که بابت بلاتکلیفی احساس میکنید را درک میکنم. گرچه توضیح ندادید که دقیقاً علت مخالفت مادر خواستگارتان چه بوده که بعد از 7 سال هنوز هم مخالفت میکند، ولی نظر دیگر اعضای خانواده آقاپسر؛ ازجمله پدر ایشان برای ازدواج چیست؟ نظر آقاپسر درباره ادامه و آینده این وضعیت چیست؟ با این وضعیت تا کی باید منتظر باشید تا با فرد موردنظرتان ازدواج کنید؟ برای جلب نظر مادر خواستگار تا به الآن چه اقداماتی کردهاید؟
اینها سؤالاتی است که پاسخ به آنها به ما کمک میکند تا بهتر شرایط شما را درک کرده و در ادامه راهنمایی بهتری به شما بکنیم.
درهر صورت، شرایط شما از دو حال خارج نیست: 1- یا به رغم تلاشی که میکنید، همچنان نظر مادر آقاپسر برای این ازدواج منفی است. 2- یا اینکه با اقداماتی که در ادامه خواهید کرد، بالاخره ایشان با این ازدواج موافقت خواهند کرد.
در حالت اول؛ یعنی مخالفت مادر خواستگارتان، باید تکلیف خودتان را با این وضعیت روشن کنید؛ گرچه باید خیلی زودتر از اینها تکلیفتان را با این وصلت مشخص میکردید و بیخودی خود را در این وضعیت بلاتکلیفی قرار نمیدادید. نهایت امر این بود که این وصلت انجام نمیشد و بعد از مدتی بالاخره شما وضعیت جدید کنار میآمدید. اما از آنجایی که 7 سال خود را در بلاتکلیفی قرار دادید، طبیعی است که نسبت به دیگر خواستگارانتان بی توجه شوید و این یعنی از دست دادن فرصتهای پیش رو!
بنابراین 7سال بلاتکلیفی زمان زیادی است و ادامه این روند اصلاً به صلاح شما و طرف مقابلتان نیست. طبعاً لازم است با طرف مقابلتان در این زمینه صحبت جدی کنید و اگر واقعاً خواهان شما هست، از او بخواهید که برای ازدواج، اقدام رسمی کند وگرنه ادامه این روند اصلاً توجیهی ندارد.
از طرفی چهبسا با تحت فشار قرار دادن آقاپسر، بالاخره او اقدام جدیتری برای این وصلت بکند و اگر واقعاً خواهان شما باشد، نهایت تلاشش را خواهد کرد تا مادرش را راضی به این ازدواج کند یا حتی به قیمت مخالفت مادرش هم که شده نسبت به شما متعهد خواهد شد و برای این وصلت به صورت جدی اقدام خواهد کرد. آنچه روشن است، کش دادن این وضعیت هرگز به نفع شما نیست. لذا باید هرچه زودتر تعیین تکلیف کنید. اینکه بخواهید آن را مدام به آینده نامعلوم موکول کنید، معنایش تنها فرار از واقعیت و اضطراب و نگرانی از روبهرو شدن با واقعیت است.
لطفاً به سؤالات بالا پاسخ بدهید تا در جلسه بعدی، راهنمایی بهتری ارائه کنیم.
موفق باشید.
سلام و وقت بخیر
ببخشید سوالی داشتم از خدمتتون من دختر۲۷ ساله ای هستم ۸ سال پیش نامزدی داشتم که بهم خورد خواستگارای زیادی داشتم تو این سالها ولی خوب جور نمیشد الان خواستگاری دارم که تو جلسه ی سوم موضوع رو به آقا پسر گفتم و ایشونم گفتن مشکلی ندارن و این قضیه رو به خانوادشون نگفتن من در فرصت های مختلف این موضوع رو مطرح کردم و گفتم سوالی داشته باشین بپرسین ولی هیچ سوالی نداشتن الان در مرحله آشنایی هستیم من نگرانیم اینکه خانواده اش بفهمن مشکلی پیش بیاد میشه راهنماییم کنین چیکار کنم..؟؟؟؟