کوزه گری که برای اب خوردن کوزه شکسته هم ندارد!

21:35 - 1395/02/03

سلام،دختر۱۸ساله هستم.سه سال و نیم پیش به پسری علاقه مند شدم که حتی اسمش رو هم نمیدونم،عشقم نسبت به اون رو واقعا عجیب غریب میدونم ،کسی نیستم که از روی تنهایی و به اصطلاح آدم ندیده بودن عاشق شده باشم، شخص مورد علاقم هم ظاهر خارق العاد زیبایی نداره.با اینکه سه سال هست که خبری ازش ندارم اما هرروز عشقم بیشتر میشه،جدل بین عقل و احساس هم ندارم،چون که با عقل هم فکر میکنم هیچ مردی رو جز اون نمیپسندم و اصلا کسی رو جز او مرد نمیبینم. آدم واقع گرایی هستم و اگه روزی قرار باشه به عشقم برسم ،مشکلات و عیبهای فرضیشو به جان میخرم،چون معتقدم هرکسی عیب و ایرادی داره ،مهم اینه بتونیم عیبها رو رفع کنیم یا باهاشون کنار بیاییم،این هم بگم که از نظر ظاهر و از نظر مالی در یک سطح هستیم .مشاورهستم اما در مورد خودم نمیتونم مشاوره بدم که:)اگه کمکم کنید ممنون میشم:)التماس دعا

http://btid.org/node/90389

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
14 + 0 =
*****
تصویر سيمين مرادي

سلام عزيزم.
من دقيقا ميفهممت.
منم هم سنتم و اين مشكل رو داشتم.
عاشق ادمي بودم اونقدر زياد كه .... خودت ميدوني عشق چيه تجربه داري.
كارم شب و روز گريه بود از فكر يه لحظه دوريش.
مثل شما فكر ميكردم سرنوشت من اينه با عشقش زندگي كنم ازدواج كنم و ... ولي فراموش نشه.
در صورتي كه اينطور نشد.

١سال كه ازش دور بودم داغون شده بودم .. خيلي بهش فكر ميكردم .
١سال ديگه هم گذشت..  ديگه عاشقش نبودم ولي نميشد منكر هيچ حسي شد..
١سال ديگه هم باز گذشته الان .. ديوونه بودم ؟؟  اره .. تجربه ى خوبى بودى .. ولى بيشتر از اون جايي توى زندگيم نداره.
عزيزم زمان همه چيز همه چيز رو عوض ميكنه .. واسه كسي مثل من كه خودم خواستم ٣،٤ سال ..
واسه كس ديگه شايد ١ سال واسه يكي ١٠ سال .. مهم نيست چه قدر طول ميكشه مهم اينه كه همه فراموش ميشن.. منتها به شرطي كه خودت بخواي و پاشي زندگيتو بسازي.
مهم نيست عشق اول كي بوده .. مهم اينه كه عشق واقعي كيه.
ما اصلا ادم مذهبي نيستم .. ولي از خدا كمك خواستم و آرامش .. ازش بخواه .. كمكت ميكنه.

تصویر امید به زندگی

سه سال و نیم پیش عاشق یکی شدی که حتی اسمش رو هم نمیدونی و سه ساله هم هست که خبری ازش نداری . یعنی شما سه ساله داری بالا سر قبری گریه میکنی که معلوم نیست توش مرده هست یا نه !!!
آیا ایشون سه سال پیش که شما حدود 15 سالتون بود از شما خواستکاری کرد یا اصلا ایشون میدونه که بهشون علاقه دارید و اصلا ایشون به شما علاقه دارن ؟؟؟
بعد مطرح کردن این سوال شما ذهن منم بدجوری درگیر شده و احساس میکنم آدم های زیادی تو این چند سال بهم علاقه داشتن و منم روحم خبر ندارهlaugh

تصویر sepideh11day

تشکر از نظرات همه ی دوستان.
من همه ی این کارایی رو که گفتین کردم،اما مشکل اینه همیشه بخشی از ذهنم متوجه اونه،من نمیتونم خودمو گول بزنم ،پارسال با یه آقایی رابطه داشتم که قصدش ازدواج بود،ایشون آدم موجهی بودن و من همه جوره قبولشون داشتم اما اسم خواستگاری که اومد ترسیدم و جواب رد دادم،چون میدونستم اونهمه شور و عشق رو نمیتونم باهاش تجربه کنم.
ما کسایی هستیم که از بچگی یاد گرفتیم عشق لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد رو تحسین کنیم،اما وقتی واقعا برای کسی پیش میاد مسخرش میکنیم:(اونوقت کسی که دو روز با یکی رابطه داره به خودش میگه عاشق.
من کسی رو دوست دارم که شخصیتش رو کاملا میشناسم،و ایشون هم منو ،اما شرایط طوری بوده که نتونستیم به هم نزدیک بشیم.
شایدم همینکه بهش نرسیدم درسته،کدوم عشقی به وصال ختم شده که این دومیش باشه!!!
من زندگیمو میکنم،درس میخونم،ازدواج میکنم و بچه دار میشم،شایدم خوشبخت شدم،ولی هیچوقت اون عشق بی نظیر تکرار نمیشه...

تصویر الهه نازززز

درست رو بخون. برو دانشگاه بعد برو سرکار.
در کنارش هم کتاب های روانشناسی هم برای شناخت خودت و هم شناخت جنس مخالف بخون.
کتاب دوستی های پیش از ازدواج نوشته دکتر مجتبی حورایی رو مطالعه کن.

تصویر sepideh11day

خواستم شماها بگین چیکار کنم:/

تصویر zm@45
نویسنده zm@45 در

سلام دوست عزیز
این خیالپردازیهای چیه؟شما الان 18 سالته 3 سال قبلم عاشق شدین یعنی در 15 سالگی!!!!!!!!!!!!!!! عزیزم شما داری تو ذهنت چیزیو پرورش میدی که به هیچ عنوان در عالم واقع ممکنه به این خوبی نباشه.
اسمشم که نمیدونی وای بحال اخلاقش!!!!!!!!!!!!
مشاور هستی یا میخای بشی؟ شمام الان فقط باید به فکر درس و دانشگاهت باشی و در عالم واقعیت زندگی کنی...

تصویر Ali7291
نویسنده Ali7291 در

بچه برو درستو بخون
ذهنو فکر خودتو درگیر این مسائل نکن.

تصویر miss .merida

سلام 
اینکه شما مشکلات و عیوب رو قبول کنید اصلا درست نیست .منطقی هم  نیست..!!!
شما اینجور فقط بخودتون ضرر میزنید..

وقتی به معشوق رسیدید عشق نوعش عوض میشه, میشه دوست داشتن, میشه حس مالکیت, میفهمید اون معشوقتون کامل نیست! میفهمید طرفتون هم از خون و گوشت خودتون ساخته شده, میفهمید اون نوری که تو دوره عاشقی میدیدیدخورشید نیست! یه لامپ صده,
اون موقع دیگه عشق خالی بدرد نمیخوره, یعنی اصلا بدرد نمیخوره, اون موقع چشماتون که عشق بسته بود کاملا باز میشه و بدیهای معشوقتون  میبینید! پس عاقل باشید..
 

تصویر iman70
نویسنده iman70 در

سلام
سوال اولم اینکه شما چطور مشاور هستید با اینکه فقط 18 سالتونه؟ با توجه ب سنتون احتمالا ترمهای اول روانشناسی هستین که در این صورت هنوز واحد زیادی پاس نکردین پس نمیشه انتظار داشت از دید روانشناسی بررسی کنید. ضمن اینکه تجربه هم خیلی مهمه که پیشنهاد میکنم ب مرور زمان اونچه ک تو محیط اکادمیک یاد میگیرین رو اینجا هم با سوال دوستان بیان کنید تا ما هم استفاده کنیم چون یکی از نقدهایی که به این سایت وارده به نظرم همینه که یه روانشناس نیست نظر بده. مشاورهای سایت هم به نظرم مشاور مذهبی هستن نه یه روانشناس که اگه مدیران سایت بتونن این نقیصه رو برطرف کنن به نظرم خیلی خوب میشه. البته با این وجود هم به نظر من بهترین سایتیه ک تو این زمینه هست چون خیلی بروزه و هرکی هر مشکلی داره بیان میشه اونچه ک گفته شد صرفا یه پیشنهاده برای بهتر شدن.
در مورد شما هم بگم با توجه به اتفاقی ک افتاده به نظرم شما منطقی نیستید حالا اینکه چطور خودتون رو منطقی میدونین نمیدونم!!! البته فک نکنین درکتون نمیکنیم نه منم همینجوریم خودمو منطقی میدونم اما نیستم. منم یه زمانی عاشق یه نفر شدم که اونو بهترین دختر میدیدم. ولی بعد از چند سال که از ذهنم خارجش کردم الان که فک میکنم میبینم واقعا گزینه مناسبی برام نبود. خب چرا اینجوری شد؟ چرا کسی که بهترین گزینه من بود حالا که احساس رو گذاشتم کنار شده گزینه نامناسب؟ احساس ک بیاد خودبخود عقل ب حاشیه میره بعضیا اصلا نمیتونن وقتی احسایس هست عاقلنه تصمیم بگیرن. یه نمونش من هستم فک نمیککنم بتونم با احساس منطقی فک کنم از اونطرفم بعضیا با وجود احساس کاملا میتونن منطقی فک کنن نمونش داداشم بعد چند مدت که از یکی خوشش میومد و بهر دلیل نشد کاملا پذیرفت که با وجود اینکه دختر خوبیه ولی با توجه به اتفاقاتی که افتاده به صلاح نیست. و اصلا هم دیوونه نکرد که الا و بلا این. اینرو گفتم تا بدونین شخصیت ادما فرق میکنه با توجه به اینکه سه سال عاشق کسی هستین که اینهمه مدت ندیدینش و با توحه به توضیحاتتون فک کنم خیلیم ارتباطی باهاش نداشتین و شناختی از اخلاقشم ندارین فک کنم احساسی هستین شما. نمیگم عاشق نیستین کاملا عاشق هستین و حاضرین هرکاریم براش بکنین ولی عشقتون از روی احساس بوده نه عقل و نه عقل و احساس همزمان. اینو گفتم فقط بابت اینکه بدونید از روی احساس بوده و هیچ تضمینی نیست این فرد هیچ خوشبختی نیاره و من فک میکنم فردا روز که از ذهنتون خارج بشه فکر کنید که گزینه مناسب و یا حداقل بهترین گزینه نبوده واستون

تصویر الهه نازززز

دختر هجده ساله چه تجربه های زیادی می تونه داشته باشه؟
دانشجوی روانشناسی هم نیستین که این جوری میگین خودم مشاور هستم.

تصویر sepideh11day

سلام،خیلی ممنونم بابت نظر مفیدتون و وقتی که گذاشتید.درمورد سوالتونم بگم که بنده به واسطه ی تجربه ی زیادی که دارم و خانواده ام مشاوره در سطح ابتدایی میدم و البته که برای مشاوره ی نهایی به یک روانشناس کارکشته ارجاع میدم.
در پناه حق باشید

تصویر امین-مشاور ازدواج

سلام

برای اینکه فردی به خواسته اش برسد باید دو مسئله خیلی مهم را در نظر بگیرد:
1- اینکه ایا خواسته او به صلاح او هست یا نه؟
2- اینکه ایا امکان رسیدن به آن خواسته وجود دارد یا نه؟

در نظر گرفتن این دو مسئله و مطابقت دادن رفتار و اعمال و افکار با این معیارها از بسیاری از مشکلات به خصوص مشکلات روحی روانی مثل درد ناکامی و ... جلوگیری می کند. اما اگر کسی به این موارد توجه نداشته باشد، هر چیزی را که دلش بخواهد عقلش هم می خواهد و وقتی به خواسته اش نمی رسد از لحاظ روحی روانی با مشکل مواجه می شود؛ تا حدی که ممکن است احساس پوچی و بی ارزش بودن به او دست بدهد.

در مورد عشقی که شما از آن صحبت می کنید هم همین مسئله صدق می کند. شما ابتدا باید ببینید ایا رسیدن به ایشان به صلاح شما هست یا نه؟ برای این منظور نباید صرفا به استنباط خودتان اکتفا کنید؛ چون ممکن است به هر دلیلی استنباط شما نادرست باشد و اصلا ایشان مورد خوبی برای شما نباشد؛ بلکه باید از افراد با تجربه و مشاوران حاذق کمک بگیرید. سپس باید ببینید آیا رسیدن به ایشان ممکن هست یا نه؟ مثلا اگر ایشان به هر دلیلی تمایلی به ازدواج با شما نداشته باشد یا خانواده شما یا ایشان با این وصلت مخالف باشند یا راهی برای جذب ایشان وجود نداشته باشد یا اصلا ایشان در دسترس شما نباشد یا ...، در این صورت حتی فکر کردن به ایشان هم عاقلانه نیست؛ چون چیزی که دست نایافتنی است نباید در زمره آمال و آرزوی های ما قرار بگیرد. ما باید به دنبال چیزهایی باشیم که دست یافتنی باشند.

شاید بگویید من می دانم که به او نمی رسم ولی باز هم نمی توانم فراموشش کنم؟

در پاسخ باید عرض کنم که این دانستن به تنهایی کافی نیست. زمانی شما می توانید ایشان را به طور کلی فراموش کنید که به این دانسته خود ایمان پیدا کنید؛ تا حدی که دل شما از رسیدن به ایشان کاملا ناامید شود. اما تا زمانی که کور سوی امیدی در درون شما برای رسیدن به ایشان وجود داشته باشد، فراموش کردن ایشان ممکن نخواهد بود. لذا یکی از راه های ناامید کردن دل این است که تمام روزنه های امید را بررسی و امتحان کنید. اگر این روزنه ها، واقعی و قابل استفاده باشند که چه بهتر؛ اما اگر نباشند، دل شما به این نتیجه می رسد که دیگر وصال ممکن نیست و او را فراموش خواهد کرد. اگر به این مرحله رسیدید، می توانید مطالبی را با عنوان «فراموش کردن عشق» در همین سایت و دیگر سایت ها جستجو کرده و مطالعه کنید تا با روش های مختلف فراموش کردن اشنا شوید.

پیروز و سربند