** کافه شعر باران **

14:49 - 1393/12/02

سلام به دوستان اهل شعر و ادب cheeky
خوش آمدید...اوقات خوشی را برای شما آرزو میکنم.
سعی من بر این است که لذت بهترین اشعاری که خوانده ام را با شما قسمت کنم.
سپاسگزار می شوم که شما نیز در این مهمانی شریک شوید و اشعار زیبایی که سروده اید یا خوانده اید را با ذکر نام شاعر در این دفتر ثبت نمایید.

همه روز روزه بودن،‌ همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

شب جمعه‌ها نخفتن،‌ به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن

به خدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشد

که به روی ناامیدی در بسته باز کردن

*شیخ بهایی*

 

http://btid.org/node/56986

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
10 + 0 =
*****
تصویر میلادمحمودی
نویسنده میلادمحمودی در

عالی بودyes

تصویر باران
نویسنده باران در

دلم غمڪَین تر از هر شب، دو چشمم باز بی‌خواب است
ببار اے آسمان امشب، ڪہ قلبم باز بی‌تاب است

من امشب با تو می‌ڪَویم همہ ناڪَفتہ‌هایم را
دمی با تو بہ سر بردن، خودش آرامشی_ناب است...

تصویر آسمان95

خوشا آنانکه تن از جان ندانند

تن و جانی به جز جانان ندانند

بدردش خو گرند سالان و ماهان

بدرد خویشتن درمان ندانند

تصویر باران
نویسنده باران در

با غمِ تنهایی ام
دیگر مدارا کرده ام
با خودم یک خلوت
ِ جانانه برپاکرده ام...
آخرش یک شب
گلوی بغض را خواهم گرفت
من که هر شب
گریه هایم را تماشا کرده ام.....

تصویر باران
نویسنده باران در

فهمیدن عشق را چه مشکل کردند
ما را ز درون خویش غافل کردند

انگار کسی به فکر ماهی ها نیست
سهراب بیا که آب را گل کردند.....

تصویر باران
نویسنده باران در

ﮔﺎﻩ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﻢ ،
ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﭼﻪ ﮐﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ؟
ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﺍ
ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﯼ، ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﮐﺎﺷﮑﯽ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ.
ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺎﻻ ﺯﺩﻧﺖ ﺭﺍ،
- ﺑﯽ ﻗﯿﺪ -
ﻭ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻪ،
- ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺯﯾﺎﺩ -
ﻭ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮ ﺭﺍ ﮐﻪ،
- ﻋﺠﯿﺐ! ﻋﺎﻗﺒﺖ
ﻣﺮﺩ؟
- ﺍﻓﺴﻮﺱ!
- ﮐﺎﺷﮑﯽ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻡ!
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ:
‏/ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩ
ﺟﻨﮕﻞ ﺟﺎﻥ ﻣﺮﺍ
ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﮐﺮﺩ؟/

‏" ﺣﻤﯿﺪ ﻣﺼﺪﻕ "

تصویر باران
نویسنده باران در

شعرے ڪـہ جوشید 
از دلم این بار باشد مال تو 
احساس شیرین دلے ، 
تبدار باشد مال تو 
از من بریدے بے سبب ، 
من هم گذشتم از دلم 
پایندہ باشے 
سهم این ،ایثار باشد مال تو 
باشد برو بے اعتنا ، 
تنها رهایم ڪن ولے ... 
قلبے ڪـہ ماندہ 
پشت این دیوار باشد مال تو 
چیزے ندارم من دگر ، 
جز یڪ رمق جان در بدن 
حتے همین اندڪ رمق ، 
صدبار باشد مال تو 
جز شعر چیز دیگرے ، 
در چنتـہ ام پیدا نشد 
قابل ندارد این غزل ، 
بردار باشد مال تو ...

تصویر 48
نویسنده 48 در

گاه می اندیشم ....

چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم......

همین مرا بس که کوچه ای داشته باشم و باران ........

و انسان هایی در زندگیم باشند که زلال تر از باران هستند.......

احمد شاملو

تصویر باران
نویسنده باران در

حکایت عجیبی است!

به شب که میرسیم

دردهایمان به روز میشوند!

تصویر باران
نویسنده باران در

ﻣﯿﺎﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﻣﯽ پیچد ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ..
ﺑﻪ ﺟﺎﻧﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺁﺗﺶ ﻏﻢ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ..

ﭼﻨﺎﻥ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ خود ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﺮﯾﺰﺩ ﻏﻢ..
ﻣﻨﻢ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻨﻢ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ..

ﭼﻪ ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ ﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﺍﻧﺪﻭﻫﻢ..
ﺳﺮﻡ ماﻭﺍﯼ ﺳﻮﺩﺍﻫﺎ، ﺩﻟﻢ ﺻﺤﺮﺍﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ..

ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ به خواب ﺧﻮﺵ فرو ﺭﻓﺘﻪ..
ﻣﯿﺎﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﺷﺪﻡ ﻫﻤﭙﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ..

ﺷﺒﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﻬﺎﻧﯽ ﺍﺷﮏ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ..
ﺻﻔﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﺐ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ.. 

تصویر باران
نویسنده باران در

طفلک پســــــرم باز مجابش کردم

بی شام به زور قصه خوابش کردم

ناگاه کبوتری به خوابش آمد

ناچار گرفتم و کبابش کردم...

تصویر 48
نویسنده 48 در

به به .......

تصویر باران
نویسنده باران در

خدا میداند...

چند نفر
همین ساعت ها
توی اتاقشان باران می آید
سیل راه می افتد و
فردا صبح

مجبورند با لبخند

تظاهر کنند
که حالشان خوب است...

تصویر باران
نویسنده باران در

باران
میراث خانوادگی ما بود
.
کوچک که بودم…
از سقف خانه ی ما میچکید

بزرگ که شدم
.
.
.
از ” چشمانم

حسین پناهی.......

تصویر باران
نویسنده باران در

بیا تا با غزل عقدت کنم تا محرمم باشی

شریک شادی و شعر و شب و شور و غمم باشی

نمی خواهم بجز چشم تو رازی بینمان باشد

دلم می خواهد آگاه از همه زیر و بمم باشی

دمادم عمر من اتلاف شد اسراف شد بی تو

بیا تا همدلم باشی، بیا تا همدمم باشی

تصویر باران
نویسنده باران در

باسلام و احترام

پیشکش میکنم “عشق ” و “رفاقت” و “مهربانی” را
به همه کسانی که،

از دل شکستن بیزارند و در تمنای آنند که دلی را بدست آورند..

آنانکه می خواهند در زندگی، پل باشند نه دیوار

آنانکه همیشه یکرنگند، نه هزار رنگ

آنانکه در سختیها، یار و نگرانت هستند نه بی خیالت

آنانکه با خود رحمت می آورند، نه زحمت

پس روز و روزگارتان سرشار و آکنده، از “عشق” و “رفاقت” و “مهربانی” باد…
..............................................

و انتهای این قصه‌ سرد و سفید
همیشه سبز خواهد بود
تشکر از خداوند براي بودن خوبانی چون شما در سالي كه گذشت..
و آرزو براي داشتن خوبانی چون شما در سال آينده.

عیدی سرشار از برکت و رحمت و سالی با ظهور مهدی فاطمه عج الله تعالی فرجه الشریف را برای همه خواستارم.

اگر جایی سخن ناروایی یا رفتار نابجایی از بنده سر زده به بزرگواری خودتان ببخشید و حلال فرمایید.

التماس دعای فرج
* سال نو فاطمی و مبارک *

با احترام... باران خانم

تصویر باران
نویسنده باران در

20 مهرماه .
یاد روز بزرگمرد شعر و ادب پارسی
غزل سرا ، خواجه اهل راز ، سخنور پر آوازه
( خواجه شمس دین محمد حافظ شیرازی )
بر تمامی ایرانیان و حافظ دوستان، در سرتاسر گیتی
شادباش باد.

*بر سر تربت ما بی می و مطرب منشین*

فاش می​گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم...

*روحشون شاد*

تصویر باران
نویسنده باران در

گر چه تو طبیبی و دوا درست می کنی
کمی برای خیر ما بلا درست می کنی

از این طرف همیشه بارها خراب می کنم
از آن طرف همیشه بارها درست می کنی

اگر چه من خجل شدم، اگر چه سنگ دل شدم
تو از وجود سنگ هم طلا درست می کنی

من از گناه خسته ام، از اشتباه خسته ام
به جان مادرت بگو مرا درست می کنی؟!

گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود
تو با کریمی خودت گدا درست می کنی

کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند
تویی که از غریبه، آشنا درست می کنی

اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی
از اول این خراب را چرا درست می کنی؟!

از این دلی که سال هاست بندگی نکرده است
فقط تویی که بنده ی خدا درست می کنی

تو یک غروب می رسی و گنبد بقیع را
شبیه گنبد امام رضا درست می کنی

تصویر باران
نویسنده باران در

برای ماهی
با سه ثانیه حافظه
تُنگ و دریا یکی ست!
دست من و شما درد نکند
که دل ِ تنگ آدم ها را
با یک عمر حافظه
توی تُنگ می اندازیم
و برای ماهی ها دل می سوزانیم!

"مهدیه لطیفی"
از کتاب: برف روی خط استوا

تصویر باران
نویسنده باران در

اعتمادی به واژه اصلاً نیست
واژه گاهی دچار تردید است
واژه گاهی کلید، گاهی قفل
واژه گاهی شدید، گاهی کـُـند
...
واژه، می‌آید و نمی‌دانی
که ازین واژه‌ها چه می‌خواهی.
من به احساس ناب محتاجم
با نگاهت بیا تکلم کن.

"سیدعلی میر افضلی"

تصویر باران
نویسنده باران در

خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند
سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند

عریان ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
این شهر، بی نقاب قبولم نمی کند

ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

این چندمین شب است که بیدار مانده ام
آنگونه ام که خواب قبولم نمی کند

بیتاب از تو گفتنم آوخ که قرنهاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

گفتم که با خیال دلی خوش کنم ولی
با این عطش سراب قبولم نمی کند

بی سایه تر ز خویش حضوری ندیده ام
حق دارد آفتاب قبولم نمی کند

محمد علی بهمنی

تصویر سروناز20

باید کمک کنی ، کمرم را شکسته اند

بالم نمی دهند ، پرم را شکسته اند

نه راه پیش مانده برایم نه راه پس

پل های امن ِ پشت سرم را شکسته اند

هم ریشه های پیر مرا خشک کرده اند

هم شاخه های تازه ترم را شکسته اند

حتی مرا نشان خودم هم نمی دهند

آیینه های دور و برم را شکسته اند

گل های قاصدک خبرم را نمی برند

پای همیشه ی سفرم را شکسته اند

حالا تو نیستی و دهان های هرزه گو

با سنگ ِ حرف ِ مُفت ، سرم را شکسته اند مهدی فرجی

تصویر باران
نویسنده باران در

بسیار زیبا بود
ممنونم سروناز عزيزم

تصویر باران
نویسنده باران در

از این به بعد من از دوست شر نخواهم دید
سفر به خیر تو را من دگر نخواهم دید

دگر برای کسی درد دل نخواهم کرد
دگر ز دست خودم دردسر نخواهم دید

به ریگ همسفر رودخانه می‌گفتم
از این به بعد تو را همسفر نخواهم دید

قبول کن که نفاق از فراق تلخ‌تر است
قبول کن که از این تلخ‌تر نخواهم دید

فقط به صاحب اسمم سپردمت، زیرا
که تیر آهم را بی‌اثر نخواهم دید

*فاضل نظری*

تصویر یاسمین زهرا

قبول کن که نفاق از فراق تلخ‌تر است
قبول کن که از این تلخ‌تر نخواهم دید
قشنگ بود ابجی

تصویر سروناز20

خورشیدم وشهاب قبولم نمی کند
سیمرغم وعقاب قبولم نمی کند

عریان ترم زشیشه ومطلوب سنگسار
این شهربی نقاب قبولم نمی کند

ای روح بی قرار،چه باطالعت گذشت؟
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

این چندمین شب است که بیدارمانده ام
آن گونه ام که خواب قبولم نمی کند

بی تاب ازتوگفتنم،آوخ که قرن هاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

گفتم که با خیال ،دلی خوش کنم ولی
با این عطش ،سراب قبولم نمی کند

بی سایه ترزخویش ،حضوری ندیده ام
حق داردآفتاب قبولم نمی کند

مهدی بهمنی

تصویر باران
نویسنده باران در

زیبا بود سروناز جان
ممنون :)

تصویر باران
نویسنده باران در

ممنونم از حضورتون :) و اشعار بسیار زیباتون :)

 

تصویر سروناز20

شمس الدین عراقی
جانا! بگو تا کی بمانم بی تو تنها
دور از تو با امّید واهی، مثل فردا
من باشم و، سردرد و شب، تشویش و سرسام
تصویرهای مبهمِ شاید، مبادا
جانا بگو! دور از تو، بودن یا نبودن
فرقی مگر دارد قفس با دشت و صحرا
تقدیرِ تلخِ بی تو بودن را چه تدبیر
سخت است می گویم ولی، افتادم از پا
گفتم نمی گویم غزل، امّا چه کاریست؟
پژمرده گل هم قصّه ای دارد دریغا
این روزها احوال دل، گفتن ندارد
هر روز شد پیچیده تر، شکلِ قضایا
هر فکرِ بکری، احتمالی، نادرست است
بیهوده می کوشم به حل این معمّا
طاقت ندارد حرف های تلخ و سنگین
معشوقه ات، ای ((بی نشان))! حتّی به نجوا
 

تصویر سروناز20

ر ميكشد چشمان من امشـب به سويــت

يــك عمـــر مــانده ايــن دلــــــم در آرزويــت

ميســـوزم و حسرت به دل آقـــــاي خوبــم

تـــا كــه بيـــــايم كربـــــــلا در جسـتجويـت

از اين حرم تا آن حرم وصل به عشق اسـت

يــــك كهكشـــــان اعجـــاز دارد خاك كويــت

گــرچــــه گنــــه بسيــــار كـــــردم ، نااميدم

مــــــن واقفـــــــــم كــــم كرده ام از آبرويت

عشق تــو را دارم به دل امــــــا دوبــــــــاره

باعـث شـدم تــــا بشـكند بغـــــض گلـــويت

مولـــــــــاي من لب تشنه ام دريـــــــاب آقا

اي كــــاش ميشد من بنـــــوشم از سبـويت

بـــــــوي محـــــــرم مــــيرسد از هر طرف باز

چشمــــان مشتاقـــان به دست چاره جويت

سجاد صادقی

تصویر سروناز20

خبر نداری از دلم که ساده درد می کند

از این دلی که بی تو بی اراده درد می کند

مدام ذهن خسته ام تو را مرور می کند

سَرَم،سَرَم، خدا،که فوق العاده درد می کند

به جاده می زنم ولی چقدر پای عاشقم

از اینکه بی تو می رود پیاده درد می کند

گله ندارم و غم ِ تو را به دوش می کشم

فقط شنیده ام که دوش ِ جاده درد می کند

تمام تار و پود من ، از اینکه بی خیال ، تو

دلت به من اهمیت نداده درد می کند
صفورا یالوردی

تصویر رایحه
نویسنده رایحه در

امروز هم گذشت
آویختم نگاه منتظرم را به پشت در
دل تنگ یک نگاه
شاید که یک سلام
لبخند مهربان
آوای گرم تو
آن لحظه ای که بگویی مرا به مهر :
دیدی که آمدم
اینک بگو تو راز دل تنگ خویش را
آن صد هزار حرف نگفته ز روزگار
آری حدیث هجر
اصلا بگو که حرف حساب دلت چه بود ؟
گم می کنم دو دست دلم را دوباره من
در بحر آن همه غم های بیکران
من غوطه می خورم که بیابم بهانه ای
شاید دلیل بغض فرو خورده ای ، غمی
اما خدای من
آخراگر که تو باشی ، چه جای غم ؟
آن بغض ها کجاست ؟
آن یک سلام گرم
لبخند مهربان
برده است هر بهانه و غم را از میان
اما ...
آری گذشت جمعه دلگیر دیگری
اما نیامدی
صبر است ، مشق من
آویختم نگاه منتظرم را به پشت در
دل تنگ یک نگاه
شاید که یک سلام
لبخند مهربان
آه ای دلیل بغض
ای راز هر چه حرف
معنای هر سکوت
اینک میان کوچه چه خالیست جای تو
بغضی دوباره گلو را نشانه رفت
چشمی که اقتدا به بارش ابری نموده است

 

تصویر یاسمین زهرا

خبـــــر بــــــه دورترین نقطه ي جهان برسد

نخواست او به منِ خسته بــی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت

کسی کــــــه سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر

بـــه راحتی کسی از راه نـاگهـــــــان برسد،...

رهــــــا کنی بــــــرود از دلت جــدا بـــــاشد

به آن کـــه دوست تَرَش داشته به آن برسد

رهـــــــا کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر بـــه دورترین نقطه ی جهان برسد

گلایـــه اي نکنی بغض خـویش را بخــــــوري

که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند کــه... نه! نفرین نمی کنم... نکند

به او کـــــــه عاشق او بوده ام زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند کــه فقط زود آن زمان برسد

شاعره محبوبم: مرحوم نجمه زارع( شادی روحش صلوات)

تصویر آبگینه

سلام دوستان یه راهنمایی میخواستم مخصوصا از شما باران عزیز که این پست زیبا رو گذاشتید من به شعر و ادبیات مخصوصا ادبیات کهن علاقه مندم ولی در بخاطر سپردنشون چندان پشتکاری ندارم شما راهکاری برای حفظ شعر و نثر ندارید کتابی سایتی میتونید معرفی کنید اینکه برای آشنایی و انس با ادبیات از چه کتابایی میشه شروع کرد؟ البته شعر معاصر رو هم در صورتیکه وزن و قافیه داشته باشه می پسندم ولی از این شعرهای نو و آزاد زیاد سر در نمیارم! ممتون از راهنماییتون.

تصویر باران
نویسنده باران در

سلام ابگینه جانم..خوش آمدی بانو

لطف دارین..ممنونم

بخاطر سپردن اشعار زمانی راحت تر میشه که شما کمی قواعد شعری رو یاد بگیری ابجی

کلاس های وزن و عروض کمک میکنه که بتونیم اشعار استاندارد بگیم و همچنین در حفظ کردن کمک زیادی میکنه

چون برحسب وزن تقریبا میتونی تشخیص بدی که چه میتونه باشه البته باید با تکرار و نوشتن اشعار مورد علاقه انها را به خاطر سپرد..

اینم بگم که شما مستونی یه دفتر جیبی داشته باشی که اشعاری که بیشتر علاقه مندی همراهت باشه :)

بخونی و لذت ببری :)

شعر کهن گاها اهنگی داره که برخی اشعار معاصر نداره و همین باعث میشه برخی کمتر علاقه داشته باشن.

خواهرم ان شاالله بتونم سعی میکنم پستی بذارم تا کمی قواعد شعری رو بگم تا بتونین با ممارست حتی شده دو بیت شعر استاندارد بگین و لذتشو ببرین :) البته کتاب های مرتبط و اینترنت هم منابع خوبی هستن.

موفق و سلامت و عاقبت بخیر باشی الهی

التماس دعا دارم. :)

 

تصویر آبگینه

در این دیار خسته کش دیگر بریده نفسم
هر چه تلاش می کنم به آرامش نمی رسم

در این دیار خسته کش وجود من بیهوده شد
ارثیه های عاطفی اینجا از من ربوده شد

روز نفس نفس زنان رو به سراب می روم
خشک گلو و تشنه لب به عشق آب می روم

شب که به خانه می رسم شکسته بال و خسته جان
در غم فردای دگر باز به خواب می روم

از تن خشک شاخ گل توقع جوانه نیست
اسب نفس بریده را طاقت تازیانه نیست

از گل چهره سوخته طراوتی طلب نکن
برای رفع تشنگی تکیه به تشنه لب نکن

فرشته نجات ما دیر به ما رسیده ای
کهنه شده است زخم ما کوشش بی سبب نکن...

تصویر آبگینه

دانی که خدا چرا تو را داده دو دست
من معتقدم که اندر آن سری هست
یک دست به کار خویشتن پردازی
با دست دگر ز دیگران گیری دست

تصویر باران
نویسنده باران در

تو..
مهربان باش,
بگذار بگویند
-ساده است..
_فراموشکار است..
-زود میبخشد..

سالهاست دیگر کسی در این سرزمین,
ساده نیست..
از همان وقتی که
-دیوار کاهگلی رفت و
آجر و سنگ
آمد..
-از همان وقتی که ایوان شد بالکن..
-خانه شد آپارتمان..
-و کم کم
انسان شد صرفاً موجودی برای رفع نیاز های خود..

اما تو تغییر نکن!
تو خودت باش و نشان بده
-آدمیت هنوز نفس میکشد..
-هنوز میشــــود روی کســـی حســـاب باز کرد آن هم از نوع مــادام العــمر...
قســـم راسـت خورد...

این کره ی خاکی به بودنت
نیاز دارد..
لااقل تو تغییر نکن ...

مهربانم مهربان بمان...

تصویر باران
نویسنده باران در

گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
حتی اگر به دیده رویا ببینیم

من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینم

شاعر شنیدنی ست ولی میل، میل ِ توست
آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم؟

این واژه ها صراحت ِ تنهایی من اند
با این همه مخواه که تنها ببینیم

مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینیم

یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینیم

شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیم

*محمد علی بهمنی*

تصویر باران
نویسنده باران در

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست

قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو

گاهی از دور تو را خواب ببینم کافیست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز

که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست

 

*محمد علی بهمنی*

تصویر باران
نویسنده باران در

در كتاب چار فصل زندگي

صفحه ها پشت سرِ هم مي روند

هر يک از اين صفحه ها، يک لحظه اند

لحظه ها با شادي و غم مي روند...

گريه، دل را آبياری مي كند

خنده، يعني اين كه دل ها زنده است...

زندگي، تركيب شادی با غم است

دوست مي دارم من اين پيوند را

گر چه مي گويند: شادي بهتر است

دوست دارم گريه با لبخند را

 

*قیصر امین پور*

تصویر marjany
نویسنده marjany در

سلام اومدم امتحان کردم نشد

تصویر باران
نویسنده باران در

سلام اخوی...عیدتون پیشاپیش مبارک

فقط گزینه اتاق گفتگوی بالا رو بزنید و صبر کنید تا لود بشه

الان انلاینین

تونستین؟

تصویر محمد فرهادی

سلام مجدد خدمت شما خوب مهربان

من گزینه اتاق گفتگو بالا رو میزنم وارد یه صفحه میشه که یک سری تو ضیحات رو نوشته  ودوسه تا لینک دانلود هم قرار داره

 

تصویر باران
نویسنده باران در

سلام آقای فرهادی
لطف دارین. سال نو مبارک باشه
درسته وارد صفحه که شدين کاری به نوشته ها نداشته باشید مکث کنید تا صفحه لود بشه و باز بشه
اون چیزی که بالای صفحه هس راهنمای اتاق صوتیه
اما همون صفحه اتاق گفتگو هس که گاهی تا باز بشه اذیت میکنه و چند بار انجام بدین تا باز بشه ان شاء الله
شما آقای مرجانی هستید؟
البته فکر کنم یکبار تونستین وارد بشین موفق باشید الهی

تصویر محمد فرهادی

ممنون از راهنماییتون ولی من حدود 5 ماه قبل فک کنم به این سایت سر زدم  و وارد اتاق گفتگو هم شدم . اون وقت اتاق گفتگو به صورت همین اتاق عمومی چت روم های امروزی بود .ولی الان اون توضیحاتو نوشته به اضافه لینک دانلود وبه اضافه نظرات وجملاتی که شما دوستان نوشتین

تصویر باران
نویسنده باران در

خواهش میکنم
خوش آمدید
درسته نظرات و نوشته های دوستان داخل صفحه هست و شما هم میتونید بنویسید
بله شکل اتاق عوض شده

صفحه‌ها