کمکم کنید

07:45 - 1401/02/26

سلام من بچه بودم الان 18 سالمه در بچگی من یه اشتباه بزرگ کردم که اصلا در موردش اطلاعی نداشتم 13 سالم بود و خود ارضایی میکردم الان که 18 سالمه درسته کوچیکم ولی خواستگار 2 تا داشتم ولی من بهم زدمشون چون الان کع اطلاع دارم میترسم پردم پاره شده باشه خیلی میترسم، شب و روز ندارم دکترم نمیتونم برم خدایااااا چیکار کنم من اگرم مامانم بفهمه که دیگع زنده نیستممم لطفا کمکم crying​​​​​​. 

---------------
کاربران محترم مي‌توانيد در همين بحث و يا مباحث ديگر انجمن نيز شرکت داشته باشيد: https://btid.org/fa/forums
همچنين مي‌توانيد سوالات جديد خود را از طريق اين آدرس ارسال کنيد: https://btid.org/fa/node/add/forum
تمامي کاربران مي‌توانند با عضويت در سايت نظرات و سوالاتي که ارسال ميکنند را به عنوان يک رزومه فعاليتي براي خود محفوظ نگه‌دارند و به آن استناد کنند و همچنين در مرور زمان نظراتشان جهت نمايش، ديگر منتظر تاييد مسئولين انجمن نيز نباشد؛ براي عضويت در سايت به آدرس مقابل مراجعه فرمائيد:  https://btid.org/fa/user/register

http://btid.org/node/208704

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
13 + 0 =
*****
تصویر mohammadi
نویسنده mohammadi در

عرض سلام و احترام

در سوال کوتاه شما نکات متعددی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد.

اولین آنها این است که از شما می خواهیم خود را کوچک در نظر نگیرید. چرا که کوچک دانستن خودتان می تواند وسیله ای باشد برای از دست دادن فرصت های ازدواج و سایر فرصت هایی که می تواند برایتان به وجود بیاید.

سن ۱۸ سال را نمی توان سن کمی دانست چون ملاک در بزرگی و کوچکی عدد و رقم موجود در شناسنامه نیست بلکه فهم افراد و منش افراد است که بزرگی و کوچکی آن ها را تعیین خواهد کرد و فرض ما این می باشد که شما فردی با منشی بزرگ می‌بایست باشید.

نکته دیگری که قابل توجه است این می باشد که شما صرف وجود یک احتمال دو خواستگار را رد کردید خواستگاران ای که ممکن است گزینه های مناسبی محسوب شده و دیگر تکرار نشوند!

شما می فرمایید احتمال دارد اتفاق بدی برای جسم شما افتاده باشد و برای این احتمال، خواستگاران خود را راحت رد می کنید اما ما سوال دیگری را مطرح می‌کنیم و آن اینکه احتمال دارد شما واقعا طوری‌تان نشده باشد، که اگر چنین باشد عملا شما زندگی خود را صرفا به خاطر یک توهّم دست خوش آسیب قرار داده اید.

فرمودید دکتر نمی توانید بروید ممنون می‌شویم علت آن را بیان بفرمایید. آیا در شهر یا روستایی کوچک زندگی می کنید که همه افراد همدیگر را می شناسند یا در کلان شهرها زندگی می کنید؟

به هر حال شما باید بین کار سخت و سخت تر یکی را انتخاب بفرمایید.

بنابر فرمایش خودتان اگر بپذیریم مراجعه به پزشک یا گفتن به مادر سخت باشد باید بپذیرید ماندن در حالت شک و استرس و نابود کردن فرصت های زندگی به مراتب سخت تر و حتی ممکن است غیر قابل جبران باشد.

لذا پیشنهاد ما این است حتماً اگر برایتان مقدور می باشد خودتان شرایط رفتن به پزشک زنان را فراهم کرده و شرایط خود را برای او بازگو کنید تا بررسی های لازم از سوی ایشان صورت بگیرد.

اما اگر به هر دلیل برایتان مقدور نیست خودتان مستقیماً به پزشک مراجعه کنید پیشنهاد ما این است که حتما به مادرتان بگویید و از طریق ایشان رفتن به پزشک را برای‌ خود ممکن کنید.

البته لازم نیست برای مادر ماجرا را کاملاً شفاف‌سازی کرده و بگویید در سال‌های پیش چه کاری انجام داده اید بلکه به صورت سربسته می توانید از ایشان بخواهید تا شما را جهت یک بررسی کلی به پزشک زنان ببرد.

البته اگر با اصرار علت را پرسید نهایتاً بگویید در سال های گذشته مثلا ضربه‌ای به شما خورده که احتمال می‌دهید به جسم شما آسیب زده باشد و فقط می‌خواهید از نظر پزشک این قضیه را مطلع شوید.

امیدواریم اتفاق خاصی برایتان نیفتاده باشد و در کنار استغفار از آنچه در گذشته اتفاق افتاده برای رسیدن به موفقیت های پیشرو سربلند باشید.

البته اگر واقعاً هم اتفاقی افتاده باشد یقینا پایان کار محسوب نشده و راهکارهای خاص خود را خواهد داشت. منتها تا زمانی که مشخص نشود آیا آسیبی به شما رسیده یا خیر نوبت به آنها نمی رسد.

موفق باشید.